مغازه جادویی

(سرگذشتنامه جراحان مغز و اعصاب ایالات متحده،انتخاب سردبیران سایت آمازون به عنوان بهترین کتاب غیر داستانی،نامزد دریافت جایزه بهترین کتاب گودریدز 2016،در فهرست کتاب های پرفروش نیویورک تایمز)
نویسنده: جیمز دوتی
225,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 234
شابک 9786229082850
تاریخ ورود 1403/08/07
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 235
قیمت پشت جلد 225,000 تومان
کد کالا 138239
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب پیش رو روایتی است از زندگی واقعی نویسنده، یک جراح مغز و اعصاب که کودکی سخت و طاقت‌فرسایی را پشت سر گذاشته و آسیب‌های روحی فراوانی را که بر روانش وارد شده با خواننده به اشتراک می‌گذارد. او همچنین از دستورالعمل‌ها و موهبت‌های روحی که مسیر زندگی‌اش را به سوی عشق، خرد و آرزوهایش هدایت کرده و تنهایی، ترس، خشم و شرم را از وجودش زدوده سخن می‌گوید، از ترفندهایی جادویی که به آرام‌شدن و پرورش ذهن منجر می‌شوند و از قدرت شفقت که می‌تواند تغییراتی وسیع به دنبال بیاورد. "مغازه جادویی" اثری عمیق و آموزنده است که نشان می‌دهد شادی بدون رنج حاصل نخواهد شد و تنها زمانی شادمانی در دل‌ها جریان خواهد یافت که شفقت و دلسوزی ناشی از درک رنج خودمان و اطرافیان‌مان را به دست بیاوریم. دکتر دوتی از ارتباط بین مغز و قلب سخن می‌گوید و نشان می‌دهد که هریک از ما چطور می‌توانیم موثر و تفاوت‌آفرین باشیم. او آنچه را که حاصل از آشنایی‌اش با زنی به نام روت است، تمرین‌هایی که از طریق آن می‌تواند راهی برای تسکین رنج‌ها و آلامش پیدا کند و به بزرگ‌ترین آرزوهایش دست یابد، در این کتاب با مخاطب به اشتراک می‌گذارد.
بخشی از کتاب
هرگز فرصت نشد برای روت تعریف کنم چی شد که آن روز صبح برای اولین دفعه شاهد جروبحث‌ او و نیل بودم؛ پس از آن دیگر نشنیدم آن دو نفر جروبحث کنند. هرروزهفته بعد را روت اختصاص داد به یاددادن گشودن درهای قلب. او برایم توضیح داد که اغلب اوقات حرف‌های توی سرمان عیب‌جویانه و منفی هستند و همین صداها باعث می‌شوند به شیوه‌ای واکنش نشان بدهیم که به نفعمان نیستند؛ صداهایی که ما را وامی‌دارند اتفاقات را بارهاوبارها در ذهن‌مان، زنده کنیم یا خواهان چیزهایی شویم که شاید باید سر راهمان قرار گیرند. درنتیجه، اکثر اوقات در زمان حال به سر نمی‌بریم. آن روز صبح، روت از من خواست چیزهای دلپذیری به خودم بگویم. چقدر عجیب بود. بارهاوبارها تکرار کردم، من خوبم، تقصیر من نیست، من آدم خوبی هستم. مثل آن بود که من یک دی‌جیِ دیگر هستم در ایستگاهی رادیویی، اما هرچیزی که می‌گفتم دلنشین و خوشایند بود. هردفعه خودم را در چنبره صداهای آن یکی دی‌جی می‌یافتم، صدایش را خاموش می‌کردم و ذکر محبت‌آمیز را درباره‌ی خودم تکرار می‌کردم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است