دسته بندی : رمان خارجی

ماهیگیر و پسرش (ادبیات ترک 3)

(داستان های ترکی استانبولی،قرن 20م)
نویسنده: زولفو لیوانلی
مترجم: پری اشتری
65,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 168
شابک 9786222671938
تاریخ ورود 1400/12/01
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1401
وزن (گرم) 200
قیمت پشت جلد 65,000 تومان
کد کالا 111155
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب ماهیگیر و پسرش، اثر زولفو لیوانلی است با ترجمه‌ی پری اشتری و چاپ انتشارات نگاه. زولفو لیوانلی در این اثر از عشق و شیفتگی خود به همینگوی به‌ویژه کتاب پیرمرد و دریا سخن می‌گوید. زیرا همینگوی به او احساس آزادی می‌دهد و لیوانلی قصد دارد تمام عمر خود را همچون او سپری کند. او از سنین کودکی شروع به کتاب خواندن و آثار همینگوی کرد و خواندن کتاب‌های همینگوی زندگی کودکی‌اش را به‌گونه‌ای دگرگون ساخت. با وجود مخالفت‌های شدید پدر و مادرش برای خواندن بیش از حد کتاب، اما زولفو پنهانی مشغول به کتاب خواندن می‌شد. او عاشق ماهیگیری و دریا و اسکی و هانیبال و کتاب‌خوانی است و هرگز دست از آن‌ها بر نمی‌دارد...
بخشی از کتاب
ماهی‌هایی که می‌گرفتند، کفاف مخارج زندگی را نمی‌داد. حالا اما ماهی گران شده؛ قیمت ماهی مرکب، هشت‌پا، صدف و میگو سر به فلک می‌زند، اما برکت دریا نیز رفته است. دیگر به همان راحتی در هر عمقی از دریا قلاب ماهیگیری را نمی‌کشیدند. کشتی‌های ردیاب‌دار که از دیگر دریاها می‌آمدند، عمق دریا را به هم می‌زدند. در سواحل، رستوران‌های لوکسی بر پا شده بودند که برای خرید تازه‌ترین ماهی‌ها با یکدیگر رقابت می‌کردند. این در حالی بود که کسانی که آن ماهی‌ها را می‌گرفتند، خود نمی‌توانستند قدم به آن رستوران‌ها بگذارند. با آن قیمت‌های سرسام‌آور مگر ممکن بود؟ می‌گفتند که اهالی استانبول می‌آیند و درآمد یک ماه آنها را خرج یک وعده غذا می‌کنند. عده‌ای هم می‌گفتند که چنین پولی را صرف یک جام نوشیدنی در هتل‌های لوکس می‌کنند. روستایی‌ها اصلا فکرش را هم نمی‌کردند که پول بدهند و بیرون از خانه ماهی بخورند. برایشان عجیب بود. رستوران‌ها مشتری‌های خوبی بودند، اما این هم تغییر چندانی در درآمد ماهیگیرها ایجاد نمی‌کرد. مصطفی همیشه دستان پدرش را به یاد می‌آورد. بزرگ، بی‌ریخت، پینه‌بسته، دستانی که از حالت انسانی خارج شده بودند. هرگاه دستان پدرش را در دست می‌گرفت، احساس می‌کرد در حال لمس تنه یک درخت است. حالا دستان خودش هم شبیه دستان پدر شده بودند. پدر مرحومش مرد خشنی بود، همیشه سیگار به لب داشت و همین سبب مرگ زودهنگامش بر اثر سرطان ریه شده بود. قایق کهنه‌اش را فروخته و بدهی‌هایش را داده بودند. صدای موتور به خانه‌های بیدار خلیج برخورد کرد و تا دیگر ساحل‌ها امتداد یافت. طوفانی سه‌روزه دریا را به هم ریخته و ساحل را مشت‌باران کرده بود، اما حالا آرامش عمیقی داشت.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است