هیملر به جای هیتلر
(داستان های روسی،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | یولیان سمیونوف |
مترجم | محمد قراگوزلو |
قطع | رقعی |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 584 |
شابک | 9786222674960 |
تاریخ ورود | 1403/02/18 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 780 |
کد کالا | 133337 |
قیمت پشت جلد | 5,950,000﷼ |
قیمت برای شما
5,950,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب پیش رو یک اثر روسی است که از وقایعی تلخ و هولناک در دوران جنگ جهانی دوم حکایت دارد. داستان کتاب به گوشهای از فعالیت فداکارانهی بلشویکها به منظور درهمشکستن دژهای فاشیسم هیتلری باز میگردد و تمام حوادث و وقایعی که در آن بازگو شده حقیقی و مستند به اطلاعات طبقهبندیشدهی اتحاد جماهیر شوروی است. ما شخصیتهایی جاننثار و شجاع را در کتاب ملاقات میکنیم برای نجات جهان از شر فاشیسم جان خود را به خطر میاندازند و در راس آنها اشترلیتس را میشناسیم. گاه به صحنههایی بر میخوریم که تکاندهنده هستند و گاه به واقعی بودن آنچه که روایت میشود شک میکنیم، شاید آنجا که مادری شیرده با وجود شکنجهی نوزادش به دست نازیها پیش چشمانش، دندان خشم به جگر خسته میفشارد و هیچ نمیگوید. اما اینها واقعیاتی تاریخی است که در کتابهای تاریخی ناگفته مانده است.
بخشی از کتاب
به جز پرندهها و صاحب شیدای آنها، فقط گلدانِ علامتِ سلامتی ناظر پیکر بیجان پلیشنر بود. “هیچکس با هیچکس سخن نگفت.” نه بهار برن و نه گلدان ضامن جان پروفسور و نه پرندهها. خون مرد برای نخستین بار سنگفرش خیابانی در برن را سرخ کرد. خون بر سختی سنگ لغزید و به خاک نرسید. تنها حافظهی کوتاه پرندهگان رد خون را به خاطر سپرد و سبزی به زردی نشسته گلدانی که در نتیجهی بی مبالاتی نازیها چروکیده بود. پیرمرد پرندهفروش چشمان خود را مالید. باریکهای از میان تالاب خون راه افتاد و در میان دو تکه سنگ پیچید. نه خروشید و نه جوشید. همانجا ماسید. باران که بارید دیگر کسی ندید در خیابانی خاموش شهری بیطرف انسان بی گناهی را کشتهاند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر