دسته بندی : فرهنگ

ارواح ملیت ندارند (تجربه ی زندگی میان زبان های ژاپنی و آلمانی)

نویسنده: یوکو تاوادا
مترجم: ستاره نوتاج
97,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 152
شابک 9786226194662
تاریخ ورود 1402/04/04
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 116
قیمت پشت جلد 97,000 تومان
کد کالا 138323
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
اولین کتاب از مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها». یوکو تاوادا به‌عنوان نویسنده‌ای که به دو زبان ژاپنی و آلمانی می‌نویسد، در جستارهای کوتاهش ما را به جهان رازآمیز و مبهم زبان‌ها دعوت می‌کند. تاوادا در این مجموعه جستار سراغ تجربه‌ی زیستن میان دو زبان رفته و گاه در مقام گردشگر و گاه در مقام مهاجر، می‌کوشد تصویری نو از آنچه در آلمان می‌بیند و می‌شنود و تجربه می‌کند، پیش چشمِ خواننده بگذارد. نویسنده ماهرانه به تخیل خواننده دامن می‌زند، او را از قیدوبندِ معانی سنتی رها می‌کند و کلیشه‌های فرهنگی شرق/غرب و آشنا/غریبه را از جلوه می‌اندازد. یوکو تاوادا، نویسنده‌ی ژاپنی مقیم آلمان، در سال ۱۹۶۰ در توکیو متولد شد، در ژاپن ادبیات روسی خواند، و بعد به سوئیس و آلمان رفت و در سال ۲۰۰۰ دکتری ادبیات آلمانی گرفت. او که از همان زمان در برلین ساکن شده، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر می‌نویسد و تاکنون برنده‌ی جوایز معتبری شده است، ‌از جمله جایزه‌ی آکوتاگاوا، جایزه‌ی تانیزاکی و جایزه‌ی ادبی نوما در ژاپن، و جایزه‌ی کلایست، جایزه‌ی آدلبرت فون شامیسو و مدال افتخاری مؤسسه‌ی گوته در آلمان. درباره‌ی مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها» نشر اطراف با توجه به اهمیت مواجهه‌ی آگاهانه با زبان و کارکردهایش، انتشار مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها» را آغاز کرده است. در این مجموعه سراغ آثار نویسندگانی خواهیم رفت که به تجربه‌ی زندگی در بیش از یک زبان اندیشیده‌اند یا روایت‌شان از تجربه‌ی زبان و بازی‌هایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن‌گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشته‌اند. این مجموعه تجربه‌ی رویارویی زبان‌ها و زیستنِ آگاهانه در قلمروی زبان را در قالب‌های گوناگونی مثل خاطره‌پردازی، یادداشت شخصی، جستار روایی و تأملات روایت می‌کند.
بخشی از کتاب
روزی شنیدم که همکار آلمانی‌ام به مدادش فحش می‌دهد. «مداد احمق! مداد دیوانه! امروز خیال ندارد چیزی بنویسد!» هر بار که مداد را تیز می‌کرد و می‌خواست با آن بنویسد، نوک مداد می‌شکست. در زبان ژاپنی، آدم نمی‌تواند به این شکل به مداد جان ببخشد. مداد نه می‌تواند احمق باشد و نه دیوانه. هرگز در ژاپن نشنیده‌ام کسی طوری به مدادش فحش دهد که انگار مداد هم آدم است. با خودم فکر کردم این همان زنده‌انگاری آلمانی است. اول مطمئن نبودم که زن از سر شوخی در عصبانیتش اغراق می‌کند یا حقیقتا همین‌قدر که به نظر می‌رسد، عصبانی است. درک نمی‌کردم که چطور می‌شود به شیئی به این کوچکی احساسی بدین شدت داشت. مثلا خود من هیچ وقت در زندگی از دست لوازم تحریرم عصبانی نشده‌ام. اما تا جایی که می‌فهمیدم، زن اصلا شوخی نداشت. با قیافه‌ای جدی، مداد را در سطل آشغال انداخت و مدادی دیگر برداشت. ناگهان به نظرم رسید مداد داخل سطل آشغال به ‌طرز عجیبی جاندار است.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است