مرگ به علت خوردن پیراشکی
(داستان های آمریکایی،قرن 21م)
موجود
ناشر | دانش آفرین |
---|---|
مولف | ویوین چن |
مترجم | راضیه کریم پور |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 304 |
شابک | 9786225667273 |
تاریخ ورود | 1402/03/28 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 298 |
کد کالا | 123188 |
قیمت پشت جلد | 1,690,000﷼ |
قیمت برای شما
1,690,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
وقتی لانا از کارش استعفا داد و به رستوران نودلفروشی خانوادهاش بازگشت، هرگز فکر نمی کرد زندگی کسلکننده اش با پرونده قتل مشکوک صاحب رستوران به هم بریزد. آیا لانا لی می تواند راز پشت این حادثه را بفهمد؟ آن هم وقتی قاتل در همین حوالی است؟!
داستان «مرگ به علت خوردن پیراشکی» پیرامون پرونده قتلی مشکوک جریان دارد.
«لانا» دختر جوانی است که بعد از به هم خوردن رابطه ی عاشقانهاش، آن هم به بدترین شکل ممکن، درحالیکه از لحاظ روحی در شرایط ناخوشایندی به سر می برد، از کارش استعفا می دهد و به رستوران خانوادگیشان در اوهایو باز می گردد؛ یک رستوران نودلفروشی که در قلب دهکده آسیا قرار دارد. دهکده آسیا یک جامعه کوچک آسیایی است که مغازه های شرقی گوناگونی را در خود جای داده است و افراد حاضر در آن مثل یک خانواده بزرگ هستند. آقای «فنگ» مرد مورد علاقه ی اهالی دهکده و رئیس آنجا است که هرروز از رستوران نودلفروشی خانواده لی سفارش پیراشکی می دهد. باتوجه به حساسیت آقای فنگ به غذاهای دریایی، آنها همیشه غذای مخصوصی برای او تهیه می کنند. یکی از همین روزهای معمولی که آقای لی سفارش پیراشکی می دهد، لانا برای تحویل سفارش به دفتر کار او میرود. دختر در جلوی دفتر آقای فنگ با «کیمی ترن»، دوست دوران بچگیش روبهرو می شود؛ در حالی که از بالا رفتن اجاره مغازه ااا اش از طرف آقای فنگ عصبانی است. لانا سفارشرا تحویل می دهد و چند ساعت بعد خبر شوکه کننده ای به گوشاو می رسد. آقای فنگ مرده!
به دنبال تحقیقات، علت مرگ خوردن پیراشکی میگو و واکنش آلرژیک بدن آقای فنگ اعلام می شود؛ این مسئله باعث شکلگیری فرضیه ای می شود که رستوران خانواده لی و درواقع سرآشپز آن «پیتر» را مقصر میداند. اما از نگاه لانا او نمی تواند قاتل باشد و کیمی ترن، ایان سونگ شریک آقای فنگ و تک تک اعضای دهکده آسیا مشکوک هستند.
لانا باید رستوران و پیتر را از خطر نجات بدهد و قاتل و انگیزه قتل را پیدا کند. اما پیشاز هرچیز باید بیگناهی خودش را اثبات کند و از آنچه که کارآگاه میداند سردربیاورد.
داستان «مرگ به علت خوردن پیراشکی» پیرامون پرونده قتلی مشکوک جریان دارد.
«لانا» دختر جوانی است که بعد از به هم خوردن رابطه ی عاشقانهاش، آن هم به بدترین شکل ممکن، درحالیکه از لحاظ روحی در شرایط ناخوشایندی به سر می برد، از کارش استعفا می دهد و به رستوران خانوادگیشان در اوهایو باز می گردد؛ یک رستوران نودلفروشی که در قلب دهکده آسیا قرار دارد. دهکده آسیا یک جامعه کوچک آسیایی است که مغازه های شرقی گوناگونی را در خود جای داده است و افراد حاضر در آن مثل یک خانواده بزرگ هستند. آقای «فنگ» مرد مورد علاقه ی اهالی دهکده و رئیس آنجا است که هرروز از رستوران نودلفروشی خانواده لی سفارش پیراشکی می دهد. باتوجه به حساسیت آقای فنگ به غذاهای دریایی، آنها همیشه غذای مخصوصی برای او تهیه می کنند. یکی از همین روزهای معمولی که آقای لی سفارش پیراشکی می دهد، لانا برای تحویل سفارش به دفتر کار او میرود. دختر در جلوی دفتر آقای فنگ با «کیمی ترن»، دوست دوران بچگیش روبهرو می شود؛ در حالی که از بالا رفتن اجاره مغازه ااا اش از طرف آقای فنگ عصبانی است. لانا سفارشرا تحویل می دهد و چند ساعت بعد خبر شوکه کننده ای به گوشاو می رسد. آقای فنگ مرده!
