دسته بندی : روانشناسی

طرح واره نظریه ای درباره احساسات

(هیجان ها)
نویسنده: ژان پل سارتر
مترجم: سینا رویایی
125,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 134
شابک 9786222674267
تاریخ ورود 1402/08/21
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 169
قیمت پشت جلد 125,000 تومان
کد کالا 127950
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
انسان جادوگرِ انسان است. این جمله را می‌توان محور دیدگاه سارتر درباره‌ی احساسات آدمی، ماهیت و کارکرد غایی آن دانست. ما با احساسات‌مان یکدیگر را مسحور می‌کنیم؛ اما سحری که نه خود از چگونگی آن باخبریم و نه اصولا می‌دانیم که آنچه با دیگری کرده‌ایم نوعی ساحری بوده؛ ما نیز به‌‌نوبه‌ی خود مسحور دیگری می‌شویم؛ و آن دیگری هم نمی‌داند که با احساساتش اغوای‌مان کرده… همه‌ی ما در بازی سلسله‌وار احساساتمان، هدفی را دنبال می‌کنیم، هدفی که دست‌کم نمود تحقق‌یافته‌ی آن جوهری عقلانی و حسابگرانه دارد. ساختار مفهومی نگاهِ سارتر در این کتاب غریب می‌نماید. او در بحبوحه‌ی گفتمان اگزیستانسیالیستی ناگاه صحبت از وجود کیفیتی ماکیاولیستی در اعماق وجود ما می‌کند، هرچند شاید سویه‌ی دیگری از نگاه فلسفی سارتر که حضور دیگری را «جهنمی» می‌داند با این نگرش او سازگارتر باشد.
بخشی از کتاب
روان‌شناسی طوری طراحی نشده که پیشینی موضوع تحقیق خود را تعریف کند و تعین بخشد. مفهومی از انسان که روان‌شناسی می‌پذیرد مفهومی یکسره تجربی است: در سرتاسر جهان برخی موجودات خصلت‌های مشابهی از خود بروز می‌دهند. همچنین، به کمک علومی نظیر جامعه‌شناسی یا فیزیولوژی دریافته‌ایم که روابط عینی مشخصی بین این موجودات برقرار است. پس درواقع چیز دیگری نیاز نیست تا روان‌شناس حصاربندی موقت تحقیقاتش بر این دسته از موجودات را منطقا و چون فرضی کاربردی بپذیرد. بستر اطلاعاتی مربوط به این موجودات بسیار راحت‌تر در دسترس‌است؛ زیرا آنها زندگی اجتماعی دارند، صاحب زبان‌اند و آثاری از خود به جا می‌گذارند. اما روان‌شناس خود را به این اطلاعات مقید نمی‌کند: او نمی‌داند که آیا مفهوم انسان من‌درآوردی است یا خیر. این مفهوم ممکن است بیش از حد همه‌شمول باشد؛ ملاکی در دست نیست که بتوان انسان بدوی استرالیا را در همان طبقۀ روان‌شناختی قرار داد که کارگری امریکایی را در سال 1939. گسترۀ مفهوم انسان نیز می‌تواند بسیار باریک باشد؛ چیزی وجود ندارد که از شکافی عمیق بین میمون انسان‌نما و موجودات بشر خبر دهد. بااین‌وصف، روان‌شناس به‌شدت از اینکه انسان‌های اطراف خود را انسانی مثل خود ببیند سر باز می‌زند. از دید او، این تصور از شباهت، آن‌گونه که شاید بشود یک انسان‌شناسی بر آن بنا کرد، احمقانه و خطرناک است. روان‌شناس رضایتمندانه می‌پذیرد که به رغم قیودی که در بالا ذکر شد، یک انسان است؛ یعنی به این طبقه که فعلا مجزا شده تعلق دارد. اما به این فکر خواهد افتاد که خصلت انسانی حتما پسینی یا آزمون‌مدارانه به او اعطا شده و او نمی‌تواند تا آنجا که عضوی از این طبقه است، موضوع شناساییِ مستثنی در تحقیق باشد، مگر به‌ منظور فایدۀ تحقیقاتی آن. پس روان‌شناس از طریق دیگران متوجه می‌شود که انسان است: هیچ روش خاصی نیست که با تمسک به آن پرده از ماهیت انسانی او بردارد و نشان دهد که موضوع تحقیقْ خود اوست.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است