اعترافات یک یاکوزا / رنگارنگ، خلاف عرف

2 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

کتاب «اعترافات یک یاکوزا» نوشته‌ی جونیچی ساگا به همت نشر ستاک به چاپ رسیده است. این کتاب شامل مجموعه‌خاطراتِ رئیس یکی از باندهای معروف یاکوزا در نیمه‌ی نخست قرن بیستم است؛ دورانی که ژاپن فراز و فرودهای بسیاری را از سر گذراند: جنگ‌های پرشمار و بلایای طبیعی، که البته دومی با تاریخ این کشور پیوندی ژرف و دیرینه دارد.

شاید درحال‌حاضر، عموم مردم یاکوزاها را به‌عنوان شخصیت‌هایی مشهور در فیلم‌ها و کمیک‌های ژاپنی می‌شناسند که خالکوبی‌هایی پر از جزئیات بر سرتاسر بدن دارند و انگشت کوچک دست چپشان نیز قطع شده است و در کارهای خلاف قانون دست دارند.

«یاکوزا» نام کلی گروه‌های سازمان‌یافته‌ی تبهکاری در ژاپن است که قدمتش بازمی‌گردد به قرن هفدهم میلادی. یاکوزاها تا چند دهه‌ی پیش بیشتر درگیر شرط‌بندی و قمار بودند که در کشور ژاپن همیشه از اعمال خلاف قانون محسوب می‌شده است و طبیعی است که «پلیس و یاکوزا» همیشه رودرروی هم قرار داشته‌اند؛ اما رفته‌رفته، دامنه‌ی فعالیت‌های بیشتر این باندها فراتر از این رفته و امروزه به قاچاق مواد مخدر نیز رسیده است.

گرچه به نظر می‌رسد تعداد این باندها و شمار یاکوزاها در چند دهه‌ی گذشته، در پی سرکوبی گسترده به دست قانون، کاهش چشمگیری داشته است، اما از میان رفتن یاکوزا به‌طورکلی و ریشه‌ای امری نامحتمل به نظر می‌رسد؛ زیرا که آن‌ها با قدمتی سیصد ساله در تاروپود تاریخ و فرهنگ کشور ژاپن تنیده شده‌اند.

گفتنی است که در زلزله‌ی بزرگ کوبه (1995) و نیز زلزله و سونامی ویرانگر توهوکو (2011)، برخی گروه‌های یاکوزا از نخستین نهادهایی بودند که به کمک مردمان مصیبت‌دیده‌ی این نواحی شتافتند. همچنین، شهرهای کوبه و اساکا، که اتحادیه‌های صنفی یاکوزاها در آن‌ها از سازمان‌دهی نیرومندتری برخوردار است، به دلیل سرکوبی جرایم کوچک به دست همین گروه‌ها، در میان شهرهای امن و مطمئن ژاپن قرار دارند، زیرا یاکوزاها هیچ‌گونه کار خلاف و جرمی را در قلمرو خود برنمی‌تابند!

موضوع جالب دیگری در رابطه با اعترافات یک یاکوزا: از قرار معلوم، برخی جمله‌ها و عبارت‌های این کتاب الهام‌بخش باب دیلن ــ خواننده و ترانه‌سرای امریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی سال 2016 ــ در آلبوم «عشق و سرقت» (2001) بوده است که موجب جنجال رسانه‌ای کوچکی در سال 2003 می‌شود. ماجرا از این قرار است که گزارش می‌شود چندخطی از این کتاب در آلبوم یادشده به کار رفته است و چند نمونه از آن در مقاله‌ای از ژورنال منتشر می‌شود.

وقتی به دکتر جونیچی ساگا از احتمال سرقت ادبی باب دیلن از این کتاب خبر می‌دهند، او می‌گوید اگر دیلن کتاب «اعترافات یک یاکوزا» را خوانده و از آن الهام گرفته باشد، باعث افتخارش است. دیلن نیز می‌پذیرد که چندخطی از این کتاب را نقل قول کرده است، اما ادعا می‌کند که چنین نقل‌قول‌هایی را برای غنا بخشیدن به آهنگ‌های مردمی و جاز به کار می‌برد.

