در سراچه دباغان

(داستان ها و نمایشنامه های فارسی،قرن 14،گردآور:حمید تبریزی)
نویسنده: غلامحسین ساعدی
225,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 222
شابک 9786222675615
تاریخ ورود 1403/05/23
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 229
قیمت پشت جلد 225,000 تومان
کد کالا 136193
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
غلامحسین ساعدی در طول دوران فعالیتش آثار بسیاری در غالب کتاب یا نشریات منتشر کرده است، اما ازآنجاکه برخی از آن نشریات گمنام، کم‌نام‌ونشان یا متعلق به شهرهای دور از مرکز بوده‌اند، بسیاری از این آثار تا امروز از نظرها دور مانده و در هیچ کتابی منتشر نشده‌اند. کتاب حاضر دربرگیرنده‌ی تعدادی از داستان‌ها و داستان‌واره‌های دور از نظر مانده‌ی غلامحسین ساعدی است که برای اولین بار تحت عنوان این کتاب به‌صورت مجموعه عرضه شده است.
بخشی از کتاب
بله آقایان… شماها هیچ‌کدام باور نخواهید کرد، اما اگر عموی مرحومم زنده بود، همه چیز را تعریف می‌کرد، آن‌وقت هاج‌وواج می‌ماندید، بله… همه‌ی این اتفاقات که عرض می‌کنم، به سر جد بزرگ من آمده است. کسی چه می‌داند؟… من، پدرم. پدربزرگم و جد پدرم همه نسل بعد نسل خدمت کلیسا داریم… جد بزرگ من سروکارش همیشه با ارگ بود، در کلیسا ارگ می‌زد، در منزل هم که بود ارگ می‌زد، ارگ کهنه‌ای را بعد از عمری تهیه دیده بود که دائم به صدا درمی‌آورد، مخصوصا هنگام غروب که مؤمنین از زیر پنجره‌ی پدربزرگ عبور می‌کردند، صدای عمیق و باعظمتی را می‌شنیدند که به‌آرامی از میان پنجره‌ی نیمه‌باز بیرون می‌آمد و پخش می‌شد، توگویی که آیات بینات کتاب مقدس را تلاوت می‌کنند. همه او را دوست داشتند، صورت موقّر چشمان عمیق داشت. هر وقت ارگ می‌زد، سکوت بر همه جا می‌نشست و تنها صدای شاسی‌هایی که او به نوسان درمی‌آورد شنیده می‌شد،… اما سرنوشت کار خود را کرد! بیچاره پدربزرگ؛ هر وقت سرنوشت او را به یاد می‌آورم قلبم می‌فشارد و بر این‌که انسان با تقدیر نمی‌تواند جنگید ایمان می‌آورم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است