ابرشکوفایی/ فناوریها و جداییها
کتابِ «ابرشکوفایی» نوشتهی نیکلاس کار را نشر خوب به چاپ رسانده است. این کتاب، تازهترین واکاوی نیکلاس کار، نویسنده و نظریهپرداز برجستهی حوزهی رسانه و فناوری، دربارهی اثرات ژرف، پیچیده و غالباً نادیدهگرفتهشده فناوریهای ارتباطی بر انسان مدرن است. نویسنده در این کتاب به سراغ این پرسش میرود که چرا در عصر اتصال بیوقفه، انسانها بیش از هر زمان دیگری احساس گسست، انزوا و گمگشتگی هویتی تجربه میکنند. او با ترکیب تحلیلهای تاریخی، روانشناختی، جامعهشناختی و مطالعات رسانه، نشان میدهد که چگونه سیستمهای ارتباطی جدید که وعدهی نزدیکتر کردن انسانها را میدهند، درواقع در بسیاری موارد موجب فروپاشی پیوندهای اجتماعی، کاهش عمق روابط، تضعیف توجه و درنهایت، تهیسازی تجربهی انسانی از معنا میشوند.
یکی از بخشهای برجستهی کتاب، مرور تاریخی تحول ابزارهای اتصال است. کار نشان میدهد که انسان از ابتدای تاریخ تمدن در پی گسترش ظرفیت ارتباطی بوده؛ از زبان گفتاری و نوشتار گرفته تا چاپ، تلگراف، تلفن، رادیو، تلویزیون و نهایتاً اینترنت؛ اما او تأکید میکند که سرعت تغییرات در عصر دیجیتال با تمام ادوار پیشین تفاوت ماهوی دارد. در گذشته، ابزارهای ارتباطی معمولاً فرایندهای شناختی انسان را تکمیل یا تقویت میکردند؛ اما فناوریهای دیجیتال، بهویژه شبکههای اجتماعی و تلفنهای هوشمند، در بسیاری موارد جایگزین بخشی از ظرفیتهای انسانی شدهاند. این تغییر نهتنها الگوهای ارتباطی را دگرگون کرده، بلکه ساختار ذهن، حافظه، توجه و حتی ادراک ما از خود و دیگری را نیز متحول ساخته است.
نیکلاس کار
کار توضیح میدهد که با پیدایش اینترنت، اتصال به مهمترین ارزش جامعهی مدرن تبدیل شد. شرکتهای فناوری این ایده را ترویج کردند که هرچه ارتباطات سریعتر، گستردهتر و دائمیتر باشد، جامعهی انسانی بهتر عمل میکند؛ اما نتیجه، نوعی اشباع ارتباطی بوده است ـ اشباعی که به جای نزدیک کردن انسانها، آنها را پراکندهتر و گسستهتر کرده است.
یکی از موضوعات کانونی کتاب، نقد اقتصاد توجه است. کار با استناد به پژوهشهای عصبروانشناسی و علوم رفتاری توضیح میدهد که ذهن انسان ظرفیت محدودی برای پردازش محرکها دارد. در جهانی که میلیونها پیام، اعلان، محتوا و تصویر در هر لحظه بهصورت رقابتی برای جذب توجه ما مبارزه میکنند، مغز انسان ناگزیر به اتخاذ الگوهای سطحی، سریع و گسسته از پردازش است. نتیجه چه میشود؟ ناتوانی در تمرکز بلندمدت، کاهش قدرت حافظه، ازدسترفتن توان تفکر عمیق و شکلگیری نوعی اضطراب دائمی ناشی از کمبود توجه.
کار حتی از تغییر معماری ذهن سخن میگوید؛ معماریای که پیشتر مبتنی بر انتخاب، تأمل و پردازش درونی بود اما حالا مبتنی بر واکنش فوری، تحریک حسی و پاسخهای کوتاهمدت شده است. از نظر او، فناوریهای ارتباطی مدرن نهفقط ابزار بلکه محیطی شناختی هستند ـ محیطی که کیفیت تجربهی انسان از جهان را تغییر میدهد.
