دسته بندی : زندگینامه - ورزش

بوفون:شماره یک

(فوتبالیست های ایتالیا،جیانلوئیجی بوفون،1978م)
175,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 107
شابک 9786226489393
تاریخ ورود 1400/12/11
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 137
قیمت پشت جلد 175,000 تومان
کد کالا 111578
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
بوفون اسطوره فوتبال ایتالیا و دروازه‌بانی بی‌نظیر و افسانه‌ای است که لقب مارادونای دروازه‌بان‌ها را به او داده‌اند. او که بهترین دروازه‌بان تاریخ فوتبال دانسته می‌شود و کارنامه‌ی درخشانی دارد در کتاب حاضر بی‌آنکه تلاشی برای حذف شکست‌ها و نقاط تاریک زندگی‌اش داشته باشد، مانند یک داستان‌نویس، شرح‌حال خود را از هنگام کودکی‌اش در ایتالیا آغاز می‌کند و پس‌از بیان همه‌ی آنچه در طول سال‌ها به‌ویژه در زندگی ورزشی‌اش گذشته و با به‌تصویرکشیدن روزهای سخت و روزهای پرافتخارش به ماجرای جالب ملاقات با همسرش آلنا، ازدواجش و یکی از ناب‌ترین اتفاقات زندگی‌اش یعنی پدرشدن می‌پردازد.
بخشی از کتاب
با پایان دوران نوجوانی، بسیاری از چیزها به پایان می‌رسد، پوست‌اندازی می‌کنید، جنبه‌های خاصی از زندگی که به نظر مهم می‌آمدند ارزش خود را از دست می‌دهند، برخی عادت‌ها خیلی کمرنگ، یا خیلی پررنگ می‌شوند؛ بنابراین فعالیت من به‌عنوان یک اولترا به پایان رسید. دیگر فکر نمی‌کردم که باید به‌عنوان یک انسان جاافتاده، بازیکنی معروف و کسی که عضو تیم ملی است در زمینه‌ی طرفداری افراط کنم. در عوض، این اتفاق سال‌ها بعد در فلورانس رخ داد. بازی فیورنتینا- پارما در جام حذفی بود و من بازی نمی‌کردم. به خاطر ندارم که به‌خاطر مصدومیت بود یا بیرون بودم چون دروازه‌بان ذخیره در جام حذفی بازی می‌کرد. خودم، با ماشینی که آن زمان زیر پایم بود، یک پورشه، به دیدن بازی رفتم. آن را در پارکینگ زیرزمینی فرانچی گذاشتم و با خونسردی مسابقه را تماشا کردم. مشکلات در پایان بازی شروع شد، جایی که بعد از عبور از سطح شیب‌دار خروجی، دیدم که طرفداران فیورنتینا مسیر را مسدود کرده‌اند. سپس کارمندان مرا به آن طرف استادیوم بردند و به منطقه‌ای هدایت کردند که اتوبوس‌های طرفداران پارما آنجا بودند و پلیس آن‌ها را تا خروجی بزرگراه همراهی می‌کرد. بسیاری از آن‌ها را می‌شناختم، بارها من را تشویق کرده بودند. یکی از آن‌ها به نام ولپو، به‌دلیل پرتاب اشیایی بین هواداران صورت خونینی داشت. به او گفتم: بیا، همراهم بیا، اول صورتت را درست کنیم و بعد تو را به خانه می‌برم». در حال رفتن بودیم که چند اتوبوس جلوی ما توقف کردند و بعضی هواداران برای درگیری با هواداران حریف پیاده شدند. ولپو که مانند آن‌ها لباس پوشیده بود نتوانست خودش را کنترل کند و از ماشین من پیاده شد تا از «همکارانش» حمایت کند. مشکل بزرگی در قسمت گیشه‌های دریافت اتفاق افتاد. گزارش شد و پلیس ستون را متوقف کرد تا دنبال اولتراهای درگیر نزاع بروند. حتی مشخصات ماشین من را هم داشتند، پس به سمت من و ولپویی که همراهم بود هدایت شدند. هر دو پنهان شدیم، اما او که در این شرایط بسیار باتجربه‌تر بود قبل از اینکه بفهمم تبخیر شد. قبل از اینکه من را بشناسند چند تایی باتوم خوردم. حداقل این چیزی بود که بعدا گفتند. در واقع فکر می‌کنم خیلی خوب می‌دانستند چه کسی درون ماشین است.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است