آخرین شب دیکتاتور/ خزانِ خودکامه
«آخرین شب دیکتاتور» رمانی است به قلم یاسمینه خضراء که نشر وزن دنیا آن را به چاپ رسانده است. این رمان، دربارهی سرهنگ معمر قذافی، دیکتاتور سابق لیبی است و آخرین ساعتهای زندگی او را قبل از مرگش در سال 2011 به تصویر میکشد. داستان از زاویهی دید خود قذافی روایت میشود و خواننده را به درون ذهن آشفته و پارانویید یک حاکم سقوطکرده میبرد.
کتاب با تصویر قذافی در مخفیگاهی در شهر سرت آغاز میشود، جایی که او پس از ماهها فرار از نیروهای شورشی و ناتو، خود را محاصرهشده میبیند. او در تنهایی و ترس به گذشتهاش فکر میکند: به روزهای قدرت مطلق، ثروت بیکران و وحشیگریهایی که مرتکب شده است. قذافی در گفتوگوهای خیالی با نزدیکانش (از جمله پسرانش، مشاوران و حتی دشمنانش) سعی میکند توجیهی برای سقوط خود پیدا کند. او میان خاطرات دوران حکومت و واقعیت تلخ کنونی در نوسان است و هر لحظه بیشتر به جنون نزدیک میشود.
خضراء در این رمان، قذافی را نه بهعنوان یک هیولا، بلکه بهعنوان انسانی شکستخورده و آسیبدیده نشان میدهد که در دام توهمات خود گرفتار شده است. برخی ویژگیهای شخصیتی او در کتاب عبارتاند از:
خودبزرگبینی: او خود را «پادشاه پادشاهان افریقا» میدانست و باور داشت که مردم لیبی او را دوست دارند.
پارانویا: دائماً به توطئههای خارجی (امریکا، ناتو، همسایگان عرب) مشکوک بود و فکر میکرد جهان علیه او متحد شده است.
تناقضهای اخلاقی: ازیکسو ادعای انقلابیگری داشت و از سوی دیگر ثروتاندوزی میکرد.
ترس از مرگ: با وجود ادعای شجاعت، در آخرین لحظات مانند یک انسان عادی میترسید.
کتاب نشان میدهد که چگونه قدرت مطلق میتواند انسان را از واقعیت جدا کند و او را به موجودی خودشیفته و خطرناک تبدیل کند. قذافی در اوج قدرت، هیچ دوست واقعی نداشت و در آخرین لحظات، حتی وفادارانش نیز او را ترک کردند. نویسنده تأکید میکند که هیچ حکومت مستبدی پایدار نمیماند و سرانجام مردم علیه آن قیام میکنند.
کتاب به شیوهی جریان سیال ذهن نوشته شده و خواننده را مستقیماً به افکار آشفتهی قذافی وصل میکند. لحن روایت گاهی پرطمطراق (مثل سخنرانیهای قذافی) و گاهی هراسزده است. نویسنده از نمادگرایی استفاده میکند؛ مثلاً شنهای بیابان نماد فراموشی تاریخ و آینههای کاخ نماد خودفریبی قذافی هستند.
خضراء از جزئیات واقعی (مثل فرار قذافی از طرابلس، کشته شدن پسرش سیفالاسلام و مرگش در سرت) استفاده کرده است؛ اما بخشهای زیادی از کتاب تخیلی است، مثلاً گفتوگوهای درونی قذافی که مستند نیستند. نویسنده در این کتاب، سعی کرده روانشناسی یک دیکتاتور را تحلیل کند، نه اینکه صرفاً یک بیوگرافی بنویسد.
قسمتی از کتاب آخرین شب دیکتاتور:
نمیدانم این خانهی کنار مدرسه، که چند روزی است در آن زندگی میکنم، متعلق به چه کسی بوده است. شاید برای هموطنی وفادار باشد، در غیر این صورت، چطور میتوان توضیح داد که چرا اینچنین مخروبه و در حال فروریختن است؟ نشانههای خشونت تازه هستند، اما ساختمان قبلتر از این هم مثل خرابه به نظر میرسد. اراذل و اوباش آن را زیرورو کردهاند، هرآنچه ارزش داشته، به یغما بردهاند و هرچیزی را که نمیتوانستند با خود ببرند، خُرد کردهاند.
گماشته با زحمت فراوان یک صندلی راحتی را تمیز میکند و میزی مهیا میکند که در خورِ پذیرایی از من باشد. او ملحفههایی را روی میز و صندلی میاندازد تا خراشهایشان را استتار کند. با یک سینیِ درامانمانده، در بشقابی چینی، چیزی شبیه غذا تعارف میکند؛ کنسرو ژلهمانند گوشت گاو که بادقت قطعه شده، یک تکهی مربعی پنیر فرآوریشده، بیسکویتهای سفت، چند گوجهی ورقهشده و پرتقالی پوستکنده و ریزشده که آبش در ته کاسه است. مسیر رساندن آذوقهی ما قطع شده است و خوراکِ معمول ما بهسختی گارد ویژهام را سیر میکند.