دسته بندی : رمان خارجی

کیمیاگر

(داستان های برزیلی،قرن 20م)
نویسنده: پائولو کوئیلو
165,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 192
شابک 9786003767720
تاریخ ورود 1398/10/29
نوبت چاپ 5
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 185
قیمت پشت جلد 165,000 تومان
کد کالا 87050
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کیمیاگر تلاش‌های یازده‌ساله‌ی نویسنده برای رسیدن به اکسیر جوانی است. ولی پس از قبول شکست در یافتن اکسیر جوانی، مسئله برای نویسنده به امری نمادین تبدیل می‌شود و حاصل آن کتاب پیش رو است. حاصل این غوغا و تلاش به آنجا ختم می‌شود که اکسیر را باید در روح خود بیابیم؛ فقط هنگامی حقیقتی را می‌پذیریم که نخست در ژرفای روحمان انکارش کرده باشیم. نباید از سرنوشت خود بگریزیم، زیرا دست خداوند بی‌نهایت سخاوتمند است.
بخشی از کتاب
او دریافته بود آنگاه که خودش خواب از دیده می‌راند بیشتر گوسپندان گله‌اش هم بیدار می‌شوند و این همزمانی بیدار شدن برایش شگفت بود، تو گویی نیروی مرموز و ناشناخته‌ای خواب و بیداری او و گله را به یکدیگر پیوند می‌داد. بعد فکر کرد چراکه نه، اکنون دو سالی می‌شود که من همراه اینان در جست‌وجوی آب و علف تازه گوشه گوشۀ این سرزمین درنوردیده‌ایم و به آرامی زمزمه کرد: «چنان خو کرده‌اند با من که هنگام خورد و خواب مرا می‌دانند.» از پس درنگی اندیشید نکند این اوست که با زندگی گله خو کرده است. زان میانه چند میش هم بودند که در بیدار شدن کاهلی می‌کردند، پس چوبدست شبانی نزدیک‌تر برد و به آرامی ضربه‌ای نواخت و هر یک به نامی خواندشان تا که بیدار شوند و هوشیار. می‌دانست که حرف‌هایش را می‌فهمند و هم از این روی گاه می‌شد هنگام خواندن کتاب، صفحاتی را که بر دلش نشسته بود با صدای بلند برایشان بخواند و همان کار کند که نوای نی با گلۀ هراسان به دنبال سایه و آرامش. گاهی هم از تنهایی‌ها و شادی‌های زندگی شبانان و یا آنچه از خبرهایی که در شهرها پیچیده بود برایشان قصه‌ساز می‌کرد. از دو غروبگاه پیش اما حکایت دگر شده بود و فکر و سخن او با گله‌اش، گفتن از دوشیزه‌ای بود که در قصبه‌ای می‌زیست با چهار روز راه مانده تا بدانجای. آن دختر فرزند تاجر پارچه و پشمینه‌ای بود که در شهر حجره‌ای داشت و او تنها یک بار او را دیده بود و آن هم پارسال. تاجر پارچه دوست می‌داشت پشم‌های خریداری شده‌اش را برابر چشمانش از تن گوسپندان بچینند تا امکان هیچ دغلکاری در میان نباشد. دوستی حجرۀ آن تاجر پارچه بدوی نموده و او گوسپندان بدان سوی رانده بود…
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است