دسته بندی : رمان خارجی

از عشق و شیاطین دیگر

(داستانهای کلمبیایی،قرن 20م)
270,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 205
شابک 9789643513030
تاریخ ورود 1385/08/29
نوبت چاپ 12
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 192
قیمت پشت جلد 270,000 تومان
کد کالا 10597
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
خوزه گارسیا مارکِز (به اسپانیایی: Gabriel José García Márquez) (زاده‌ی ۶مارس۱۹۲۷ در دهکده‌ی آرکاتاکا، درمنطقه‌ی سانتامارا، در کلمبیا) رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برایحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رئیس دولت کلمبیا و تحت‌تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. "سییروا ماریا” دختری است که با بی‌توجهی والدینش مواجه شده و در کنار خدمتکاران با آداب‌ورسوم آفریقایی بزرگ می‌شود تا جایی که زبان آن‌ها را هم یاد می‌گیرد. روزی به‌همراه یکی از خدمتکاران در بازار است که سگ هاری او را گاز می‌گیرد. این خبر به گوش اسقف منطقه می‌رسد و او مدعی می‌شود که روح این دختر در تسخیر شیطان قرار گرفته است. بنابراین از پدرش می‌خواهد که دختر را به صومعه تحویل دهد تا از او جن‌گیری کنند… در این بین پدر روحانی کایتانو دلاورا عاشق ماریا شده است و در فکر نجات جان اوست. مارکز واقع‌گرایی است که در نوشته‌هایش نه با خود و نه دیگری تعارف ندارد. عریان و بی‌پیرایه می‌نویسد. توصیفات بی‌نظیر و تصویرپردازی بی‌نقصش به عمق داستان می‌کشاندت و با شخصیت‌های داستان عجین می‌کندت به‌گونه‌ای که تا پسین انتها درگیر می‌مانی. مارکز کلمبییایی هوشمند است و توانمندانه مجذوب نگاهت می‌دارد. ”از عشق تا شیاطین دیگر” او ارزش خواندن چندباره را دارد. واین دیگر ویژگی آثار اوست. معدود نویسندگانی هستند که مردم سرزمین‌شان چنان شیفته باشند که مصرانه خواهان کاندیداتوری‌شان برای ریاست جمهوری باشند. و مارکز از جمله این نویسندگان است.
بخشی از کتاب
سنگ گورى که بر دیوار نصب شده بود، شوره بسته و خطوط را محو کرده و تنها نامى بدون نام خانوادگى قابل رویت بود: سییروا ماریا دِتودوس لُس آنخه‌لِس. کمند گیسوى انبوه کودکى که بر زمین گسترده شد، بیست‌و دو متر و یازده سانتی‌متر اندازه گرفتند. استاد بنا با خونسردى کامل و بدون کمترین تألم تعریف کرد که موى انسان حتى پس از مرگ، ماهانه یک سانتى‌متر رشد مى‌کند و بیست و دو متر طول مو پس از گذشت دویست سال به نظرش رشد خوبى محسوب مى‌شد. بر عکس، از نظر من این موضوع چندان عادى نبود، چون در کودکى مادربزرگم از افسانه‌ى دخترک دوازده ساله‌ى اشراف‌زاده‌اى حکایت کرده بود که کمند گیسوانش را هم چون عروس به دنبال مى‌کشید، دخترک از هارى جان باخته بود و در روستاهاى کارائیب به خاطر معجزه‌هاى فراوانى که داشت از او به نیکى یاد مى‌کردند. این فکر که گور یادشده مى‌توانست گور آن دختر باشد آن روز برایم در حکم خبر بود و سرآغاز این کتاب.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است