اتم و خاکستر/ تاریخ جهانی فجایع هستهای
کتاب «اتم و خاکستر» نوشتهی سرهی پلوخی را انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری است که با نثری قدرتمند، دقیق و تحلیلی، به بررسی شش فاجعهی بزرگ هستهای قرن بیستم میپردازد. کتاب فقط گزارشی تاریخی از این رویدادها نیست، تأملی عمیق بر غرور علمی، اشتباهات انسانی و جاهطلبی سیاسی است که جهان را بارها تا آستانهی نابودی پیش بردهاند. پلوخی تاریخدان اوکراینی و استاد دانشگاه هاروارد در این کتاب از دایرهی چرنوبیل فراتر میرود و نگاهی جامعتر به تاریخ پرخطر انرژی اتمی میافکند. او نشان میدهد که فاجعهی چرنوبیل نه یک استثنا که بخشی از الگویی تکرارشونده در مسیر توسعهی فناوری هستهای است ـ الگویی که از همان نخستین آزمایشهای اتمی تا نیروگاههای مدرن تکرار شده است.
نویسنده با روایتی تاریخی و تحلیلی به بررسی شش فاجعهی هستهای میپردازد: تست کاستل براوو در جزایر مارشال در سال 1954، حادثهی کشت مرگآور مایاک در شوروی در سال 1957، انفجار جزیره تری مایل در امریکا در 1979، فاجعه چرنوبیل در 1986، حادثهی فکوشیما در 2011 و البته آزمایشهای نخستین بمب اتمی که در دههی 1940 در امریکا انجام شد. او در این میان نهتنها به جزئیات فنی و علمی میپردازد، بلکه ساختارهای سیاسی، فشارهای نظامی و فرهنگی را نیز تحلیل میکند که سبب بروز چنین فجایعی شدهاند.
پلوخی میخواهد به خواننده نشان دهد که چگونه در پس هر فاجعه، مجموعهای از تصمیمهای انسانی، خطاهای محاسباتی و اعتماد بیشازحد به علم و تکنولوژی نهفته است. او هشدار میدهد که تکنولوژی اتمی، هرچند به ظاهر نماد پیشرفت است، اما در ذات خود همواره حامل سایهای از نابودی بوده است.
سرهی پلوخی
یکی از برجستهترین ویژگیهای کتاب، نثر روایی و مستند پلوخی است. او تاریخ را به سبک یک رماننویس روایت میکند ـ پر از جزئیات، شخصیتپردازی و لحظات پرتنش ـ اما همزمان دقت یک مورخ را حفظ میکند. او برای نگارش کتاب از دهها منبع رسمی، گزارشهای دولتی، مصاحبهها و اسناد تازه منتشرشده استفاده کرده است. روش او مقایسهی میان کشورها و نظامهای مختلف است؛ از سرمایهداری امریکا تا کمونیسم شوروی و نظم تکنولوژیک ژاپن. نتیجهی این مقایسه نشان میدهد که فاجعهی هستهای ریشه در نظام سیاسی خاصی ندارد، بلکه حاصل غرور انسانی و محدودیت شناخت ماست.
نویسنده همچنین به زیبایی از استعارهی خاکستر در عنوان کتاب بهره میگیرد: خاکستر بهمثابه باقیماندهی تمدنهایی که از دل آتش علم سربرآوردند، اما خود در شعلهی همان علم سوختند. در سراسر کتاب، نوعی هشدار اخلاقی و فلسفی نهفته است: اینکه پیشرفت بدون مسئولیتپذیری، مسیر مستقیم به سوی نابودی است.
در سطحی عمیقتر، اتم و خاکستر تأملی بر ذات انسان است؛ بر این پرسش که چرا ما در جستوجوی قدرت، مرزهای خطر را نادیده میگیریم. پلوخی استدلال میکند که میل به کنترل نیروهای طبیعت، ریشه در روانشناسی تمدن مدرن دارد. از پروژه منهتن تا چرنوبیل، انسان خود را خداگونه تصور کرده است ـ قادر به خلق و نابودی؛ اما هربار که این نیرو را مهار نکرده، نتیجه چیزی جز ویرانی نبوده است.