به دنبال تحقیقات، علت مرگ خوردن پیراشکی میگو و واکنش آلرژیک بدن آقای فنگ اعلام می شود؛ این مسئله باعث شکلگیری فرضیه ای می شود که رستوران خانواده لی و درواقع سرآشپز آن «پیتر» را مقصر میداند. اما از نگاه لانا او نمی تواند قاتل باشد و کیمی ترن، ایان سونگ شریک آقای فنگ و تک تک اعضای دهکده آسیا مشکوک هستند.
لانا باید رستوران و پیتر را از خطر نجات بدهد و قاتل و انگیزه قتل را پیدا کند. اما پیشاز هرچیز باید بیگناهی خودش را اثبات کند و از آنچه که کارآگاه میداند سردربیاورد.
بخشی از کتاب
وقتی گفت: «عصر بخیر،» میکروفون صدای ناهنجاری داد و این صدا باعث شد قدمی به عقب بردارد. او دوباره تلاش کرد و دهانش را کمی دورتر از میکروفون گرفت. گفت: «عصرتون بخیر، خانمها و آقایون. خیلی خوشحالم که اینجام.» ردی از وحشت در نگاهش دیده شد: «نه، منظورم این نبود که... خوشحالم. منظورم اینه که، خرسندم که این... افتخار به من داده شد.»
جمعیت ساکت مانده بودند و به جز چند نفر که آزرده به نظر میرسیدند، بقیه حالت چهره خاصی نداشتند. پدرش یکی از آن افراد آزرده خاطر بود. او را دیدم که سرش را پایین انداخته و ناامید شده است.
ایان به نظر میرسید دوباره تمرکزش را به دست آورده است. نفس عمیقی کشید و برگههایی که در دستش بود را بررسی کرد. او دوباره به جمعیت نگاه کرد و چشمانش میان دیگران ردوبدل شد. «اوقات خیلی غمگینی برای همه ما اعضای دهکده آسیاست، چون یه دوست بزرگ رو از دست دادیم. ولی همونطور که توماس این مجتمع رو دوست داشت، منم همینطورم، و توماس از ما میخواست که...»
دونا دستش را روی میز کوبید، بشقابها را بهم زد، و در صندلی اش عقبوجلو شد. دستش به سمت
گلویش رفت و آن را محکم گرفت. دهانش باز بود و برای هوا تقلا میکرد.
همه رویشان را به سمت ما برگرداندند. دونا مستقیما در چشمانم زل زد و بعد حدقهاش سفید شد و صورتش روی میز افتاد. کل سالن به هوا رفت و مردم بلند شدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است.
هر اتفاقی بعد از آن افتاد کاملا برایم گیجکننده بود. آخرین چیزی که یادم میآید این است که یک نفر گفت: «زنگ بزنین نهصدویازده.» و مطمئنم آن فرد من بودم.
جمعیت ساکت مانده بودند و به جز چند نفر که آزرده به نظر میرسیدند، بقیه حالت چهره خاصی نداشتند. پدرش یکی از آن افراد آزرده خاطر بود. او را دیدم که سرش را پایین انداخته و ناامید شده است.
ایان به نظر میرسید دوباره تمرکزش را به دست آورده است. نفس عمیقی کشید و برگههایی که در دستش بود را بررسی کرد. او دوباره به جمعیت نگاه کرد و چشمانش میان دیگران ردوبدل شد. «اوقات خیلی غمگینی برای همه ما اعضای دهکده آسیاست، چون یه دوست بزرگ رو از دست دادیم. ولی همونطور که توماس این مجتمع رو دوست داشت، منم همینطورم، و توماس از ما میخواست که...»
دونا دستش را روی میز کوبید، بشقابها را بهم زد، و در صندلی اش عقبوجلو شد. دستش به سمت
گلویش رفت و آن را محکم گرفت. دهانش باز بود و برای هوا تقلا میکرد.
همه رویشان را به سمت ما برگرداندند. دونا مستقیما در چشمانم زل زد و بعد حدقهاش سفید شد و صورتش روی میز افتاد. کل سالن به هوا رفت و مردم بلند شدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است.
هر اتفاقی بعد از آن افتاد کاملا برایم گیجکننده بود. آخرین چیزی که یادم میآید این است که یک نفر گفت: «زنگ بزنین نهصدویازده.» و مطمئنم آن فرد من بودم.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر