بازی بلندمدت / در دنیای کوتاهمدت تفکری بلندمدت داشته باش!
کتاب «بازی بلندمدت» نوشتهی دری کلارک به همت نشر هورمزد به چاپ رسیده است. بزرگترین چالش در این دنیای کوتاه، پیدا کردن علاقه و هدف اصلی زندگی است و سختتر از همه، برنامهریزی و اتخاذ تصمیمهای درست برای رسیدن به آن هدف.
از طرفی، شتابزدگی برای رسیدن به موفقیت، با همان سرعت شما را از موفقیت دور خواهد کرد. درواقع، عجول بودن به معنای عمل کردن بدون داشتن تفکر و برنامهی درست است.
عمل اصولی و صبر، از نکات اصلی «بازی بلندمدت» است! اینکه با تکنیکهایی مانند «نه گفتن» فضاهای خالی و غیرمفید زندگیمان را شناسایی کنیم، هدف داشته باشیم و روی آن تمرکز کنیم و برای رسیدن به آن، برنامهریزی استراتژیک داشته باشیم و در آخر و مهمتر از همه، با حفظ اعتمادبهنفس صبور باشیم و از نتایج شگفتانگیز آن در زندگیمان لذت ببریم.
گاهی دیدن موفقیت دوستان و همکارانمان در شبکههای اجتماعی، اعصابمان را به هم میریزد: «راز موفقیتشان چیست؟ آنها چه چیزی را میدانند که من نمیدانم؟ آیا ترفند خاصی هست که بتواند به من کمک کند؟» این سبک زندگی، برای هیچکس ممکن نیست. همهی ما با این شعار معروف آشناییم: «موفقیت، یکشبه حاصل نمیشود.» موفقیت نیازمند صبر و حوصله است؛ اما اغلب، معنای صبر مشخص نیست. نوشتن دو مقاله؟ ده تا؟ هزار تا؟ چقدر طول میکشد که افکارمان را بشناسیم و بتوانیم زندگی و حرفهی موردنظرمان را بسازیم؟
در کتاب «بازی بلندمدت»، هدف این است که روند موفقیت طولانیمدت بهصورت ملموس و آشکار به اشتراک گذاشته شود. اولین قدم این است که بفهمیم اساس یک زندگی هدفمند، تعیین معیارهای آن از دید خودمان است. درست است که اکثر ما برای موفقیت مالی تلاش میکنیم، اما این نباید تنها معیار باشد. در عوض، باید روی نحوهی رشد اجتماعی خود و چگونگی اعمال این تفکرات در زندگیمان تمرکز کنیم.
قدم بعدی این است که بدانیم اگر پشتکار داشته باشیم و هدفمند و باثبات گام برداریم، نه فوراً، ولی قطعاً به نتایج فوقالعادهای دست پیدا میکنیم.
اینکه در ازای آیندهای موفق اما نامعلوم، از دلخوشیهای گذرا چشمپوشی کنیم، کار راحتی نیست؛ ولی در دنیایی که اغلب راحتترین و کوتاهترین روش در اولویت است، بازی بلندمدت مطمئنترین شیوه در مسیر موفقیت است.

قسمتی از کتاب بازی بلندمدت:
پس از عرضهی عمومی سهام گوگل در سال 2004، این شرکت باعث محبوبیت مفهوم «استفاده از 20 درصد زمان روزانه» شد. سرگئی برین و لری پیج، بنیانگذاران شرکت، در بیانیهای گفتند: «ما کارمندانمان را تشویق میکنیم که 20 درصد از وقتشان را به ایدههای سودمند برای منافع شرکت اختصاص دهند. ایدهای که به افزایش خلاقیت آنها کمک میکند.» بسیاری از پیشرفتها و نوآوریهای گوگل، مثل سرویس Gmail و Google News نتیجهی همان استفادهی 20 درصدی از وقت بود.
