آتش پنهان
(داستان های انگلیسی،قرن 21م)
موجود
ناشر | آموت |
---|---|
مولف | پائولا هاوکینز |
مترجم | هدیه گرامی مقدم |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 352 |
شابک | 9786003840812 |
تاریخ ورود | 1401/03/03 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 334 |
کد کالا | 113451 |
قیمت پشت جلد | 1,750,000﷼ |
قیمت برای شما
1,750,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
پیدا شدن جسد مرد جوانی که داخل یک خانهی قایقی در لندن، به طرز وحشیانهای به قتل رسیده است، در مورد سه زنی که او را میشناختهاند، سؤالهایی را برمیانگیزد.
لورا، دختر پریشانخاطری است که یک شب را با او سپری کرده و آخرین نفری است که در خانهی مقتول دیده شده؛ کارلا، خالهی غمگین و داغداریست که هنوز عزادار مرگ یکی دیگر از اعضای خانوادهاش است؛ و میریام هم همسایهی فضولی است که بهوضوح دارد رازهایی را از پلیس پنهان میکند.
هریک از این سه زن ارتباط جداگانهای با مقتول داشتهاند و هرکدام از آنها بنا به دلایل متفاوتی خونشان از خشم به جوش آمده است. زنهایی که چه بدانند، چه ندانند، آتش به جانشان افتاده است تا انتقام اشتباهاتی را که در حقشان شده، بگیرند. وقتی پای انتقام به میان میآید، حتی شاید از آدمهای خوب هم کارهای وحشتناکی سر بزند. هر کدام از آنها برای رسیدن به آرامش، ممکن است تا کجا پیش بروند؟ چقدر طول میکشد تا آتش پنهان رازها، شعلهور شود؟
نیویورک تایمز پیشبینی پایان داستان «آتش پنهان» را غیرقابلممکن میداند و معتقد است تنها یک غیبگو این توانایی را دارد. لی چایلد این اثر را رمانی هیجانانگیز، عالی و پرفرازونشیب میداند که درعینحال عمیق، هوشمندانه و شدیدا انسانی است.
«پائولا هاوکینز»، خالق اثر پیش رو، بعد از پانزدهسال فعالیت به عنوان روزنامهنگار، به نویسندگی رمان رو آورد..پائولا متولد زیمبابوه است. وی در سال ۱۹۸۹ به لندن نقلمکان کرد و از آن زمان، ساکن آنجاست. اولین رمان جناییاش، دختری در قطار، تبدیل به یک موفقیت جهانی شد. این کتاب به بیش از چهل زبان ترجمه شده و تا کنون ۲۳ میلیون نسخه از آن در سرتاسر جهان به فروش رسیده است. یک فیلم سینمایی بزرگ از این کتاب اقتباس شدهاست. کتاب دوم این نویسنده، درون آب ، نیز به موفقیت جهانی دست یافته و ۴ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رسیدهاست. و جدیدترین کتاب هاوکینز، آتش پنهان، نامزد بهترین کتاب معمایی سال ۲۰۲۱ سایت گودریدز شدهاست.
«هدیه گرامیمقدم» متولد ۱۳۶۶ اندیمشک، و دانشآموختهی کارشناسیارشد الکترونیک است. از او ترجمهٔ رمان «جادهی رستگاری» نوشتهی جان هارت و رمان «آرامش ابدی سارا» نوشتهی رابرت دوگُنی در نشر آموت منتشر شده است.
لورا، دختر پریشانخاطری است که یک شب را با او سپری کرده و آخرین نفری است که در خانهی مقتول دیده شده؛ کارلا، خالهی غمگین و داغداریست که هنوز عزادار مرگ یکی دیگر از اعضای خانوادهاش است؛ و میریام هم همسایهی فضولی است که بهوضوح دارد رازهایی را از پلیس پنهان میکند.
هریک از این سه زن ارتباط جداگانهای با مقتول داشتهاند و هرکدام از آنها بنا به دلایل متفاوتی خونشان از خشم به جوش آمده است. زنهایی که چه بدانند، چه ندانند، آتش به جانشان افتاده است تا انتقام اشتباهاتی را که در حقشان شده، بگیرند. وقتی پای انتقام به میان میآید، حتی شاید از آدمهای خوب هم کارهای وحشتناکی سر بزند. هر کدام از آنها برای رسیدن به آرامش، ممکن است تا کجا پیش بروند؟ چقدر طول میکشد تا آتش پنهان رازها، شعلهور شود؟
نیویورک تایمز پیشبینی پایان داستان «آتش پنهان» را غیرقابلممکن میداند و معتقد است تنها یک غیبگو این توانایی را دارد. لی چایلد این اثر را رمانی هیجانانگیز، عالی و پرفرازونشیب میداند که درعینحال عمیق، هوشمندانه و شدیدا انسانی است.
«پائولا هاوکینز»، خالق اثر پیش رو، بعد از پانزدهسال فعالیت به عنوان روزنامهنگار، به نویسندگی رمان رو آورد..پائولا متولد زیمبابوه است. وی در سال ۱۹۸۹ به لندن نقلمکان کرد و از آن زمان، ساکن آنجاست. اولین رمان جناییاش، دختری در قطار، تبدیل به یک موفقیت جهانی شد. این کتاب به بیش از چهل زبان ترجمه شده و تا کنون ۲۳ میلیون نسخه از آن در سرتاسر جهان به فروش رسیده است. یک فیلم سینمایی بزرگ از این کتاب اقتباس شدهاست. کتاب دوم این نویسنده، درون آب ، نیز به موفقیت جهانی دست یافته و ۴ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رسیدهاست. و جدیدترین کتاب هاوکینز، آتش پنهان، نامزد بهترین کتاب معمایی سال ۲۰۲۱ سایت گودریدز شدهاست.
