جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

از دریچه تاریخ؛ شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ ایران: ابوسعید ابوالخیر

از دریچه تاریخ؛ شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ ایران: ابوسعید ابوالخیر

 

یکی از شاعران و عارفان نامدار ایرانی که در جنبه‌هایی از شعر، او را در کنار مولوی و خیام قرار می‌دهند، ابوسعید ابوالخیر است، هرچند که در واقعیت او چندان سروده‌ای نداشته و این‌طور گفته می‌شود بیشتر سروده‌هایی که به نام او سند خورده، اشعار استادش ابوالقاسم بشر یاسین و گفتار عزیزانش است. او از برجسته‌ترین عرفای تاریخ اندیشه‌های عرفانی و هم‌ردیف حلاج، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی است.

ابوسعید در سال 357 هجری قمری در میهنه چشم به دنیا گشود، ناحیه‌ای میان سرخس و ابیورد که اکنون جز مزار او، چیزی از آن به‌جا نمانده است. پدرش عطار بود و پای ابوسعید را از همان کودکی به حلقه‌های ذکر و سماع باز کرد. او از نوجوانی کششی ذاتی به عالم عرفان داشت، اما آنچه که ابوسعید را به‌کلی از علوم رسمی جدا کرد و زندگی دیگری را برایش رقم زد، دیدار با لقمان سرخسی و ابوالفضل سرخسی بود. پس از این دیدار بود که به ریاضت و انزوا رو آورد.

ابوسعید با بیشتر صوفیان بزرگ هم‌عصر خود دوستی و آشنایی داشته و با علمای فقه و حدیث و اصول نیز در تعامل بوده است.

دیدار او با ابوعلی سینا از مهم‌ترین رویدادهای تصوف و زندگی بوسعید است، که سند این دیدار، نامه‌های مبادله‌شده میان این دو تن است.

ابوسعید را با زندگی‌نامه‌ها و «مقامات‌»های بسیاری در طول تاریخ معرفی کرده‌اند اما اکثر این منابع از بین رفته و تنها سه کتاب از مقامات او در دست است: حالات و سخنان بوسعید، اسرارالتوحید و روایتی از مقامات او که اخیرا یافت شده است. این سه اثر گران‌بها نه‌تنها شرحی از زندگی او ارائه می‌دهند، بلکه مجموعه‌ای از اطلاعات ارزشمند را درباره‌ی همه‌ی مسائل تاریخ تصوف و ادب و زندگی اجتماعی عرضه می‌کنند.

ابوسعید که کرامات، اخلاقیات و رباعیات منسوب به او، جایگاهی ویژه را نصیبش کرده در 440 هجری قمری در همان سرزمینی که به دنیا آمد، دیار فانی را ترک کرد.

 

به شیخ ابوسعید کراماتی را نسبت داده‌اند و شاید بخش عمده‌ای از شهرت ایشان در عرفان از همین کرامات ناشی می‌شود. در زیر برخی حکایاتی که به کرامات ایشان اشاره دارد، آورده شده است.

این‌گونه گفته‌اند که روزی شیخ بوسعید و شیخ ابوالقسم گرگانی در طوس بر تختی با هم نشسته بودند و جمعی از درویشان کنار آن‌ها بودند، از دل درویشی این‌گونه می‌گذرد که منزلت این دو شیخ چیست و در همان هنگام شیخ بوسعید رو به آن درویش می‌کند و این‌طور می‌گوید: هرکه می‌خواهد دو پادشاه را با هم ببیند که بر یک تخت نشسته‌اند بگو [به ما دو نفر] نگاه کند. درویش به آن دو بزرگوار نگاه کرد، پرده‌ها از جلوی چشمانش کنار رفت و راستی سخن بوسعید را دریافت و بزرگواری شیخ بر او آشکار شد.

