عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: براندن جیکوبز جنکینز
براندن جیکوبزـ جنکینز، نمایشنامهنویس امریکایی، در سال 1984، در واشینگتن متولد شد. او در سال 2006، در رشتهی انسانشناسی از دانشگاه پرینستون فارغالتحصیل شد و در سال 2007 مدرک کارشناسی ارشد را در رشتهی مطالعات اجرا از دانشکدهی هنر تیش دانشگاه نیویورک گرفت و همچنین در مدرسهی تیش و پرینستون، نمایشنامهنویسی تدریس کرد. او ویراستار و منتقد مجلهی نیویورکر بود و درحالحاضر عضو هیئتمدیرهی کمپانی تئاتر سوهوریپ در نیویورک است.
اولین نمایشنامهی او به نام «همسایگان» به کارگردانی ناتاکی گرت در فوریهی 2010 در سان پابلیک آفبرادوی و در مارس 2010 در لسآنجلس و در سپتامبر 2011 در بوستون اجرا شد. او در سال 2011، جایزهی نمایشنامهنویس نوظهور هلن مریل را دریافت کرد.
براندن در سال 2014، سه نمایشنامه به نامهای جنگ، مناسب و اکترون منتشر کرد که برای نمایشنامههای مناسب و اکترون برندهی جایزهی بهترین نمایشنامهی جدید امریکایی اُبی شد. نمایشنامههای گلوریا و همه، بهترتیب فینالیستهای جایزهی پولیتزر در سال 2016 و 2018 بودند. او در سال 2016 برندهی جایزهی مکآرتور شد. مبلغ این کمکهزینهی هنری 625 هزار دلار است که بهصورت اقساط طی پنج سال پرداخت میشود. این بنیاد در بخشی از سخنان خود خاطرنشان کرد: «جیکوبزـ جنکینز در بسیاری از نمایشنامههای خود از یک لنز تاریخی برای هجو و اظهارنظر در مورد فرهنگ مدرن استفاده میکند و نژاد و طبقه، دو مسئلهای هستند که شخصیتهای او در محیط خصوصی و عمومی در موردش بحث میکنند.»
«مناسب» به کارگردانی لیزل تامی مارس 2014 در آفبرادوی اجرا شد. نمایشنامهی «مناسب» دربارهی خانوادهای است که پس از مرگ پدرشان، بعد از مدتها دور هم جمع شدهاند تا بهخاطر بدهی، خانهی پدریشان را به حراج بگذارند. آنها هنگام جمع کردن خانه، وسایلی پیدا میکنند که باعث سؤالهای بسیاری درمورد گذشتهی پدرشان میشود. «مناسب» در سال 2014 برندهی جایزهی برجستهترین نمایشنامهی آفبرادوی حلقهی منتقدان خارج از نیویورک و همچنین برندهی جایزهی اجرای برجستهی بازیگر زن و کارگردانی اُبی شد.
«گلوریا» به کارگردانی ایوان کابنت، ژوئن 2015 در آفبرادوی در سالن وینارد اجرا شد. این نمایشنامه دربارهی دستیاران جاهطلب تحریریهی یک مجله در منهتن است که پس از حادثهای در دفتر مجله وضعیت شغل و زندگیهایشان تغییر میکند. «گلوریا» فینالیست جایزهی پولیتزر 2016 برای درام بود. کمیتهی پولیتزر نوشت: «نمایشنامهی جنکینز بهطرز ماهرانهای مخاطب خود را از کمدی به تریلر میبرد.» این نمایشنامه نامزد دریافت جایزهی تولید برجستهی برادوی لیگ درام 2016 شد.
شخصیتهای نمایشنامههای جنکینز سعی در نقد کردن سهم مالی و معنوی خود از آنچه خشونت و تبعیض مینامند، دارند و نزاع بر سر مقدار سهمشان از خشونتی است که در گذشته به آنها شده؛ اینکه چه کسی آسیب بیشتری دیده که سهم بیشتری ببرد و نزاع بر سر سهم دوباره آنها را به خشونت وامیدارد. نزاع شخصیتها بر سر گذشتن یا ماندن در گذشتهی مشترکشان است و داشتن این گذشتهی مشترک خصوصیت شخصیتهای نمایشنامههای جنکینز است. او از تنوع و تأثیرات تنوع در جامعهی امریکایی میگوید که فقط یکی از آنها تنوع نژادی است و این تنوع است که شخصیتهای جنکینز را به جای مشارکت به نزاع میکشاند.
