دسته بندی : رمان خارجی

سایه های شب (ادبیات کلاسیک جهان 3)

(داستانهای فرانسه،قرن 19م)
نویسنده: امیل زولا
455,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 484
شابک 9789643519896
تاریخ ورود 1395/08/17
نوبت چاپ 5
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 515
قیمت پشت جلد 455,000 تومان
کد کالا 54021
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
سایه‌هاى شب (دیو درون) هفدهمین رمان از مجموعه‌ى بیست‌جلدى خانواده‌ى روگون‌ـماکار است که امیل زولا در 1889 نوشتن آن را آغاز کرد و سپس چندى بعد در 1890 از چاپ درآمد. اما سایه‌هاى شب نیز مانند خوشبختى بانوان، ژرمینال و پول تفاوتى اساسى با دیگر رمان‌هاى این مجموعه‌ى سترگ دارد و آن این است که نگارش آن بیشتر تحت تأثیر دگرگونى‌ها و رویدادهاى صنعتى بزرگ ربع واپسین سده‌ى نوزدهم شکل گرفته است تا بر پایه‌ى طرح نخستین زولا براى نوشتن مجموعه‌اى از داستان‌ها در توصیف دوران موسوم به امپراتورى دوم فرانسه (1852 تا 1870) که غرق در خودکامگى، دزدى، تباهى، روسپیگرى و قوادى بود. زولا از نخستین رمان‌نویسان سده‌ى نوزدهم است که به صنعت مدرن اقبال نشان مى‌دهد. سایه‌هاى شب از ایستگاه راه‌آهن پاریس ‌آغاز می‌شود، در میان محوطه‌ى راه‌آهن چون جویبارى از فلز و خون و هیجان ادامه مى‌یابد و روى خطوط راه‌آهن به پایان مى‌رسد. توصیف‌هاى زولا از محیط راه‌آهن و زندگى روى خط‌آهن چنان زنده و تپنده است که گویى تعمیرگاه‌ها، لکوموتیوها، چرخش سینىِ دوّار و حرکات مداوم دستگاه‌هاى لکوموتیو نفس مى‌کشند. زولا در سایه‌هاى شب از شلوغى ایستگاه، بخار لکوموتیوها، سرعت سرسام‌آور و مرگبار قطارها، فانوس‌هاى سبز و سرخِ سوزنبان‌ها، سگ‌ها و شکارچى‌ها، پیرزن‌ها و پیرمردها، روغن و آتش و زغال و خاکستر به‌جامانده از سوخت لکوموتیوها، قطارهایى شتابنده که بى‌اعتنا به سرنوشت‌هاى انسانى به سوى «آینده» روان‌اند، سخن مى‌گوید. اما سایه‌هاى شب فقط داستان عشق و مرگ، حسد و خشونت، تباهى و نومیدى، هوس و سرکوفتگى نیست؛ سایه‌هاى شب روایت شگفت‌آور گوشت و فولاد، سیاهى زغال، و رنگ پریدگى پوست زنانه، سرعت سرسام‌آور ماشین و حرکت مهارنشدنى روح بشر نیز هست.
بخشی از کتاب
ساعت زنگ نیمه نخست را زد. روبو در طول اتاق قدم مى‌زد و به کوچک‌ترین صدایى به سوى پله‌ها برمى‌گشت. در طى این انتظار بیهوده خود را برابر آینه دید، ایستاد و خود را نگاه کرد. هیچ نشانى از پیرى در خود نمى‌دید و با آن که نزدیک چهل سالش مى‌شد سرخى آتشین موهاى فرفرى‌اش هنوز از میان نرفته بود. ریش کاملش نیز پُرپشت و مانند آفتاب روشن و بور بود. با آن قدوبالاى متوسط اما بسیار نیرومند از منظر خود خوشش آمد و از سرِ تقریبا پهن، پیشانى کوتاه، گردن ستبر، صورت گرد و روشن خود که در میان آن یک جفت چشم درشت و زیرک مى‌درخشید خشنود شد. ابروها بالاى پیشانى به هم مى‌رسیدند و بر آن سایه‌اى از حسادت مى‌انداختند. چون با زنى پیوند زناشویى بسته بود که پانزده سال از خودش جوان‌تر بود از نگاه‌هایى که گاه‌گاه به آینه مى‌انداخت قوت قلب دوباره مى‌گرفت.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است