فوبیا (مفاهیم روانکاوی 3)
(هراس)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | ایوان وارد |
مترجم | رضا ستوده |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 80 |
شابک | 9786003768086 |
تاریخ ورود | 1399/03/31 |
نوبت چاپ | 4 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 104 |
کد کالا | 91798 |
قیمت پشت جلد | 825,000﷼ |
قیمت برای شما
825,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
اغلب مردم نمیپرسند چرا فلان بچه از تاریکی میترسد یا بهمان کس از گوجه فرنگی بیزار است. مردم نمیپرسند چرا امر هراسآور چهرههایی اینچنین گوناگون دارد: ترس از پل، ارتفاع، عنکبوت، گربه، فضای بسته یا باز، مهاجران یا اقلیتها…. ولی آیا نباید نسبت به این ترسهای غیرمعقول و ظاهرا بیربط کنجکاو باشیم؟
این کتاب ما را با ماهیت فوبیا آشنا میکند و شاید کمک کند دریابیم ترسها عملا تکههایی از ذهن ما در جهان بیرون هستند در عین حال که بیدلیل آنجا نیستند.
این کتاب ما را با ماهیت فوبیا آشنا میکند و شاید کمک کند دریابیم ترسها عملا تکههایی از ذهن ما در جهان بیرون هستند در عین حال که بیدلیل آنجا نیستند.
بخشی از کتاب
فرض کنید همراه کسی که فوبیای عبور از پل دارد، در حال عبور از پل هانگرفوردِ لندن هستید.
همینکه از ایستگاه زیرزمینیِ اِمبانکمنت بیرون آمده و از آن پلههای سنگی که شما را به روی پل میرساند بالا میروید، همراهتان خیلی عصبی شروع میکند به حرف زدن در مورد عواقب عبور از پل. به بالای پل که میرسید بدنش بهتدریج سفتو سفتتر میشود و بیآنکه سرش را حتی اندکی تکان دهد فقط به روبهرو زل میزند. بعد از بالا رفتن از چند پله شروع میکند به عرق ریختن و همینطور که او را به گذشتن از پل هدایت میکنید دستتان را مدام محکمتر از پیش فشار میدهد.
متوجه میشوید که نمیتواند از نگاه کردن به آب خودداری کند مخصوصا از شکاف موجود در محل اتصالِ پلِ عابر پیاده و پل عبور قطار. همینکه او را به میانۀ پل میرسانید علائم وحشت شدید نیز بهوضوح بر او مستولی میشود؛ تعریق زیاد، تنفس سریع، تپش قلب، انقباض عضلات و چشمانی تماما باز از وحشت.
سعی میکنید برای آرام کردنش چیزی بگویید اما او جواب میدهد: «حرف نزن». تمام تمرکزش روی کاری است که همان لحظه انجام میدهد. اما ناگهان نفس عمیقیبیرون میدهد و بدنش آرام میشود. دستتان را رها میکند و با اعتمادبهنفس پیش میرود. میپرسید: «یهو چی شد؟» میگوید: «وقتی به نیمۀ راه میرسم دیگه مشکلی نیست.» و بدین ترتیب شما با افکاری در مورد منشأ و پیشروی چنین فوبیایی تنها میمانید.
همینکه از ایستگاه زیرزمینیِ اِمبانکمنت بیرون آمده و از آن پلههای سنگی که شما را به روی پل میرساند بالا میروید، همراهتان خیلی عصبی شروع میکند به حرف زدن در مورد عواقب عبور از پل. به بالای پل که میرسید بدنش بهتدریج سفتو سفتتر میشود و بیآنکه سرش را حتی اندکی تکان دهد فقط به روبهرو زل میزند. بعد از بالا رفتن از چند پله شروع میکند به عرق ریختن و همینطور که او را به گذشتن از پل هدایت میکنید دستتان را مدام محکمتر از پیش فشار میدهد.
متوجه میشوید که نمیتواند از نگاه کردن به آب خودداری کند مخصوصا از شکاف موجود در محل اتصالِ پلِ عابر پیاده و پل عبور قطار. همینکه او را به میانۀ پل میرسانید علائم وحشت شدید نیز بهوضوح بر او مستولی میشود؛ تعریق زیاد، تنفس سریع، تپش قلب، انقباض عضلات و چشمانی تماما باز از وحشت.
سعی میکنید برای آرام کردنش چیزی بگویید اما او جواب میدهد: «حرف نزن». تمام تمرکزش روی کاری است که همان لحظه انجام میدهد. اما ناگهان نفس عمیقیبیرون میدهد و بدنش آرام میشود. دستتان را رها میکند و با اعتمادبهنفس پیش میرود. میپرسید: «یهو چی شد؟» میگوید: «وقتی به نیمۀ راه میرسم دیگه مشکلی نیست.» و بدین ترتیب شما با افکاری در مورد منشأ و پیشروی چنین فوبیایی تنها میمانید.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر