کافه روستر

(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
نویسنده: جان گریشام
285,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 432
شابک 9786222673536
تاریخ ورود 1401/11/23
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 420
قیمت پشت جلد 285,000 تومان
کد کالا 120313
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
جان گریشام نویسنده‌ای است که با رمان‌های حقوقی شناخته می‌شود. او دانش‌آموخته دانشکده‌ی حقوق است و مدتی هم وکیل بود، اما پس از شروع نویسندگی و استقبال از کتاب‌هایش وکالت را کنار گذاشت. کافه روستر رمانی حقوقی است؛ ماجرایی جذاب درباره‌ی سه دوست هم‌دانشگاهی که یک اتفاق آن‌ها را وارد ماجرایی پیچیده می‌کند. آن‌ها دانشجوی سال سوم دانشکده حقوق‌اند و پس از خودکشی دوستشان متوجه می‌شوند او مشغول انجام تحقیقاتی درباره‌ی سیستم وام‌های دانشجویی بوده؛ وام‌هایی که دانشجوها را در چرخه بدهی گرفتار می‌کنند ،پس تصمیم می‌گیرند وارد بازی شوند وکافه روستر جایی است که برای پیروزی در برابر سیستمی قدرتمند و فاسد هم پناهگاه‌شان است و هم محل طرح نقشه هایشان؛ بازی‌ای که یک طرفش سه دانشجوی حقوق است و طرف دیگرش شبکه‌ای درهم‌تنیده از دانشکده‌ها، شرکت‌های حقوقی و بانک‌ها؛ بازی‌ای جذاب و درعین‌حال پراضطراب که قلم مسحورکننده گریشام خواننده را تا پایانش همراهی می‌کند.
بخشی از کتاب
تعطیلات پایان سال جنب‌و‌جوش همیشگی را داشت، ولی در خانۀ فریژیرها جایی برای شادی و سرور نبود. خانم فریژیر کار تزئین یک کاج کوچک و بسته‌بندی چند هدیۀ ارزان‌قیمت و پخت‌وپز کلوچه‌هایی را که هیچ طرف‌داری نداشت شروع کرده بود و مثل همیشه آهنگ فندق‌شکن را روی پخش استریو گذاشته بود و درحالی‌که آهنگ پشت‌سرهم تکرار می‌شد در آشپزخانه سرخوشانه، همراه با موسیقی، زمزمه می‌کرد، گویی که وقت سرور و شادمانی است. ولی درحقیقت وضعیت جالبی نبود. آقای فریژیر سه سال پیش خانه را ترک کرده بود، و در اینجا آن‌قدر از او بد می‌گفتند که جای خالی‌اش احساس نمی‌شد. او به‌محضِ ترک خانه با منشی‌اش که خیلی زود معلوم شد آبستن است همخانه شده بود و خانم فریژیر که تنها، خوار، بی‌پول و افسرده بود، هنوز داشت در وضعیت نابسامان خود دست‌وپا می‌زد. لوئی، پسر کوچکش، در حبس خانگی بود، چیزی مثل آزادی به‌قیدِ کفالت، و سال سختی را تا رسیدگی به اتهامات مواد مخدر و مسائل آن‌چنانی پیش رو داشت. او برای خرید هدیه برای مادرش کوچک‌ترین تلاشی به خرج نداد. بهانه‌اش این بود که نمی‌تواند از خانه خارج شود، چون دستگاه ردیابی که به حکم دادگاه به مچ پایش بسته شده بود او را از خروج از خانه بازمی‌داشت. ولی حتی اگر چنین شرایطی هم نبود، کسی از لوئی انتظار خرید هدیه نداشت. او سال پیش و سال پیش‌تر از آن وقتی که مچ هر دو پایش آزاد بود هم زحمت خرید هدیه را به خود نداده بود. مارک، پسر بزرگ‌تر، که این روزها از دانشکدۀ ملال‌آور حقوق به خانه برگشته بود، اگرچه از برادرش فقیرتر بود، لااقل برای مادرش یک شیشه عطر خریده بود. او قرار بود در ماه مه همان سال فارغ‌التحصیل شود و ازاین‌رو برای آزمون وکالت در ژوئیه اقدام کرده بود تا ماه سپتامبر کارش را در شرکتی حقوقی در واشینگتن آغاز کند، درست همان موقعی که دادگاه لوئی برگزار می‌شد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است