«هدیه گرامیمقدم» متولد ۱۳۶۶ اندیمشک، و دانشآموختهی کارشناسیارشد الکترونیک است. از او ترجمهٔ رمان «جادهی رستگاری» نوشتهی جان هارت و رمان «آرامش ابدی سارا» نوشتهی رابرت دوگُنی در نشر آموت منتشر شده است.
بخشی از کتاب
دختر، خیس خون و تلوتلوخوران پا در تاریکی میگذارد. لباسهایش نامرتب و ژولیدهاند، به تن جوانش زار میزنند و بخش بزرگی از بدن سفیدش را به نمایش گذاشتهاند. کفشش گم شده و پایش خونریزی دارد. درد جانکاهی دارد اما دردش در مقایسه با بقیه مصائبش ناچیز و بیاهمیت است.
از صورتش ترس و دلهره میبارد. قلبش تندتند میتپد و مثل روباهی که در چالهای پنهان شده، وحشتزده نفسنفس می زند.
وزوز آرامی سکوت شب را شکسته است. هواپیماست؟ دختر خون را از چشمانش پاک میکند، سرش را رو به آسمان بالا میبرد ولی به جز ستارهها چیز دیگری نمیبیند.
وزوز بلندتر میشود. ماشینی دارد دنده عوض میکند؟ به جاده اصلی رسیده است روحیه میگیرد و از اعماق وجودش انرژیاش را برای دویدن جمع میکند.
نور پشت سرش را به جای دیدن، حس میکند. روشن شدن بدنش را در تاریکی حس میکند و میفهمد که ماشین دارد از پشت نزدیک میشود. از مزرعه میآید. دختر برمیگردد.
قبل از اینکه نگاه کند، میداند مرد پیدایش کرده، قبل از اینکه نگاه کند، میداند صورت او را پشت فرمان ماشین خواهد دید. خشکش میزند. یک لحظه مردد میشود، بعد از جاده بیرون میزند. در آبراهی شروع به دویدن میکند و از پرچینی چوبی بالا میرود. چهاردستوپا وارد زمین کشاورزی مجاور میشود. کورکورانه میدود، میافتد و به هر جانکندنی که هست بلند میشود ولی صدایش درنمیآید. جیغ کشیدن به چه دردش میخورد؟
مرد که به او میرسد، مشتی از موهایش را میگیرد و او را پایین میکشد. میتواند بوی نفس مرد را حس کند. میداند میخواهد چه بلایی سرش بیاورد. میداند چه سرنوشتی در انتظارش است چون قبلا به چشم خودش وحشیبازیهای مرد را دیده است. دید که مرد چه بلایی سر دوستش آورد، که چقدر وحشیانه و بیرحمانه...
آیرین با صدای بلندی غر زد: «وای، تو رو خدا بس کن.» کتاب را محکم بست و روی کپه خرتوپرتهایی انداخت که میخواست در خیریه بفروشد: «دریوری محض بود.»
از صورتش ترس و دلهره میبارد. قلبش تندتند میتپد و مثل روباهی که در چالهای پنهان شده، وحشتزده نفسنفس می زند.
وزوز آرامی سکوت شب را شکسته است. هواپیماست؟ دختر خون را از چشمانش پاک میکند، سرش را رو به آسمان بالا میبرد ولی به جز ستارهها چیز دیگری نمیبیند.
وزوز بلندتر میشود. ماشینی دارد دنده عوض میکند؟ به جاده اصلی رسیده است روحیه میگیرد و از اعماق وجودش انرژیاش را برای دویدن جمع میکند.
نور پشت سرش را به جای دیدن، حس میکند. روشن شدن بدنش را در تاریکی حس میکند و میفهمد که ماشین دارد از پشت نزدیک میشود. از مزرعه میآید. دختر برمیگردد.
قبل از اینکه نگاه کند، میداند مرد پیدایش کرده، قبل از اینکه نگاه کند، میداند صورت او را پشت فرمان ماشین خواهد دید. خشکش میزند. یک لحظه مردد میشود، بعد از جاده بیرون میزند. در آبراهی شروع به دویدن میکند و از پرچینی چوبی بالا میرود. چهاردستوپا وارد زمین کشاورزی مجاور میشود. کورکورانه میدود، میافتد و به هر جانکندنی که هست بلند میشود ولی صدایش درنمیآید. جیغ کشیدن به چه دردش میخورد؟
مرد که به او میرسد، مشتی از موهایش را میگیرد و او را پایین میکشد. میتواند بوی نفس مرد را حس کند. میداند میخواهد چه بلایی سرش بیاورد. میداند چه سرنوشتی در انتظارش است چون قبلا به چشم خودش وحشیبازیهای مرد را دیده است. دید که مرد چه بلایی سر دوستش آورد، که چقدر وحشیانه و بیرحمانه...
آیرین با صدای بلندی غر زد: «وای، تو رو خدا بس کن.» کتاب را محکم بست و روی کپه خرتوپرتهایی انداخت که میخواست در خیریه بفروشد: «دریوری محض بود.»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر