دسته بندی : شعر خارجی

چکامه های متنبی (3زبانه)

(شعر عربی،قرن 4ق،ترجمه شده به فارسی،شعر انگلیسی،قرن 20م،ترجمه شده از عربی،شعر فارسی،قرن 14،ترجمه شده از عربی،3زبانه:عربی،انگلیسی،فارسی،مقدمه:موسی اسوار)
نویسنده: ای.جی.آربری
مترجم: موسی اسوار
321,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 292
شابک 9789643632663
تاریخ ورود 1400/03/22
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 299
قیمت پشت جلد 321,000 تومان
کد کالا 103987
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
ابوالطیّب متنبّى احمد بن حسین جعفی در سال ۳۰۳ هجری (۹۱۵ میلادی) در خانواده‌ای تنگدست در کوی کِنده در کوفه به دنیا آمد و گاه به همین سبب او را کندی می‌خوانند. بنا به زعم خانواده در دوره‌ای حساس، نسب او به جعفى بن سعد العشیره بن مالک از قبیله‌ی کهلان بن سبأ و از اجدادِ جاهلی قحطانیان یمن می‌رسد. پدرش به سقایی اشتغال داشت و او در همان خردسالی مادر از دست داد و در کنفِ جدّه‌اش نشئت گرفت. دروس نخستین را در زادگاه خود کوفه که از مراکز تمدن عباسی و از دیرباز مهم‌ترین کانون تشیّع بود، فراگرفت و دیری نگذشت که به هوش سرشار و حافظه‌ی قوی و هنر شاعری شناخته شد. وی به سال ۹۶۵ میلادی در گذشت. متنبّی نابغه‌ی بی‌بدیل شعر بود. او سرآمد اَعلام شعر در زبان عربی است. آوازه‌ی هیچ شاعری از شاعران عرب به پایه‌ی شهرت او چه در زمان حیات وی و چه پس از مرگ او، نرسیده است. در قید حیات بود که دیوان او در گوشه و کنار جهان اسلام از فارس در خاور گرفته تا اندلس در اقصای باختر، خواستاران پرشمار داشت. از همان روزگار نیز لغت‌شناسان و سخن‌سنجان بزرگ به وارسی و تفسیر شعر او پرداخته و در مقام نقد و تهذیب آرای منتقدانِ آن برآمده‌اند. نمونه‌ی تأثیر ژرف این نابغه‌ی بزرگ، تاثیر او بر شعر و نثر یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شعرای ایران، یعنی شیخ اجل سعدی، است.
بخشی از کتاب
۱. شبگردان از آن‌ آسوده‌اند که در تاریکی به دیدار من آیی، زیرا روشنای تو پرده ظلمت را می‌درد. ۲. زیبارو که چون مشک و آفتاب است، اگر جنبد و یا در شب راه سپرد، پراکنده شدن عطرش و روشنایش راز او را فاش می سازد. ۳. افسوسِ من بر اندوهی است که دیگر از یاد من رفته است، زیرا که عشق تو عقل و هوش از من ربوده است. ۴. من از فقدان رنجوری می‌نالم، که رنجوری بدان هنگام بوده است که این تن را اندام‌ها بوده است. ۵. تصویر چشم خود را در هیئت زخمی عمیق در قلب من نهادی، چندان که در درشتی آن دو به‌هم ماننده‌اند. ۶. چشمانت از جوشنی که بسا نیزه سوخته‌فام بر آن بشکند، رخنه کرد و بر قلب من نشست. ۷. [در صلابت،] چون صخره سیل‌شکن وادی‌ام، و چون به سخن درآیم، رفعت جوزا دارم. ۸. و اگر قدرِ من بر نادان پوشیده ماند، از اینکه چشم نابینا مرا نمی‌تواند دید در می‌گذرم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است