#
#

شرکت

(داستانهای آمریکایی،قرن 20م،کتاب پرفروش نیویورک تایمز)
نویسنده: جان گریشام
540,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 636
شابک 9879644420595
تاریخ ورود 1402/10/20
نوبت چاپ 9
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 595
قیمت پشت جلد 540,000 تومان
کد کالا 1305
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب شرکت، داستانی پرماجرا درباره‌ی وکیل جوانی است که وارد یک شرکت حقوقی بزرگ و ثروتمند می‌شود. اما پس از چندی، به کارهای خلافی که با نام شرکت انجام می‌شود و همچنین قتل همکارانش پی برده و درگیر ماجراهایی می‌شود… شرکت که پس از انتشار در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز جا گرفت، داستانی پرکشش، نفس‌گیر و جذاب است که از همان آغاز خواننده را به بند می‌کشد. جان گریشام، خالق این کتاب، سال‌هاست به‌عنوان نویسنده‌ی رمان‌های حقوقی پرفروش در آمریکا مطرح است. رمان‌های گریشام به بسیاری از زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده‌اند. بیشتر کتاب‌های وی (گاه با چند ترجمه‌ی گوناگون) به فارسی هم ترجمه شده‌اند. از اکثر کتاب‌های وی یک نسخه‌ی سینمایی نیز ساخته شده ‌است.
بخشی از کتاب
- من مشتری‌های فراوانی دارم که تو نامشان را حتی در خواب هم نشنیده‌ای! همبا یک نفر کشاورز بسیار ثروتمند در آرکانزاس است. او یکی از زمینداران بسیار قدرتمند امریکا به شمار می آید. - گفتی دوازده میلیون دلار؟ - آن هم فقط در همین بانک. - این به معنای مقدار فراوانی محصول پنبه و دانه روغنی سویاست. - کافی است بگویم او در زمینه‌های دیگری نیز فعالیت دارد. - مثلا، مثل؟ - باور کن حق گفتن این چیزها را ندارم. - کارهای قانونی یا غیرقانونی؟ - کافی است بگویم او به غیر از بهرۀ پولش نزدیک به بیست میلیون دلار در بانک‌های مختلف جزایر کارائیب پنهان کرده است تا از شر اداره مالیات در امان باشد. - آیا ما در انجام دادن این کارها به او یاری می‌دهیم؟ اوری پرونده‌های موردنظر را در قسمتی از روی میز چید و شروع به کار کرد. میچ به تماشای او پرداخت و منتظر پاسخی از جانب او شد. سکوت هر لحظه سنگین‌تر می‌شد و کاملا بدیهی بود که اوری هیچ پاسخی نخواهد داد. میچ می‌توانست او را زیر فشار بگذارد، اما برای آن روز به حد کافی پرسش کرده بود. مرد جوان آستین‌های پیراهنش را بالا زد و به کار پرداخت. در هنگام ظهر، میچ دربارۀ قرار قبلی اوری مطالبی شنید. ظاهرا دوست دختر اوری برای «دیدار کوتاه‌مدتی» در ویلای شرکت انتظارش را می‌کشید. اوری پیشنهاد کرد آن دو چند ساعت از هم جدا بشوند و اسم کافه رستورانی را ذکر کرد که میچ می توانست برای صرف ناهاری مطبوع به آنجا سر بزند. و به جای رفتن به آن رستوران، کتابخانه عمومی جزیره را پیدا کرد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است