#
#

این زن‌ها ریگی به کفش دارند/ چهار زنِ شورشی!

2 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


کتابِ «این زن‌ها ریگی به کفش دارند را نشر ترجمان به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری درخشان از بنجامین لیپسکُم است که در سال 2021 منتشر شد و به‌سرعت توجه بسیاری از علاقه‌مندان به فلسفه، تاریخ اندیشه و مطالعات جنسیت را به خود جلب کرد. این کتاب ترکیبی ا‌ست از زندگی‌نامه، تاریخ اندیشه و بازخوانی تحولی عمیق در سنت فلسفی آنگلوساکسون که در آن چهار زن فیلسوف ـ الیزابت آنسکوم، فیلیپا فوت، مری میجلی و آیریس مرداک ـ نه‌تنها علیه وضعیت حاشیه‌ای زنان در دانشگاه‌های فلسفی قرن بیستم ایستادند، بلکه بنیادهای فلسفه‌ی اخلاق را زیرورو کردند.
در نیمه‌ی اول قرن بیستم، فضای دانشگاهی فلسفه، خصوصاً در بریتانیا و امریکا، به‌شدت مردسالارانه بود. دانشگاه آکسفورد، مرکز فکری اصلی برای بسیاری از متفکران تحلیلی، فقط در دهه‌های میانی قرن، شروع به پذیرش جدی زنان در حوزه‌های فلسفی کرد. در این محیط خصمانه، جایی که حضور زنان در آن کم بود و حتی صدای آنان نیز چندان شنیده نمی‌شد، چهار زن جوان وارد آکسفورد شدند و هریک به شکلی متفاوت، اما به‌پیوسته، جریان فلسفه‌ی اخلاق و سیاست اخلاقی را دگرگون کردند.

فیلیپیا فوت و الیزابت آنسکوم


بنجامین لیپسکوم در این کتاب با دقت فراوان، جزئیات زندگی، تحصیل و تأثیر این چهار فیلسوف را بازسازی می‌کند. او با نثری روایی و غیر تخصصی اما دقیق، مخاطب را به درون فضای فکری و اجتماعی آکسفورد می‌برد و نشان می‌دهد که چگونه این چهار زن، با وجود مخالفت‌ها، کم‌توجهی‌ها و تبعیض‌های جنسیتی، توانستند گفتمان اخلاقی فلسفه‌ی تحلیلی را با پرسش‌های انسانی و هستی‌شناسانه عمیق‌تری پیوند دهند.
یکی از جنبه‌های درخشان کتاب لیپسکم، نشان دادن روابط دوستانه، رقابت‌ها، اختلافات نظری و الهام‌های متقابل میان این چهار زن است. آن‌ها گاهی هم‌نظر و گاه در تضاد بودند، اما همگی دغدغه‌هایی مشترک درباره‌ی زبان اخلاق، مسئولیت انسانی، نقش نیت، طبیعت بشر و معنای خیر داشتند.
آنچه آن‌ها را متحد می‌کرد، لزوماً پاسخ یکسان به این پرسش‌ها نبود، بلکه جسارتشان در پرسیدن آن‌ها بود، پرسش‌هایی که در فضای مردسالار و خشک فلسفه‌ی تحلیلی، اغلب به حاشیه رانده می‌شدند. آن‌ها درعین‌حال از سنت فلسفی آکسفورد بهره گرفتند، اما آن را از درون شکافتند، گسترش دادند و انسانی‌تر کردند.
نویسنده با اتکا به اسناد تاریخی، نامه‌ها، مصاحبه‌ها و آثار مکتوب این زنان، کتابی نوشته که هم برای خواننده‌ی عمومی و هم برای پژوهشگر فلسفه قابل استفاده است. او نه‌تنها زندگی شخصی، بلکه سیر اندیشه‌های این متفکران را دنبال می‌کند. همچنین موقعیت تاریخی آنان ـ از جنگ جهانی دوم تا تحولات دانشگاهی پس از جنگ ـ به‌خوبی ترسیم شده و بر زمینه‌ی زیست جهانشان نور می‌تاباند.
یکی از دستاوردهای کتاب، نشان دادن این است که فلسفه‌ی اخلاق تحلیلی ـ برخلاف تصور رایج ـ همواره عرصه‌ای مردانه و ازلی نبوده، بلکه قابل تحول، تغییر و انسانی‎‌ساز است. این چهار زن، با پرسش از آنچه بدیهی می‌نمود، دریچه‌هایی تازه به اخلاق، دین، جنسیت و معنای زندگی گشودند.

