جایی که هستم
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
موجود
ناشر | کتاب تداعی |
---|---|
مولف | جومپا لاهیری |
مترجم | غزل قربان پور |
قطع | پالتوئی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 170 |
شابک | 9786229596951 |
تاریخ ورود | 1399/02/24 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1399 |
وزن (گرم) | 145 |
کد کالا | 90295 |
قیمت پشت جلد | 550,000﷼ |
قیمت برای شما
550,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب”جایی که هستم” اولین رمان جومپا لاهیری است که به ایتالیایی نوشته شده؛ به این امید که پا را از مرز سابق فراتر بگذارد و زبان ادبی جدیدی را بیازماید و به سمت گسترش بیشتر آن برود.
هراس و اشتیاق، درونی و بیرونی: مضامینی که جومپا لاهیری آنها را در این کتاب به اوج میرساند.
زنی که در محوریت داستان است بین حرکت و سکون، بین کشف و شناسایی مکان جدید و پرهیز از آن بهطور همزمان، برای ایجاد ارتباط در نوسان است.
شهری که در آن زندگی میکند، او را مسحور خویش ساخته و پسزمینهی زندگی روزمره او و تقریبا مخاطب خاص اوست:
پیادهروهای اطراف خانه، باغها، میدانها، خیابانها، مغازهها، کافهها، استخری که مشتاقانه به آنجا میرود، ایستگاه اتوبوسی که او را تا مسافتی دورتر میبرد، یافتن مادرش که پس از مرگ زودهنگام پدر در انزوای بیمارگونهای غوطهور شده است.
و پس از آن همکارانی که با نیمی از آنها قادر به تعامل نیست. دوستان و “او” که سایهای تسلیبخش و آزارگر است.
تا زمانی که لحظه گذر میرسد. در طول یک سال و پشتسرگذاردن فصلها، زن به “بیداری” میرسد. روزی که مملو از دریا و نور خورشید است او احساس قدرت میکند و گرمای زندگی را در خونش حس میکند.
هراس و اشتیاق، درونی و بیرونی: مضامینی که جومپا لاهیری آنها را در این کتاب به اوج میرساند.
زنی که در محوریت داستان است بین حرکت و سکون، بین کشف و شناسایی مکان جدید و پرهیز از آن بهطور همزمان، برای ایجاد ارتباط در نوسان است.
شهری که در آن زندگی میکند، او را مسحور خویش ساخته و پسزمینهی زندگی روزمره او و تقریبا مخاطب خاص اوست:
پیادهروهای اطراف خانه، باغها، میدانها، خیابانها، مغازهها، کافهها، استخری که مشتاقانه به آنجا میرود، ایستگاه اتوبوسی که او را تا مسافتی دورتر میبرد، یافتن مادرش که پس از مرگ زودهنگام پدر در انزوای بیمارگونهای غوطهور شده است.
و پس از آن همکارانی که با نیمی از آنها قادر به تعامل نیست. دوستان و “او” که سایهای تسلیبخش و آزارگر است.
تا زمانی که لحظه گذر میرسد. در طول یک سال و پشتسرگذاردن فصلها، زن به “بیداری” میرسد. روزی که مملو از دریا و نور خورشید است او احساس قدرت میکند و گرمای زندگی را در خونش حس میکند.
بخشی از کتاب
صبح بعد از صبحانه، از سنگ قبر مرمرینی که به سوی دیوار بلند خیابان خم شده است، میگذرم. هنوز پس از سالها این متوفی را نمیشناسم اما نام و نام خانوادگیاش را میدانم، روز و ماه تولد و درگذشتش را هم میدانم. این مرد دو روز پس از روز تولدش درگذشته است. در فوریه.
باید در تصادف موتور سیکلت یا دوچرخه جانش را از دست داده باشد، یا وقتی شب هنگام با حواسپرتی قدم میزده، تصادف کار اورا ساخته است.
در چهل و چهارسالگی جانش را از دست داده است. دلم برایش میسوزد. تصور میکنم، درست همینجا، در این پیادهرو، کنار دیواری که گیاهان فراموش شده بر آن جوانه زدهاند، سنگ قبری درست زیر پای رهگذران وجود دارد. خیابان پیچ درپیچ است و سربالایی نسبتا خطرناکی دارد. پیادهروی امنی نیست و ریشههای درختان بر سطح آن دیده میشوند. قسمتی از سنگفرش به دلیل وجود همین ریشهها صعبالعبور شده است. به همین دلیل حتی من نیز ترجیح میدهم که از خیابان عبور کنم.
اغلب یک شمع روشن در گلدان شیشهای قرمز همراه با دسته گلی کوچک و مجسمه یکی از قدیسین آنجا هست. هیچ عکسی از او نیست. بالای شمع، چسبیده به دیوار، دستنوشتهای از مادرش است که با پوشش پلاستیکی محافظت میشود، روی آن نوشته شده: "سلام به همه کسانی که برای لحظهای میایستند و به فرزند از دست رفته من میاندیشند. خوشحال میشوم شخصا از کسانی که وقتشان را به پسرم اختصاص میدهند تشکر کنم، اما این کار امکانپذیر نخواهد بود، بههرحال از صمیم قلب از آنها متشکرم."
باید در تصادف موتور سیکلت یا دوچرخه جانش را از دست داده باشد، یا وقتی شب هنگام با حواسپرتی قدم میزده، تصادف کار اورا ساخته است.
در چهل و چهارسالگی جانش را از دست داده است. دلم برایش میسوزد. تصور میکنم، درست همینجا، در این پیادهرو، کنار دیواری که گیاهان فراموش شده بر آن جوانه زدهاند، سنگ قبری درست زیر پای رهگذران وجود دارد. خیابان پیچ درپیچ است و سربالایی نسبتا خطرناکی دارد. پیادهروی امنی نیست و ریشههای درختان بر سطح آن دیده میشوند. قسمتی از سنگفرش به دلیل وجود همین ریشهها صعبالعبور شده است. به همین دلیل حتی من نیز ترجیح میدهم که از خیابان عبور کنم.
اغلب یک شمع روشن در گلدان شیشهای قرمز همراه با دسته گلی کوچک و مجسمه یکی از قدیسین آنجا هست. هیچ عکسی از او نیست. بالای شمع، چسبیده به دیوار، دستنوشتهای از مادرش است که با پوشش پلاستیکی محافظت میشود، روی آن نوشته شده: "سلام به همه کسانی که برای لحظهای میایستند و به فرزند از دست رفته من میاندیشند. خوشحال میشوم شخصا از کسانی که وقتشان را به پسرم اختصاص میدهند تشکر کنم، اما این کار امکانپذیر نخواهد بود، بههرحال از صمیم قلب از آنها متشکرم."
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر