#
#
دسته بندی : رمان خارجی

بی احساس

(داستان های فرانسه،قرن 20م)
نویسنده: مارسل پروست
مترجم: مینو مشیری
69,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 43
شابک 9786229750513
تاریخ ورود 1402/11/29
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 42
قیمت پشت جلد 69,000 تومان
کد کالا 131286
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
پروست داستان کوتاه بی‌احساس را در بیست‌ودوسالگی نوشت و در سال ۱۸۹۶ در نشریه‌ای نه‌چندان معتبر به‌نام وی کونتومپورن چاپ کرد. آنچه این اثر را قابل‌توجه می‌کند، بسیاری از مضامینی است که پروست خیلی دیرتر در کتاب‌های مشهورش چون عشق سوان به‌ کار می‌گیرد، از جمله کندوکاوِ احساسات، مفهوم دلدادگی و به‌ویژه مطالعه‌اش درباره‌ی تبلور عشق. بی‌احساس، داستان عشق مادلن به لوپره است. احساسی یک‌طرفه که با کندوکاو مادلن سرانجام به سردی می‌انجامد. او زنی از طبقه‌ی اشراف، حتی در ذهنش به اینکه لوپره نسبت به او بی‌احساس باشد توجهی ندارد. از جانب دیگر، لوپره نیز مردی جذاب و در مرکز توجه زنان است. توجهی که از همه‌سو یک‌جانبه است. اما برای مادلن این موضوع فرق می‌کند. او خواستار جذب لوپره است. بنابراین در مهمانی‌هایی که برگزار می‌شود، از لوپره درخواست معاشرت و همنشینیِ بیشتر می‌کند. اما لوپره هربار طفره می‌رود. یک‌بار، بیماری مادرش را بهانه می‌کند و بار دیگر، سفر رفتنش را. امید و ناامیدی، انتظار و چشم‌به‌راه‌بودن می‌شود روزمرگی مادلن. توصیف احوال او این‌گونه است: «هنگامی‌که فاصله‌ی میان پوچی رؤیاهایش را، وقتی کوچک‌ترین نشانه‌ای از امید وجود نداشت، با واقعیت تلخ و بی‌رحمانه‌ی ناامیدی‌اش سنجید، تازه فهمید که انگیزه‌ی زنده بودنش اتفاقات و رویدادهای خیالی نیست» (بی‌احساس، صص 24-25). مادلن در پی حقیقت است. او در پی یافتن پاسخی است که چرا لوپره نسبت به او بی‌احساس و بی‌تفاوت است. از سویی وجهه و جایگاه اجتماعی‌اش به او اجازه نمی‌دهد پا از حد فراتر گذارد. و از سویی دیگر نمی‌داند چطور احساس خود را ابراز کند. بنابراین تصمیم می‌گیرد درباره‌ی وضع لوپره مطمئن شود. در مهمانی از دو نفر که از دوستان لوپره بودند، جویای وضعیت او می‌شود. و حقیقت ماجرا، جز عدم‌تمایل به جذب و میل به عشق نیست...
بخشی از کتاب
شاید هم او هنوز دوستش نداشت، شاید پیش از سفر فرصت نمی‌کرد عاشقش شود… پریشان، سرش را پایین انداخت و نگاهش به گل‌های پلاسیدۀ بالاتنۀ لباسش افتاد که گویی می‌خواستند گریه سر دهند. اینکه چقدر رؤیایش گذرا و سعادتش، حتی اگر بوقوع می‌پیوست، کوتاه‌مدت بود، با غم گل‌های پلاسیده‌ای یکی شد که پیش از مرگ، صدای تپش قلب او را برای نخستین عشقش، نخستین تحقیرش، و نخستین غمش، شنیده بودند.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است