 

آیریس مرداک و مری میجلی


در دوره‌ای که پرسش از اخلاق، هویت، جنسیت و معنای زندگی بار دیگر به مسئله‌های مرکزی تبدیل شده‌اند، بازخوانی مسیرهایی که فیلسوفانی چون آنسکوم، مرداک، فوت و میجلی پیمودند، نه‌تنها ضروری بلکه الهام‌بخش است. این کتاب یادآور می‌شود که زنان تنها در مقام بازیگران حاشیه‌ای در تاریخ اندیشه ظاهر نشده‌اند، بلکه گاه همان کسانی‌اند که قواعد بازی را تغییر داده‌اند.
همچنین کتاب به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه جنبش‌های فکری و اجتماعی، بدون افرادی شجاع که دربرابر هنجارهای رایج می‌ایستند، نمی‌توانند به مسیرهای تازه‌ای دست یابند. این چهار فیلسوف زن، در مواجهه با فلسفه‌ای که اخلاق را امری سرد و بی‌روح می‌دانست، انسانیت، خیر، نیت و ارزش را دوباره به متن فلسفه بازگرداندند.
«این زن‌‌ها ریگی به کفش دارند» کتابی ا‌ست فراتر از یک زندگی‌نامه‌ی گروهی. این اثر سندی زنده از مقاومت، خلاقیت و دگرگونی است؛ روایت زنانی که علیه حذف‌ شدن، حاشیه ‌بودن و بی‌اعتنایی ایستادند و فلسفه‌ای انسانی‌تر، واقعی‌تر و ژرف‌تر را به جهان معرفی کردند.

قسمتی از کتاب این زن‌ها ریگی به کفش دارند:
زمستانِ پس از خروج مرداک از اداره‌ی امدادرسانی و بازتوانی ناجوانمردانه سرد بود، از بدترین زمستان‌های عمرش. حدود دو ماه هر روز جایی از بریتانیا برف می‌بارید و حداکثر دمای بیشتر روزها زیر صفر بود. برف تلنبار می‌شد. این وضعیت جوی آینه‌ی وضعیت روحی او بود. 
مرداک می‌کوشید دوباره به دانشگاه راه یابد، اما حالا از زندگی دوباره با والدینش سر درآورده بود. طی دو سال قبلی، یعنی پیش از کار با اداره‌ی امدادرسانی و بازتوانی و حین این کار، در پنج شش دانشگاه مختلف درخواست تدریس یا تحصیل فلسفه داده بود، ازجمله بورس تحصیلی‌ای که فوت در سامرویل به دست آورده بود. هیچ‌کدام نتیجه نداد. پس مرداک با لحنی بی‌خیال و خون‌سرد در نامه به دوستش نوشت: «فوت در سامرویل همان پستی را گرفت که من هم دنبالش بودم، ولی مستحقش است، چون در فلسفه خیلی بهتر از من است...» اما اندیشیدن به فوت در آن روزها به‌شدت دردناک بود. از سال پایانی جنگ همین‌طور بود. 
مرداک با فوت احساس بیگانگی می‌کرد، درحالی‌که او را مثل خواهر نداشته‌اش دوست داشت. شکاف میان این دو بیشتر در ذهن مرداک بود، اما حتی سوءتفاهمات یک‌طرفه هم منجر به جدایی می‌شوند. در دوره‌ای که مرداک برای اداره‌ی امدادرسانی و بازتوانی کار می‌کرد، این هم‌خانه‌های سابق به‌ندرت برای هم نامه می‌نوشتند. علتش مربعی عشقی در حدواندازه‌ی رمان‌های مرداک بود. همین امر باعث شد او در نخستین سال بازگشتش بسیار تنها و آسیب‌پذیر باشد.
  

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط