جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

از دریچه تاریخ ایران؛ شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ ایران: بهرام بیضایی

از دریچه تاریخ ایران؛ شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ ایران: بهرام بیضایی

 

«سینما برای من پناهگاه بود. فضای نفرت‌انگیز بیرون، آدم‌ها را با تعصب می‌دید و... من به این فکر کردم که می‌شود از بیرون پناه برد به سینما. آن‌جا تاریک بود و آدم‌ها همه با هم یکسان بودند و تفاوتی بینشان نبود.»

از کتاب موزاییک استعاره‌ها اثر بهمن مقصودلو

«رگبار»، «سفر»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «شاید وقتی دیگر»، «چریکه‌ی تارا»، «باشو، غریبه‌ی کوچک»، «مسافران»، «وقتی همه خوابیم» و «سگ‌کشی» عناوین فیلم‌هایی به کارگردانی بهرام بیضایی است که نامزدی و جوایز جشنواره‌های گوناگون فیلم ازجمله: فستیوال بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان، جشنواره‌ی جهانی فیلم تهران، جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم شیکاگو، جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم مسکو، جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم قاهره، جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم وایادولید، جشنواره‌ی فیلم فجر، جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم استانبول و... را از آن خود کرده است.

«بهرام بیضایی» نامی آشنا برای علاقه‌مندان به عرصه‌ی تئاتر و سینما است؛ فیلم‌سازی معتبر و صاحب‌سبک، نویسنده‌ای توانمند، استاد دانشگاه و پژوهشگری که در سال 1317 در تهران به دنیا آمد. پدر او با وجود تحصیلاتش در حوزه‌ی وکالت، کارمند اداره‌ی ثبت اسناد و املاک بود و دستی در شعر و ادب نیز داشت. بی‌رحمی‌هایی که در قبال پدر بیضایی از سوی صاحبان قدرت تحمیل شد، بر زندگی او تاثیر گذاشت و به کابوسی برایش مبدل شد.

آنچه که باعث شد تا بیضایی با سینما اخت بگیرد، رفتار متفاوتی بود که با او در مدرسه می‌شد، بنابراین گاهی از مدرسه فرار می‌کرد و به سینما می‌رفت، آنجا برایش حکم پناهگاه را داشت؛ اما زمانی سینما در زندگی‌اش جدی شد که به تماشای فیلم سه تفنگدار نشست، تاملش درباره‌ی اینکه فیلم چگونه ساخته شده و آنچه اتفاق می‌افتد چگونه رخ می‌دهد، در واقع از آنجا آغاز شد.

 

شروع نویسندگی بیضایی از سال‌های یازدهم و دوازدهم مدرسه و دوران پشت کنکور بود؛ او در این دوران زمان زیادی را به کتاب‌خوانی اختصاص می‌داد و بعد از خواندن مقاله‌ی «شکسپیر» در کلاس درس، به نوشتن روی آورد.

اول‌شدن تصادفی در یک مسابقه‌ی سینمایی پای این فیلم‌ساز حرفه‌ای را به محافل سینمایی باز کرد. پرکردن اتفاقی یک پرسشنامه در یک سینه‌کلوب، و پاسخ درست به تمام سوالات، او را با هژیر داریوش و دکتر کاووسی آشنا کرد و این آشنایی، اعتبار بیضایی را در خانه بالا برد و باعث شد پدرش کمتر از سینمارفتنش جلوگیری کند.

زن نقش پررنگی در سینمای بیضایی دارد و برای اولین بار از داستان‌های مادربزرگش برای او جالب شد؛ داستان سلطان مار که شخصیت اصلی آن زنی به نام نگار است و داستان شاهزاده‌ خانمی محبوس در زیرزمین که شاهزاده‌اش از نقش‌ونگار قالی‌هایی که در حبس می‌بافد و مردی که محبوسش کرده آن را برای فروش به بازار می‌برد، او را پیدا می‌کند، از داستان‌های مورد علاقه‌ی بیضایی در داستان‌های مادربزرگ بود. شاید زن به دلیل اینکه به عقیده‌ی بیضایی در ادبیات ایران آنچنان که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته و در سینما نقش جالب توجهی نداشته، در کارهای او برجسته شده است.

او نخستین فیلم کوتاه خود را که عمو سیبیلو نام داشت براساس داستان کوتاهی به قلم فریدون هدایت‌پور ساخت. نوشته‌ی هدایت‌پور افسرده، تلخ، تاریک، سیاه، خیلی روسی و به یک معنی توده‌ای بود؛ بیضایی تمام تلاش خود را به کار گرفت تا از آن کار که بنا بود به درخواست کانون بسازد، چیزی در بیاورد که تلخ نباشد، روشن‌تر باشد، پویا و شیرین و پرجنب‌وجوش.

رگبار نخستین فیلم بلند اوست که سناریوی آن را طی سه‌چهار روز نوشت و تحت شرایطی که حتی از پیش نمی‌دانست صحنه‌ی فیلمبرداری کجاست و تدارک خاصی هم نداشت، ساخت. خودش این‌گونه می‌گوید که رگبار با شعبده‌بازی ساخته شد.

بیضایی بدترین فیلم را فیلمی می‌داند که با قصد قبلی طراحی شده باشد تا معانی سیاسی-اجتماعی یا فلسفی بگیرد و چیزی را که در نحوه‌ی بیان حیرت‌زده‌اش کند، به تماشاکردن مجبورش کند و تکانش بدهد، فیلمی خوب می‌داند؛ در هر سبکی که باشد.

 

بیضایی علاوه‌بر سینما در تئاتر نیز فعالیت داشت؛ هنگامی که به سمت تئاتر سوق پیدا کرد، هیچ زمینه‌ای برای آن در ایران نیافت، جز چند نمایش‌نامه‌ی یونانی ترجمه‌شده! او که بعد از دوران مدرسه مدتی به‌عنوان کارمند اداره‌ی ثبت مشغول به کار بود، در دهی نزدیک به محل کار خود تعزیه‌ای را تماشا کرد و شگفت‌زده شد، و همین باعث شد تا پژوهش درباره‌ی تئاتر را آغاز کند و در کنارش چیزهایی هم بنویسد. او نخستین نمایشنامه‌اش را در سال 1345 در تلویزیون روی صحنه برد.

 

بیضایی یک بار در پنجاه‌سالگی به‌دلیل مشکلاتی که در ساخت فیلم‌هایش وجود داشت و بعد از مهاجرت خانواده‌اش، کشور را به مقصد سوئد ترک کرد. به‌دلیل سختی مسیری که برای رسیدن به سوئد طی کرد، پس از رسیدن به آنجا از درد کمر بستری شد. اما اینکه باید در پنجاه‌سالگی تازه آغاز به یادگیری زبان سوئدی می‌کرد و علاقه‌اش به نوشتن به زبان فارسی، باعث شد درحالی‌که تمام زندگی‌اش را فروخته بود، به ایران بازگردد. بااین‌حال سال‌ها بعد هنگامی که از سوی دانشگاه استنفورد، از او به‌عنوان استاد مهمان دعوت شد، بار دیگر تن به مهاجرت داد و به آمریکا رفت. حضور او به‌عنوان استاد دانشگاه برای دانشجویان ایرانی حاضر در آمریکا شانسی بزرگ بود.

 

منابع:

کتاب موزاییک استعاره‌ها نشر برج

کتاب غریبه‌ی بزرگ نشر ثالث

 

گردآوری:

ریحانه کردی

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.