#
#

روح پراگ

(سرگذشتنامه نویسندگان چک،قرن 20م)
نویسنده: ایوان کلیما
320,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 229
شابک 9789641850359
تاریخ ورود 1399/03/20
نوبت چاپ 25
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 265
قیمت پشت جلد 320,000 تومان
کد کالا 91104
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
«در طول دو سال گذشته، بسیار سفر کرده‌ام. شهرهای بسیاری را دیده‌ام و کلیساها، موزه‌ها، باغ‌ها، و قصرهای بسیار. این دیدارها ملغمه غریبی از احساسات و تأثرات در من برجای گذاشته است، و علی‌الخصوص این احساس شک را که در کجا باید منتظر دیدن چه چیزی باشم. احساس شک حاصل خاطرات بد نیست؛ احساس شک حاصل این است که به‌ندرت وقت آن را پیدا می‌کنم که رابطه‌ای با این شهرها برقرار کنم. هر شهری مثل یک آدم است: اگر رابطه اصیلی با آن برقرار نکنیم، فقط نامی بر جای می‌ماند، یک شکل و صورت بیرونی که خیلی زود از حافظه و خاطره‌مان می‌رود و رنگ می‌بازد. برای برقرار کردن چنین رابطه‌ای، باید بتوانیم شهر را با دقت ببینیم و شخصیت خاص و استثنایی آن را دریابیم، آن «من» شهر، روح شهر، هویت آن، و شرایط زندگی آن که در طول زمان و در عرض مکان آن پدید آمده است. پراگ شهری رازآلود و پرهیجان است که با حال و هوایش، با مخلوط غریب سه فرهنگش الهام‌بخش خلاقیت افراد بسیاری شده است. سه فرهنگی که چندین دهه، یا حتی قرن‌ها در این شهر در کنار هم می‌زیسته‌اند.‌‌» ‌‌ کتاب روح پراگ مجموعه‌ای از ۲۰ مقاله از ایوان کلیما، نویسنده‌ی معاصر جمهوری چک، است که با ترجمه‌ی خشایار دیهیمی در نشر نی به چاپ رسیده است. این اثر یک زندگی‌نامه به قلم خود نویسنده و همچنین انعکاس‌دهنده‌ی موضع او نسبت به فرهنگ، هنر و ادبیات است. بخشی از کتاب درباره‌ی خود کلیما است که جزئیاتی از زندگی او، رابطه‌اش با زادگاهش و پیشینه‌ی نویسنده‌شدنش را بیان می‌کند. بخش دیگر پاورقی‌هایی را از نویسندگان مختلف را در خود جا داده و آخرین بخش ماهیتی کمابیش سیاسی دارد. مقالات کتاب در دوره‌ای پانزده‌ساله نوشته شده‌اند.
بخشی از کتاب
‌‌من این خوش‌اقبالی را داشتم که دوران جوانی‌ام را در ایام جنگ عمدتا در اردوگاه‌ها سپری کرده بودم. واژه‌ی «خوش‌اقبالی» یک لغزش زبانی نیست؛ من از دوران نوجوانی تجربه‌های گرانبهایی به دست آورده بودم. نخست این‌که اگر شخصی می‌خواهد در حالی زندگی کند و جان به در ببرد که خطر دائما بیخ گوش اوست، بایستی قدرت تطبیق پیدا کند، یعنی حتی بدترین شرایط را موقعیتی مسلم و ناگزیر بداند، و بعد بکوشد حتی در این شرایط یک زندگی انسانی را به سر برد. در اردوگاه این بدان معنا بود که من می‌بایستی شأن انسانی و تعادل روحی‌ام را حفظ کنم: جهان درونی‌ام را، امیدم را، و آزادی درونی‌ام را حفظ کنم و هرگز تسلیم هراس یا نومیدی نشوم. کسانی که از عهده‌‌ی این کار برنمی‌آمدند از دست می‌رفتند! ثانیا، که این البته اهمیت کمتری دارد، یاد گرفتم که آدم باید این شرایط را مسلم بگیرد، اما فقط در لحظاتی خاص؛ آدم همچنان امیدوار است که شرایط تغییر خواهد یافت، که جنون نمی‌تواند یک وضع دائمی انسانی یا یک حیات اجتماعی همیشگی باشد. ما در ضمن به این دلیل به حیات‌مان ادامه دادیم که (با یک خوشبینی افراطی) معتقد بودیم جنگ در عرض یک یا دو هفته یا یکی دو ماه تمام خواهد شد. و سرانجام، در طول جنگ بصیرتی مهم نسبت به حرفه‌ام پیدا کردم. برای نویسنده هیچ تجربه‌ای بی‌فایده نیست ــ بلکه برعکس. هرچه تجربه‌ی آدمی هولناک‌تر باشد، هرچه موقعیتی که در آن قرار می‌گیرد افراطی‌تر باشد، برای کارهای آتی‌اش سودمندتر است.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است