قسمتی از کتاب اعترافات یک یاکوزا:

سه ماه زندانم را به اتمام رسانده بودم و عصر روزی بود که فردایش باید آنجا را ترک کنم. رئیس زندان من را فراخواند و برایم سخنرانی کرد. گفت: «می‌دونم خودت رو توی چه‌جور دنیایی قاتی کردی، اما اگه باز هم مرتکب جرمی بشی، توقع نداشته باش که بار بعدی به این راحتی قسر در بری. پس حواست باشه که دست از پا خطا نکنی. ازت می‌خوام فردا چهار صبح بیدار بشی و آماده رفتن باشی.»

این حرف حیرت‌زده‌ام کرد. گفتم: «چهار صبح یه کم زود نیست؟»

گفت: «نه، به رئیست خبر دادم و اون گفت که تعداد زیادی برای دیدنت می‌آن اینجا. اما محلی‌ها دوست ندارن تعداد زیادی گنگستر جلوی اینجا وایستن، پس هرچه زودتر بهتر.»

من که هنوز بیست‌ساله نشده و پسر تازه‌کاری در باندمان بودم، هیچ فکر نمی‌کردم احتمالش وجود داشته باشد که یک هیئت خوش‌آمد گویی به استقبالم بیاید و همچنان فکر می‌کردم ساعت چهار کمی زیاده‌روی است؛ اما اشتباه می‌کردم. وقتی همراه با رئیس زندان برای بدرقه‌ام و درحالی‌که وسایلم را حمل می‌کردم از دروازه‌های زندان بیرون رفتم، آنچه را دیدم باور نکردم: بی‌تردید هفتاد یا هشتاد مرد در آنجا منتظر من بودند. حتی خود رئیس به‌طور خاص آمده بود.

هوا کاملاً تاریک بود و چنان سرد که لرزه به تن آدم می‌انداخت؛ اما آن‌ها یک عدل زغال‌سنگ را باز کرده و با آن به موازات دیوار زندان خط آتشی را برافروخته بودند که با حالتی دلپذیر در حال سوختن بود. هیچ متوجه نمی‌شدم که چرا آن‌ها برای بچه‌ای مثل من این ضیافت خوش‌آمدگویی را ترتیب داده‌اند.

وقتی با سری فروافتاده به سوی رئیس می‌رفتم، افراد یکی پس از دیگری صدایم می‌کردند تا از من تشکر کنند. یادم می‌آید او کیمونوی ابریشمی سیاه با شنلی که یقه‌ی خزدار داشت به تن کرده بود و هنگامی‌که به او نزدیک شدم گفت: «ممنون ایجی، کارِت رو خیلی خوب انجام دادی.» بعد نگاهی دقیق‌تر به من انداخت و گفت: «خب، خوشحالم که می‌بینم سرحال و قبراق به نظر می‌آی و لاغرتر نشدی.» با شنیدن صدای او، ناگهان چشم‌هایم پر از اشک شد.

قائم مقام او، موراماتسو، لبخندبرلب گفت: «با این حساب، از حالا دیگه خیلی طول نمی‌کشه تا یه مرد واقعی بشی.»

شیرو گفت: «بیا ایجی، لباست رو با این‌ها عوض کن.» بسته‌ی لباسی را که به من داد گرفتم و رفتم نزدیک یکی از آن آتش‌ها. لُنگ بلند را چند دور محکم به کمرم پیچیدم و کیمونو را که یکی از لباس‌های قدیمی شیرو بود پوشیدم.

اعترافات یک یاکوزا را مژگان رنجبر ترجمه کرده و کتاب حاضر در 240 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

خرید کتاب اعترافات یک یاکوزا

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید