اقتصاد خوردنی/ وقتی اقتصاددانی گرسنه جهان را شرح میدهد!
کتاب «اقتصاد خوردنی» نوشتهی ها جون چانگ به همت انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است. اقتصاد از نگاهِ ها جون چانگ دانشی است که با زندگی و شیوهی نگاه و تعامل ما با جهان اطراف خود گره خورده است. او در کتابِ «اقتصاد خوردنی» تلاش دارد تا در قالب داستانهایی از غذاهای مختلف در فرهنگهای گوناگون، نظریههای اقتصادی متنوعی را شرح دهد، باورهای رایج و بهظاهر ریشهدار در واقعیتها را به چالش بکشد و نشان دهد که با وجود گسترش و تنوع یافتن فرهنگ غذایی در جهان، چگونه دنیای اقتصاد رفتهرفته از دههی نود میلادی در قرن بیستم، از تنوع و رنگارنگی نظریههای مختلف فاصله گرفته و به یک سیطرهی یک مکتب خاص یعنی مکتب نئوکلاسیک درآمده است. او کوشیده است تا نشان دهد چگونه این تغییر بر زندگی ما و فراتر از آن بر کره زمین بهعنوان خانهی همهی انسانها، تأثیر گذاشته و بحرانهای زیادی را آفریده است.
ها جون چانگ این ادعا را که اقتصاد علمی بر پایهی واقعیتهای تردیدناپذیر است، به چالش میکشد و نشان میدهد این باور بهظاهر تردیدناپذیر در چه زمینهای پرورده شده و تا چه اندازه میتوان آن را درست دانست، از سویی بر لزوم تجدیدنظر در این باور و در پیش گرفتن راهی جدید نیز تأکید میکند.
اقتصاد با تأثیر بر شیوهی توسعهی اقتصاد و در نتیجه بر شیوهی زندگی و کار ما که بهنوبهیخود ما را شکل میدهد، بر شخصیت ما تأثیر میگذارد. برای نمونه، نظریههای گوناگون اقتصادی دربارهی این موضوع که آیا کشورهای در حال توسعه باید صنعتی شدن را از طریق مداخله در سیاستهای عمومی ترویج کنند، دیدگاههای متفاوتی دارند. درجههای گوناگون صنعتی شدن بهنوبهیخود، انواع مختلفی از افراد را تولید میکند. برای نمونه، در مقایسه با کسانی که در جوامع کشاورزی زندگی میکنند، افرادی که در کشورهای صنعتیتر زندگی میکنند، در زمانبندی بهتر عمل میکنند؛ زیرا کارشان و در نتیجه، بقیهی زندگیشان براساس ساعت سازماندهی میشود. صنعتیسازی همچنین با جمعآوری تعداد زیادی کارگر در کارخانههایی که نسبت به مزارع به همکاری نزدیکتر با یکدیگر نیاز دارند، جنبشهای اتحادیههای کارگری را رواج میدهد. این جنبشها بهنوبهیخود احزاب سیاسی چپ میانه را ایجاد میکند که سیاستهای برابریخواهانهتری را دنبال میکنند؛ احزابی که حتی وقتی کارخانهها ناپدید میشوند، ممکن است تضعیف شوند؛ اما ناپدید نمیشوند. همانطور که در بیشتر کشورهای ثروتمند در چند دههی اخیر اتفاق افتاده است.

قسمتی از کتاب اقتصاد خوردنی نوشتهی ها جون چانگ:
عجیب است، با وجود این واقعیت که برنج، غلهی غالب در کشور من است، هیچ رشتهی سنتی کرهای با برنج ساخته نمیشود. شاید برنج آنقدر گرانبها بوده که نمیتوان آن را روی نودل هدر داد؛ اما ما بهسرعت در حال جبران هستیم. باتوجه به محبوبیت فزاینده فو، سوپ نودل برنج ویتنامی و پد تای، نودل برنج سرخشدهی تایلندی، این روزها به نظر میرسد کرهی جنوبیها کمبودی در نودل برنج ندارند.
