دسته بندی : نمایشنامه

شام طولانی کریسمس و سه نمایشنامه دیگر

(نمایشنامه آمریکایی،قرن 20م)
نویسنده: تورنتون وایلدر
110,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 116
شابک 9786223080739
تاریخ ورود 1403/02/08
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 108
قیمت پشت جلد 110,000 تومان
کد کالا 133083
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
تورنتون وایلدر، خالق اثر حاضر، تاکنون سه ‌‌بار موفق به کسب جایزه‌ی پولیتزر شده است: در سال ۱۹۲۸‌برای رمان پُل سَن لوئیس ری، در سال ۱۹۳۸ برای نمایشنامه‌ی شهر ما و در سال ۱۹۴۳ برای نمایشنامه‌ی جان کندن. سپس در سال ۱۹۶۸ ٬ جایزه‌ی ملی کتاب آمریکا را برای رمانش با نام روز هشتم دریافت کرد. در شام طولانی کریسمس وایلدر مرزهای زمان را در هم می‌شکند و گذشته، حال و آینده را در یک قاب به تصویر می‌کشد. این نمایشنامه همراه با سه نمایشنامه‌ی تک‌پرده‌ای دیگر با عناوین واگن لوکس هیاواتا، عشق و راه‌های علاج آن و چنین چیزهایی تنها در کتاب‌ها اتفاق می‌افتند جزء نمایشنامه‌های موفق وایلدر محسوب می‌شوند. شام طولانی کریسمس داستانی سورئال است از زندگی چند نسل از خاندان بایرد. این نمایشنامه‌ی تک‌پرده‌ای در اتاق غذاخوری عمارت بایرد رخ می‌دهد و خواننده با گوش‌کردن به گفت‌وگوی اعضای خانواده با نسل‌های مختلف بایردها، تحولات تاریخی و جغرافیایی منطقه و آداب و سنن آن دوران آشنا می‌شود. در نمایشنامه تک‌پرده‌ای واگن لوکس هیاواتا، حوادث در دسامبر سال ۱۹۳۰ و در قطاری رخ می‌دهد که از نیویورک به شیکاگو می‌رود. زمان متوقف است و تنها حقیقتی که موجودیت شخصیت‌ها را ثابت می‌کند مرگ و زندگی است. در نمایشنامه عشق و راه‌های علاج آن، وقایع در قرن ۱۹ و در یک سالن خالی تئاتر، در لندن رخ می‌دهد. یک رقصنده‌ی جوان از دو هنرمند پیش‌کسوتِ تئاتر تقاضای کمک می‌کند تا بتواند بر عاشق خشمگین و سمج خود غلبه کند. جوان عاشق‌پیشه‌ای که این دختر را به‌شدت دوست دارد و در صورتی که نتواند عشق او را به دست بیاورد محبوبش را خواهد کشت. و بالاخره، در نمایشنامه چنین چیزهایی تنها در کتاب‌ها اتفاق می‌افتند یک رمان‌نویس و همسرش در عمارتی بدنام زندگی‌می‌کنند. سال‌ها پیش، فرزندان مردی که در همین عمارت زندگی می‌کردند پدر خود را کشته‌اند. رمان‌نویس به‌دنبال موضوعی جذاب برای رمان جدیدش می‌گردد. همسرش با پزشک خانوادگی‌شان رابطه دارد و قرار است مهمانی ناشناس به دیدار آن‌ها بیاید.
بخشی از کتاب
ژنویو وارد می‌شود. بوسه‌ای بر شقیقۀ پدر می‌زند و می‌نشیند. ژنویو: چه باشکوه. تمام شاخه‌ها قندیل بستن. کم پیش می‌آد چنین چیزی ببینی. لوسیا: ژنویو، بعد از کلیسا فرصت کردی کادوها رو تحویل بدی؟ ژنویو: آره، مامان. خانم لوییسِ سالخورده هزاربار تشکر کرد و سلام رسوند. گفت همون چیزیه که می‌خواسته. چارلز برای من زیاد بکش، زیاد. رودریک: (برمی‌خیزد و به‌سوی گذرگاه تاریکی می‌رود.) آمار و ارقام، خانم‌ها و آقایون، نشون می‌ده ما قرص و محکم ایستاده‌ایم، با میانه‌روی... چارلز: پدر، اسکیت امروز چطور بود؟ رودریک: من تا نود سالگی زنده می‌‌مونم. لوسیا: فکر نمی‌کنم اسکیت براش مناسب باشه. رودریک: (نزدیک گذرگاه تاریکی، مبهوت می‌ماند.) آره، اما... اما... هنوز وقتش نیست! از گذرگاه تاریکی بیرون می‌رود. لوسیا: (آهسته دستی به چشم‌هایش می‌کشد.) اون خیلی جوان و باهوش بود، پسرعمو براندون. (برای اینکه گوش‌های سنگین براندون بشنود، صدایش را بالا می‌برد.) می‌گم اون خیلی جوان و باهوش بود... هیچ‌وقت پدرتون رو فراموش نکنین، بچه‌ها. اون مرد خوبی بود. اون دوست‌نداره امروز به‌خاطرش ناراحت باشیم و غصه بخوریم. چارلز: ژنویو، سفید یا سیاه؟ فقط یه برش دیگه، مادر؟ لوسیا: (کلاه‌گیسی با موهای سفید بر سرش می‌گذارد.) اولین شام کریسمس تو این خونه رو به خاطر دارم، ژنویو. درست در چنین روزی، بیست و پنج سال پیش بود. مادر بایرد همین‌جا روی صندلی چرخ‌دارش نشسته بود. به خاطر داشت زمانی رو که سرخپوست‌ها تو این سرزمین زندگی می‌کردن و زمانی رو که با یه قایق الواری از رودخونه رد شده بودن. چارلز: نمی‌تونسته به یاد داشته باشه، مادر.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است