او مینویسد: «فاجعههای هستهای داستان شکست انسان دربرابر خودشاند، نه دربرابر فناوری.» از نگاه او، آیندهی بشر فقط در صورتی امن است که علم با اخلاق و شفافیت همراه شود. هیچ نظام سیاسی یا اقتصادی از خطا مصون نیست، مگر آنکه بپذیرد فناوری نیازمند کنترل و پاسخگویی دائمی است.
اتم و خاکستر از نظر ادبی، در مرز میان تاریخ، روزنامهنگاری تحقیقی و ادبیات مستند حرکت میکند. در زمانهای که بحران اقلیم، تغییرات زیستمحیطی و بازگشت رقابتهای تسلیحاتی دوباره مطرح شدهاند، نویسنده ما را وادار میکند تا به بهای پیشرفت بیندیشیم. او نشان میدهد که هر فاجعهی هستهای، مرزی است میان امید و ترس ـ میان وعدهی انرژی پاک و واقعیت مرگبار آن.
کتاب یادآور میشود که انسان هنوز دربرابر وسوسهی کنترل کامل طبیعت تسلیم نشده است، اما هر بار که چنین میکوشد، بهای سنگینی میپردازد. پلوخی با استناد به تاریخ، هشدار میدهد که آیندهی ما وابسته به درسی است که از گذشته میآموزیم: اینکه هیچ فناوری بدون نظارت اخلاقی ایمن نیست.
قسمتی از کتاب اتم و خاکستر:
جیمی کارتر بیش از تمامی رؤسای جمهور امریکا، چه قبل و چه بعد از خودش، درباره فناوری هستهای آگاهی داشت. او تنها رئیسجمهوری بود که تجربهی مستقیم کار با انرژی هستهی را داشت. در 1949، جیمز ارل کارتر جونیور ستوان دوم 25 ساله، شخصاً توسط هایمن ریکوور، که در آن زمان سروان بود و بعدها به درجهی دریاداری رسید، برای اجرای برنامهی زیردریاییهای هستهای نیروی دریایی مأمور شد. کارتر، ریکوور را، که فردی سختکوش، صریح، سختگیر و گاه تندخو بود، بهعنوان فردی میشناخت که بیش از هر کسی، به جز والدینش بر زندگی او، تأثیر گذاشته بود. او اسم کتاب خاطراتش را «چرا نباید بهترین بود؟» گذاشت، این عبارت برگرفته از پرسشی بود که ریکوور هنگام مصاحبهی استخدام از او پرسیده بود.
کارتر یکی از معدود افسران جوان نیروی دریایی بود که به ریکوور در ساخت نخستین زیردریایی هستهای، یواساس ناتیلوس کمک کرد و در ژوئن 1952 در مراسمی که هری ترومن برای رونمایی از این زیردریایی برگزار کرد، حضور داشت. گروه افسرانی که کارتر به آن تعلق داشت، هم به نیروی دریایی و هم به کمیسیون انرژی اتمی گزارش میدادند و خود کارتر نهتنها با زیردریاییهای هستهای، بلکه با رآکتورهای هستهای نیز کار کرده بود. اگر تجربهی او در زمینهی زیردریاییهای هستهای کاملاً مثبت بود، تجربهاش دربارهی رآکتورهای هستهای کاملاً منفی بود. در دسامبر 1952 کارتر و دیگر افسران همردهاش به آزمایشگاههای چاک ریور در استان انتاریوی کانادا اعزام شدند تا با پیامدهای ذوبشدگی رآکتور تحقیقاتی هستهای آن مرکز مقابله کنند.
کاناداییها به کمک نیاز داشتند، زیرا سطح تشعشعات در محل حادثه بسیار بالا بود و کارکنان تنها میتوانستند برای مدت محدودی آنجا کار کنند. آنها بهسرعت نیروی انسانی واجد شرایطی را که دارای مجوز امنیتی بودند، از دست دادند، چراکه این رآکتور یک مرکز فوق محرمانهی هستهای بود.
اتم و خاکستر را نوید فرخی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 323 صفحهی وزیری و با جلد سخت چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.