کار استدلال میکند که فناوریهای ارتباطی، برخلاف ابزارهای سنتی، صرفاً واسط نیستند، بلکه رفتار انسان را بهطور نامحسوس شکل میدهند. الگوریتمهای پلتفرمها براساس مدلهای پیشبینی و انگیزش طراحی شدهاند که از روانشناسی رفتاری، شرطیسازی و اقتصاد توجه برای اثرگذاری بر انتخابهای کاربر بهره میگیرند. این سیستمها بهصورت پیوسته رفتار کاربران را رصد میکنند و سپس با ارائهی محرکهای دقیق و شخصیسازیشده، آنها را در چرخهی مصرف، واکنش و وابستگی نگه میدارند. کار این وضعیت را «مهندسی رفتار» مینامد و هشدار میدهد که چنین الگوهایی آزادی روانی انسان را محدود میکنند.
در این فضا، ما فکر میکنیم آزادانه در اینترنت گشتوگذار میکنیم، اما مسیرهایی که میپیماییم و محتواهایی که میبینیم، عمدتاً توسط الگوریتمهایی تعیین میشود که هدفشان افزایش زمان ماندن ما در پلتفرم است، نه افزایش کیفیت زندگیمان. این وضعیت بهمرور حس کنترل شخصی را کاهش میدهد و تجربهای از بیارادگی دیجیتال بهوجود میآورد.
قسمتی از کتاب «ابرشکوفایی» نوشتهی نیکلاس کار:
اواخر دههی 1930 پخش رادیو در ایالات متحده وارد دورهای شد که امروزه به عصر طلایی رادیو معروف است. هرجومرج سالهای نخست فروکش کرده بود. سیستم مجوز دولتی باعث کاهش آشفتگی و تداخل امواج شده بود و با پیشرفتهای فنی فرستندهها و گیرندهها، کیفیت سیگنالها تا حد زیادی بهبود یافته بود. صنعت رادیو با سیطرهی شبکههای خصوصی بزرگی مثل انبیسی و سیبیاس و همچنین انبوه ایستگاههای رادیوهای غیرانتفاعی و بومی فراگیر به محملی برای ارائهی انواع و اقسام برنامههای تفریحی و آموزشی تبدیل شد که توجه شنوندگان را به سوی خود جلب میکرد. بیش از 80درصد خانوارها حداقل یک دستگاه رادیو در خانه داشتند و رادیوی هر امریکایی حداقل چهار ساعت در روز روشن بود.
البته انتقادات از رادیو کم نبود. برخی برنامههای پرطرفدار مثل برنامهی تلویزیونی بدنام «اموس ان اندی» به کلیشههای نژادپرستانه و جنسیتی آن زمان دامن میزدند و کمیسیون فدرال مخابرات نیز هنگام ارائهی مجوز پخش علیه گروههای اقلیت تبعیض قائل میشد. روشنفکران و اخلاقگرایان به ابتذال و سطحینگری رادیوهای خصوصی میتاختند. یک ستوننویس معروف با نام رابرت روآرک برنامههای این رادیوها را لوس، گوشخراش، ملالآور، تصنعی، احمقانه، کلافهکننده، توهینآمیز، ابلهانه، کودکانه و چندشآور نامید؛ اما اکثریت مردم امریکا اعم از شهری یا روستایی، فقیر یا غنی، باکلاس یا بیکلاس شیفتهی برنامههای رادیویی بودند. آنها این احساس خود را از طریق نامه به صاحبان ایستگاههای رادیویی ابراز میکردند. شبکهی ان بی سی در 1936 فقط در عرض یک ماه بیش از یک میلیون نامه از شنوندگانش دریافت کرد که در آنها از برنامهها، گویندگان و حتی تبلیغاتش تعریف و تمجید کرده بودند. یکی از شنوندگان پرشور این رادیو با اشاره به برنامهی تفریحی محبوب آن، که با حضور ویل راجرز و آلن جولسون برگزار میشد، نوشت: «دیشب بچهی ما درست همزمان با شروع برنامهی ساعت پیروزی متولد شد... ما میخواهیم او را با رادیو بزرگ کنیم.» درست است که ارتباط رادیویی یکطرفه بود، اما سیستم پست به شنوندگان امکان میداد تا نظرشان را دربارهی رادیوها به گوش صاحبانشان برسانند. نامهی شنوندگان یک چرخهی بازخوردی ایجاد میکرد. رادیوها از این نامهها برای بررسی بازار خود استفاده میکردند و برنامهها (و تبلیغاتشان) را متناسب با آنها به ذائقهی شنوندگان نزدیکتر میکردند. آلیس گولدفارب مارکیس، مورخ فرهنگی مینویسد: «مردم نهفقط با تجاری شدن فزایندهی رادیوها مشکلی نداشتند، بلکه با شور و شوق از آن استقبال هم میکردند.»
ابرشکوفایی را محمود حبیبی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 269 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.