دسته بندی : رمان خارجی

زمستان در سوکچو

(داستان های فرانسه،قرن 21م)
90,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 90
شابک 9786225667020
تاریخ ورود 1401/06/29
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 95
قیمت پشت جلد 90,000 تومان
کد کالا 116454
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
دختری جوان به‌تازگی به‌عنوان مسئول پذیرش یک مهمانخانه‌ی قدیمی در شهری مرزی نزدیک به کره‌ی جنوبی که سوکچو نام دارد مشغول به کار شده است. او دورگه، کره‌ای- فرانسوی، است و تا آنجا که می‌داند، پدرش مردی بوده که مادرش را گول زده و بعد هم او را ترک کرده است. در غروب یک روز سرد زمستانی، یک کارتونیست فرانسوی به‌شکلی سرزده از مهمانخانه سر در می‌آورد؛ او می‌خواهد از محیط سوکچو برای خلق کتاب جدیدش الهام بگیرد. رابطه‌ی دختر و مرد به‌شکلی متفاوت با دیگر مسافرها پیش می‌رود، آن‌ها یک روز تعطیل را با هم در منطقه‌ی بی‌طرف که می‌شود از آن کره‌ی شمالی را به تماشا نشست سپری می‌کنند و ساعات دیگری را با هم می‌گذرانند. دختر متوجه می‌شود که مرد شب‌ها در اتاقش طرح‌هایی از یک زن ظریف را می‌کشد و بعد با جوهر آن زن را ناپدید می کند. او به‌دنبال پیدا‌کردن قهرمان داستانش است، قهرمانی که داستانش تمام نشود و افسانه‌ای بی‌عیب و نقص داشته باشد.
بخشی از کتاب
تلاش کردم تا توجهش را به خود جلب کنم. لب‌هایش هیچ حرکتی نکردند. ابروهایش هم تکان نخوردند. به کرند گفتم می‌خواهم بروم. در سکوت رانندگی کردیم و برگشتیم. باران به آرامی و نم نم می‌زد و دریایی که زیر آن گسترده شده بود، سطحی مانند تیغ‌های یک توتیا داشت. دست چپ کرند روی فرمان بود و دست راستش که دنده ماشین را گرفته بود، به زانوی من برخورد می‌کرد. دفتر طراحی‌اش را بین ما روی دستکش‌هایش قرار داده بود. تیرگی‌هایی که روی ناخن‌هایش بود، نشانی از جوهر محسوب می‌شد. احساس راحتی نداشتم و تمام تلاشم را می‌کردم تا نزدیک در باشم. زاویه صندلی، موقعیتم را ناخوشایند کرده بود. آن شب، دوباره از میان در جاسوسی‌اش را کردم. او روی میز خم شده بود و پیرتر به نظر می‌رسید. باعجله و شتاب، پیکره یک زن را کشید. سینه‌هایش برهنه بودند، کمرش قوس داشت و پاهایش زیر نشیمن‌گاهش نیمه‌پنهان بودند. روی یک فوتون به خود پیچیده بود. کف چوبی زمین را طراحی کرد، جزئیات فوتون را کشید. انگار که داشت تقاضا و تمنای آن بدن بی‌چهره برای زندگی را نادیده می‌گرفت. پس‌زمینه را با مداد کامل کرد و خودکار را برداشت تا چشمانش را بکشد. زن سرپا ایستاد. کمرش صاف شده بود. موهایش عقب رفته بودند. فک او در انتظار یک دهان بود. وقتی کرند با خودکار طرح می‌کشید، نفس‌هایش تند و تندتر شدند تا زمانی که مجموعه‌ای از دندان‌های سفید روی صفحه از خنده منفجر شدند. صدایی که برای خنده یک زن زیادی بم بود. کرند ضربه‌ای به دوات زد، زن تلوتلو خورد. تلاش کرد تا دوباره فریاد بزند. اما جوهر میان لب­هایش لغزید و او را سیاه کرد تا زمانی که به طور کامل محو شد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است