دسته بندی : روانشناسی

لنگرگاهی در شن روان (شش مواجهه با سوگ و مرگ)

جستار روایی سوگ
242,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 192
شابک 9786226194464
تاریخ ورود 1400/04/16
نوبت چاپ 12
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 201
قیمت پشت جلد 242,000 تومان
کد کالا 104989
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب لنگرگاهی در شن روان (شش مواجهه با سوگ و مرگ) اثر چیماماندا انگزی آدیچی و دیگران است به گردآوری و ترجمه‌ی الهام شوشتری‌زاده و چاپ انتشارات اطراف. کتاب پیش رو تلاشی است در راستای فراهم‌آوردن بستری برای درنگ و تامل تا شاید بتوان مسیر معنایابی در فقدان را، در لحظه‌های ژرف‌اندیشی افرادی که با فقدان‌هایی جان‌سوز و مهیب روبه‌رو شده‌اند و در راه مواجهه و همراهی و طی‌کردن فقدان و سوگ خود دست به قلم برده‌اند و کلمات را بر دل صفحات جاری ساخته‌اند، یافت و از کلام آن‌ها برای هم‌زیستی و برخورد با سوگ بهره گرفت. کتاب متن‌هایی را از افراد نام‌آشنا در عرصه‌ی ادبیات در خود جای داده و از دیدگاه‌های متفاوت افراد، سوگ، فقدان، مرگ و اندوه را به مطالعه گذاشته است. «یادداشت‌های سوگ، درنگ تاریک، پس از زندگی، آکواریوم، تجربه و قصه‌ی بیوه‌زن»، روایات، جستارها و گزیده‌ای از متون شش نویسنده است که در رابطه با سوگ به نگارش درآمده‌اند و در این کتاب در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند.
بخشی از کتاب
زندگی سریع تغییر می‌کند. زندگی در لحظه تغییر می‌کند. نشسته‌ای شام بخوری و ناگهان زندگی‌ای که برایت آشناست تمام می‌شود. عزا گرفتن برای خود این‌ها اولین کلمه‌هایی بودند که بعد از آن اتفاق نوشتم. تاریخ و ساعت ثبت شده‌ی فایل وردم (یادداشت‌هایی درباره‌ی تغییر. doc) «20 مه 2004، 11:11 ب. ظ.» است. اما شاید آن وقت فقط بازش کرده‌ام و طبق عادت همیشگی، وقتی خواسته‌ام ببندمش ذخیره‌اش کرده‌ام. در ماه مه فایل را اصلا تغییر ندادم. از وقتی آن کلمه‌ها را در ژانویه 2004 نوشتم فایل‌ها را اصلا تغییر ندادم، یعنی از یکی دو سه روز بعد از آن اتفاق. مدت‌ها چیز دیگری ننوشتم. زندگی در لحظه تغییر می‌کند. لحظه‌ی عادی بالاخره، محض ثبت حیرت‌آورترین جنبه‌ی این اتفاق، تصمیم گرفتم این کلمه‌ها را هم اضافه کنم: «لحظه‌ی عادی». همان وقت هم می‌دانستم لازم نیست کلمه‌ی «عادی» را اضافه کنم چون این کلمه کلمه‌ای نیست که فراموشش کنی؛ هرگز این کلمه از یادم نمی‌رود. راستش را بخواهید، همین عادی بودن همه‌چیز قبل از آن اتفاق بود که نمی‌گذاشت حقیقتا باور کنم اتفاق افتاده؛ نمی‌گذاشت هضمش کنم، بپذیرمش و پشت سر بگذارمش. حالا می‌دانم حال و روزم غیرعادی نبود: همه‌ی ما، در رویارویی با مصیبتی ناگهانی، مدام به این فکر می‌کنیم که وقتی آن اتفاق تصور ناپذیر رخ داده همه‌چیز چقدر معمولی بود: آسمان آبی و بی‌ابر هنگام سقوط هواپیما، خرده‌کاری‌های روزمره‌ی پیش از آتش گرفتن ماشین کنار خیابان، تاب‌بازی عادی بچه‌ها قبل از پیدا شدن سروکله مار زنگی از لابه لای پیچک‌ها. در یادداشت‌های پرستار آسایشگاهی روانی که شوهرش را در تصادفی در بزرگراه از دست داده بود، خواندم «داشت از سر کار به خانه برمی‌گشت، خوشحال، موفق، سالم. و بعدش دیگر نبود.»
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است