قسمتی از نمایشنامهی «مناسب» نوشتهی براندن جیکوبزـجنکینز:
ریور: اون چیه؟
فرانز: چی چیه؟
ریور: اون صدا.
فرانز: صدای جیرجیرک دشتیه.
ریور: چی؟
فرانز: حشرهن. هر سیزده سال یه بار از زمین میآن بیرون و با هم این صدا رو درمیآرن. فراموششون کرده بودم.
فرانز از پنجره وارد میشود و با نور فلش گوشی خود به اطراف مینگرد.
ریور: واقعاً زیباست...
فرانز: اوهوم... فقط مراقب باش، چون ممکنه تو موهات گیر کنن. از درختها فاصله بگیر. رو درختها جمع میشن.
مکث. فرانز دنبال کلید برق میگردد؛ اما صدای تقلا از بیرون حواسش را پرت میکند. ریور سعی میکند از پنجره وارد شود و آرامآرام خودش را داخل بکشد؛ اما نمیتواند و پایین میافتد. ریور دوباره و دوباره سعی میکند داخل بپرد؛ اما نمیتواند. فرانز بالاخره متوجه او میشود.
-عزیزم چی شده؟
ریور: خوابم میآد! کمکم کن! (فرانز به او کمک میکند) چند ساعت تو جاده بودیم؟
فرانز: بیست ساعت. مراقب سرت با...
ریور: (سرش محکم به قاب پنجره میخورد) آخ!
فرانز: (درحالیکه دارد او را داخل میآورد) گفتم مراقب سرت باش.
ریور: (در حال مالیدن سر خویش) آخخخخخخ... آی!
فرانز: (او را بغل میکند و سرش را میمالد) آخی بیا اینجا. (لوسش میکند) آخی...
مکث. ریور به اطراف مینگرد.
ریور: ... خونه اینه؟
فرانز: آره... چطور؟
ریور: هیچچی. من که چیزی نگفتم...! فقط نسبت به اون چیزی که تصور کرده بودم، فرق داره.
فرانز: چی تصور کرده بودی؟
ریور: نمیدونم. وقتی گفتی خونهباغ فکرم رفت پیش... یه چیزی شبیه فیلم بربادرفته... اما دوستش دارم.
فرانز: قرار بود اینجا رو مسافرخونه کنیم.
ریور: خب، چی شد؟
فرانز: خدای من، ریور تو که میدونی اختلال احتکار داشت!
ریور: هی هی هی باشه. باشه. عصبانیت ممنوع. بیخیال. (مکث. به اطراف نگاه میکند) پس اینجا بزرگ شدی.
فرانز: یکی یه کمی اینجاها رو تمیز کرده، شاید باورت نشه (با بیقراری) البته نمیدونم چرا فکر کردهن میتونن اینجا رو با این وضعیت بفروشن.
ریور: (متوجه بیقراری او میشود و سعی دارد آرامش کند) استرس داری؟
فرانز: آره.
ریور: لطفاً نداشته باش چون من اینجام. و هر وقت استرس داشتی بیا پیش من. در ضمن حق داری اینجا باشی. اینجا خونهی توام هست. بدون تو حق ندارن کاری کنن. بهعلاوه اینجا بزرگ شدی. با اون زندگی کردی. چیزی که میخوای حق توئه. حق توئه. بگو حق منه.
فرانز: حق منه.
ریور: خوبه. (او را بغل میکند و صدای غژغژ شنیده میشود) چی بود؟
مکث.
فرانز:... بابامه.
ریور: بس کن!
فرانز: شوخی کردم. خونه قدیمیه دیگه.
ریور: دربارهی روح باهام شوخی نکن! میدونی که حساسم!
فرانز: ول کن تو رو خدا. تو که داشتی بیخیال تو قبرستون قدم میزدی.
ریور: کدوم قبرستون؟
فرانز: (در حال اشاره به بیرون پنجره) تو مسیر اینجا. پس فکر کردی اونها چی بودن. اون سنگها؟ اون دروازهی کوچیک؟
ریور: (در حال نگاه کردن به بیرون از پنجره) مگه اونجا... من فکر کردم یه حیاط خلوت کوچیک بامزه است. بیخیال! اذیت نکن.
فرانز: (در حال نگاه کردن به بیرون از پنجره) یه جورهایی هم شبیه هست. چیه خب؟ هست دیگه! سنگ قبرها افتادن. میبینی؟ پنج نسل ما اون بیرون دفنان. آنقدر قدمت داره اینجا.