#
#
دسته بندی : رمان خارجی

گروه محکومین (صادق هدایت)

(داستان های آلمانی،قرن 20م)
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: صادق هدایت
200,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 110
شابک 9789645732170
تاریخ ورود 1400/10/14
نوبت چاپ 4
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 110
قیمت پشت جلد 200,000 تومان
کد کالا 109796
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب گروه محکومین اثری است از فرانتس کافکا به ترجمه صادق هدایت و چاپ انتشارات جاویدان. این داستان حاصل قلم نویسنده ای است که وقایع روزانه و پیش پا افتاده زندگی را که خیلی از ما با آن خو گرفته ایم چنان به تصویر می شود که قادر به سنجش آن نیستیم و آن چنان ما را با حقیقت پوچ و بیهوده ی چیزهایی که برایمان طبیعی جلوه می کنند رو به رو می کند که به محکوم بودن خود در دنیایی که ساخته ایم پی می بریم و در می یابیم که حتی در وسعت ذهنی مان هم آزاد نیستیم. کافکا توانمندانه وضع اسف بار انسان را در دنیای فتنه انگیز پیرامونش به نمایش می گذارد. در کتاب پیش رو ضمن بیان مطالبی پیرامون کافکا و آثارش یکی از نوشته های او یعنی گروه محکومین در اختیار قرار گرفته است.
بخشی از کتاب
افسر به سیاح گفت: «این ماشین عجیبی است» و نگاهی تحسین آمیز به این ماشین عجیب که چم آن تو دستش بود انداخت. به نظر می آمد که سیاح صرفا برای رعایت ادب دعوت فرمانده را پذیرفته است. فرمانده از او درخواست کرده بود که در مراسم اعدام سربازی که به واسطه ی سرپیچی و اهانت به مافوق محکوم شده است حضور یابد. در خود، سرزمین محکومین علاقه ای که مردم به این اعدام نشان می دادند، در حقیقت چندان در خور ملاحظه نبود. در این دره ی کوچک ژرف و پر ریگ که از هر سو به سراشیب های عریان محدود می شد، غیر از افسر و سیاح، و محکوم که آدمی بود سفیه با پوزه ی پهن و موهای انبوه و چهره ای فرسوده، کس دیگری دیده نمی شد. سربازی نیز در آنجا بود که زنجیر سنگین را در دست داشت. به این زنجیر زنجیرهای کوچکی که به قوزک پا، مچ دست و همچنین به گردن محکوم محکم پیچیده شده بود، متصل می شد. این زنجیرهای کوچک نیز به وسیله ی چندین رشته زنجیر رابطه به هم پیوسته بودند. دیگر آن که حالت محکوم وی را چنان زبون و رام نشان می داد که هرکسی می پنداشت که می توان او را در سراشیب های اطراف رها کرد و هنگام شروع اعدام، زدن سوتی کافی است تا وی مانند سگی به پیش بشتابد. سیاح به ماشین توجه زیادی نداشت و در پشت سر محکوم، با بی اعتنایی تقریبا آشکار، به این سو و آن سو قدم می زد. ضمنا افسر سرگرم آماده کردن وسایل نهایی اعدام بود، گاهی به زیر ماشین که پایه ی آن عمیقا به زمین فرورفته بود می خزید و زمانی برای وارسی قسمت های فوقانی آن از نردبانی بالا می رفت. البته این کارها را می شد به یک ماشین چی واگذار کرد، ولی افسر خود با کوشش شایانی آنها را انجام می داد، خواه بدان سبب که وی از هواداران شیفته ی این ماشین بود و خواه به دلایل گوناگون، نمی شد این کارها را به عهده ی کس دیگری گذاشت.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است