بین علاقهمندی به یک موضوع و تبدیل آن به بخش اصلی زندگی و حرفه، فاصلهی زیادی وجود دارد. اینجاست که ایدهی زمان 20 درصد به ما کمک میکند. این مفهوم به شما اجازهی کشف علایقتان را میدهد تا بدانید با کمترین ریسک ممکن، چه چیزی مناسب شماست.
البته که اختصاص این 20 درصد از وقت، چندان راحت نیست. مردم، اغلب مشغلهی زیادی دارند و فرصت کافی برای هرکسی فراهم نیست. همچنان که ماریسا مایر، کارمند سابق گوگل و مدیرعامل سابق یاهو اشاره کرده: «راز اصلی در مفهوم تفکر 20 درصد گوگل، 120 درصد بودن آن است. ایدههایی که از آنها صحبت میشد، در حقیقت پروژههایی هستند که باید پس از پایان ساعت کاری انجام شوند.»
دادههای قدیمی نشان میدهد تنها 10 درصد از کارمندان گوگل، از 20 درصد وقتشان استفاده میکنند. موضوعی که در یک محیط کاری شلوغ، چندان عجیب نیست. بیشتر متخصصان بهقدری روی انجام مسئولیتهای روزانهی خود متمرکزند که دیگر برای آن 20 درصد تلاشی نمیکنند.
ممکن است هریک از ما، در برخی شرایط، ظرفیت کافی برای انجام پروژههای اختیاری نداشته باشیم؛ ولی اگر با وجود کار زیاد، همچنان فرصتی برای تفکر 20 درصد دارید، احتمالاً در شرکت منحصربهفردی مشغول به کار هستید و تجربهای که به دست میآورید، تحولآفرین است؛ تجربهای که برای آدام راکستون، مدیر بازاریابی یک پروژهی روباتیک در Google X اتفاق افتاد. او که در شعبهی ایرلند گوگل مشغول به کار بود، در پایان اولین سال حضورش در شرکت، داوطلب مشارکت در ایدهی زمان 20 درصد شد تا به شعبهی گوگل در لندن، برای معرفی هرچه بهتر محصولاتش در سراسر اروپا کمک کند.
تجربهای که آدام نوعی پیشرفت حرفهای تلقی میکرد: «پروژهی تبلیغاتی گوگل، مجموعهای ارتباطی بین رشتههای گوناگون است. به همین خاطر، ما تشویق میشدیم که در گروههای مختلف حضور پیدا کنیم. در این گروهها، با کاربران مختلف دربارهی تجربیات و ایدههای متفاوت صحبت داشتم و از این تجربیات و ایدهها برای پروژهی بعدیام استفاده میکردم. شما با پرسش از این افراد و گروهها شروع میکنید؛ سؤالاتی دربارهی مسائل مهم، روند کار یا کمک و همفکری در حل مشکلات.» ابتدا با فرض اینکه چگونه میتوانید به آنها کمک کنید جلو بروید. توضیح بدهید که هدفتان فقط کمک به پیشرفت روند کاری آنهاست. اگر با جملاتی مانند «من دهها مقاله دربارهی این موضوع خواندهام» یا «خوشحال میشوم هفتهای چند ساعت روی پروژه کار کنم» جلو بروید، نهگفتن به شما سخت خواهد بود. این شروع مناسبی برای یک مکالمه است. طبیعتاً اگر شرایط بهخوبی پیش برود، بهمرور زمان به جلسات بیشتری دعوت میشوید و در مسائل مختلف به شما اعتماد میکنند.
اینگونه بود که آدام وارد پروژهی X شد. وقتی حضور در پروژهی اتومبیلهای خودران به یکی از همکارانش پیشنهاد شد، آدام بهسختی تلاش کرد تا وارد پروژه شود. او ماهها داوطلبانه به تحقیق دربارهی تعامل مشتریان با فناوریهای جدید پرداخت. در حقیقت، او میدانست که نتیجهی تلاشهایش چندان چشمگیر نخواهد بود. شما با استفادهی 20 درصد از وقتتان، موقعیت چندان قابلتوجهی ندارید، بلکه بیشتر به حل مشکلات معمول در روند پروژه کمک میکنید.