همانطور که همهی سبزیجات را به کیمچی تبدیل میکنیم، ما کرهایها تقریباً همهی غلات و ریشههای غنی از کربوهیدرات را به گوکسو تبدیل میکنیم، اعم از گندم، گندم سیاه، سیبزمینی شیرین، سیبزمینی، ذرت شیرین، مانیوک، بلوط، پیکان ریشه، برنج و بهتازگی حتی جو؛ اما از نظر شکل، رشتهی کرهای از اساس فقط دو نوع دارد: نواری یا رشتهای. بنابراین، تعجب من را تصور کنید وقتی در اولین سفرم به ایتالیا در اواخر دههی 1980 متوجه شدم که اسپاگتی و ماکارونی، به قول ایتالیاییها مککرونی، تنها انواع رشته یا آنچه آنها پاستا مینامند نیست که در آنجا خورده میشود. شکلی خاص از آن، سرو پاستا ارزو (ریسونی) را در مدرسهی تابستانی در ایتالیا دیدم. وقتی بهعنوان دانشجوی کارشناسی ارشد در آن شرکت میکردم. ارزو/ریسنی پاستا شکلی است که شبیه دانهی کوچک است نام آن از نظر واژگانی، به معنای جو یا برنج است که گاهی اوقات، در آبگوشت گرم و شفاف سرو میشود. وقتی آن را به این شکل برایم سرو کردند، فکر کردم برنجی است که در سوپ سرو میشود؛ زیرا در کره کاملاً رایج است که برنج خود را در سوپ داغ (شفاف یا غیره) بریزید و با هم بخورید. وقتی به من گفتند که تازه غذای رشتهای (پاستا) خوردهام، باورم نمیشد.
در ایتالیا، اساساً فقط یک منبع کربوهیدرات گندم برای تولید پاستا استفاده میشود؛ اما بیش از دویست نوع پاستا با تغییر شکل ایجاد شده است. البته مانند کره و سایر نقاط جهان، پاستا به شکل رشته یا نوار وجود دارد؛ اما پاستاهایی وجود دارد که به شکل لوله، حلقه، مارپیچ/پیچ، پروانه، گوش انسان، صدف دریایی، دانه، توپ، کوفتهی پرشده، ورقه و بسیاری از شکلهای مبهم دیگر درست میشود، مانند چرخها، واگن، برگهای زیتون، فرفرههای نخریسی یا حتی رادیاتور که ظاهراً من آنها را امتحان نکردهام.
علاقهی ایتالیاییها به شکلهای ماکارونی بهحدی است که در اوایل دههی 1980، وییلو، برند ممتاز باریللا، بزرگترین تولیدکنندهی پاستا در جهان، به طراح صنعتی معروف جورجتو جوجارو دستور داد تا شکل آرمانی پاستا را ارائه دهد. شکلی که سس را بهخوبی بدون جذب زیاد آن حفظ میکند و همچنین، تزیینی یا حتی «معماریگونه» باشد. آن دوره زمانهی آشپزی نو بود. جوجارو به معنای واقعی کلمه شکل پاستای زیبا و آیندهنگرانه را مهندسی کرد که از لولهای ترکیبشده با یک موج تشکیل شده بود. این شکل ماریلله نام داشت و با هیاهویی در سال 1983 راهاندازی شد. متأسفانه، این پاستا شکستی کامل بود. دورهی تولید محدود و توزیع ضعیف بود. بنابراین، نگهداری آن دشوار بود. مهمتر از آن، شکل پیچیدهی آن پخت یکنواخت را دشوار میکرد. باتوجه به اشتیاق ایتالیاییها به پختن پاستای «ال دنته» ماکارونی پختهی ناهموار تقریباً گناه بزرگ بود.