 

از خواجه حسن مودب چنین گفته‌اند که صوفیان را قبول نداشت و بر این باور بود که خداوند علم غیب به هیچ‌کس نداده است؛ اما هنگامی که خبرِ آمدنِ شیخ ابوسعید به نیشابور پیچید، لباسی فاخر بر تن کرد و برای امتحان به یکی از مجالس او رفت. خواجه درحالی‌که دستار فوطه‌ی طبری بر سر بسته بود با دلی پرشک پیش تخت شیخ نشست. در پایان مجلس ابوالسعید درخواست دستاری کرد، از ذهن مودب این‌طور گذشت که دستار خود را به خواجه بدهد اما اندیشید که این دستار را از آمل برایش آورده‌اند و ده دینار نیشابوری قیمت دارد، پس از دادن دستار منصرف شد. بار دیگر شیخ از دستار سخن گفت و خواجه باز اندیشه‌ی دادن دستار را از ذهن خود بیرون راند. پیری که در کنار خواجه نشسته بود از شیخ پرسید که آیا خداوند با بنده سخن می‌گوید؟ شیخ پاسخ داد برای یک دستار بیش از دو بار سخن نمی‌گوید. با آن مرد که در کنار تو نشسته دو بار گفت که این دستار که در سر داری به این درویش بده اما او گفت که این دستار ده دینار می‌ارزد و آن را از آمل هدیه آورده‌اند، پس نمی‌دهم. حسن مودب با شنیدن این حرف لرزه بر اندامش افتاد، به‌سوی شیخ رفت، دستار و لباس خود را به او داد و دیگر شک و تردیدی نسبت به شیخ در او نماند. مودب اموال خود را در راه ابوالسعید بخشید، به او خدمت کرد و در خدمت شیخ در میهنه مرد و در همان‌جا به خاک سپرده شد.

همچنین شیخ ابوالقسم قشیری شبی با خود اندیشید که به مجلس ابوالسعید برود و از او درباره‌ی شریعت و طریقت سوال کند تا جواب خود را بگیرد. هنگامی که ابوالقسم به مجلس می‌رود پیش از آنکه سوال خود را مطرح کند این‌گونه می‌شنود: ای کسی که می‌خواهی از شریعت و طریقت سوال کنی، بدان که ما جمله‌ی علوم را در این بیت آورده‌ایم:

از دوست پیام آمد کاراسته کن کار      اینست شریعت

مهر دل پیش آر و فضول از ره بردار     اینست طریقت

 

حسن مودب اینچین می‌گوید که روزی شیخ در راهی بود و اسب می‌راند [و مودب رکاب او را گرفته بود و می‌رفت.] شیخ آهسته زیر لب می‌گفت: پیرم و ضعیف، فضل کن و در گذر! تا شیخ این جمله را گفت اسبش خطا کرد و بوسعید از اسب به زمین افتاد، اما به او آسیبی وارد نشد و گفت: الحمدلله و کان امرالله قدرا مقدورا. سپس سجده‌ی شکر کرد. شیخ بلا را از پیش دیده بود [و این دعا را کرد، پس این بلا آسان‌تر شد و به سلامت گذشت.]

 

چنین حکایاتی درباره‌ی بوسعید فراوان است و نشان از فضیلت ایشان در عرفان دارد.

 

و اما در باب شعر، در اینجا برخی از رباعیاتی که به ایشان نسبت داده‌اند، آورده شده است.

 

در کعبه اگر دل سوی غیر است تو را

طاعت همه فسق و کعبه دیر است تو را

ور دل به خدا و ساکن میکده‌ای

می نوش که عاقبت به خیر است تو را

 

..............

 

رفتم به کلیسای ترسا و یهود

دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود

با یاد وصال تو به بتخانه شدم

تسبیح بتان زمزمه‌ی ذکر تو بود

 

..............

 

گر خاک تویی خاک تو را خاک شدم

چون خاک تو را خاک شدم، پاک شدم

غم سوی تو هرگز گذری می‌نکند

آخر چه غمت از آنکه غمناک شدم

 

 

منابع:

کتاب اسرارالتوحید نشر فردوس

کتاب حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر نشر سخن

کتاب شرح حال ابوسعید ابوالخیر نشر آفرینش

کتاب اندیشه‌های زرین نشر ابوسعید ابوالخیر نشر لیوسا

گردآوری:  ریحانه کردی

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.