دسته بندی : رمان خارجی

نام های بی جنسیت

(داستان های فرانسه،قرن 20م)
نویسنده: آملی نوتومب
110,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 112
شابک 9786222010607
تاریخ ورود 1398/07/02
نوبت چاپ 3
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 115
قیمت پشت جلد 110,000 تومان
کد کالا 82381
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
«نام‌های بی‌جنسیت» تنها شرح حال روزانه و بیان جزییات زندگی شخصیت‌های محوری و کم تعدادش نیست، بلکه روایت داستان دوستی دو زن از دو طبقه‌ی اجتماعی مختلف و شرح قدم به قدم رسیدن دومینیک به بلوغ فکری و باز تبدیل شدن او به شخصیتی مستقل و اجتماعی از خلال این رابطه‌ی عاطفی نیز هست. دوستی‌ای که هر چند دومینیک با طرح و نقشه‌ی قبلی و برای رسیدن به هدفی دیگر به آن وارد می‌شود اما در نهایت هیچ چیز آن طور که او تصور و برنامه‌ریزی کرده بود، به پیش نمی‌رود. سرنوشت، مواجهه با شیوه‌های گوناگون زندگی، مهمانی، خانواده، لایه‌های مختلف رابطه‌های عاطفی و اجتماعی و واکاوی درون خویش، همچنان مثل بسیاری دیگر از آثار آملی نوتومب، محورهای اصلی داستان را تشکیل می‌دهند. مکان رویدادها مانند بسیاری از دیگر کارهای املی نوتومپ، پاریس است. پاریسی که در فضای خارج از زندگی خانوادگی بسیار پویا و پرانرژی تصویر می‌شود اما در زندگی خانوادگی دو زن و خانواده‌ای که داستان‌شان کم‌وبیش به موازات هم روایت می‌شوند، چندان زنده به نظر نمی‌رسد. پاریس هرچند شهر رویاهای این زنان در سال‌های دور بوده است اما اکنون تنها بستری شهری است برای انجام فعالیت‌های روزانه؛ بزرگ‌کردن کودکان، خرید، مهمانی‌رفتن و مهمانی‌دادن و بسیار دور از رویاهای عاشقانه‌ای که در نوجوانی و جوانی به واسطه‌ی زندگی در برِست، شهری کوچک در شمال غربی فرانسه، در سر پرورانده‌اند. پاریس بانشاط رویاهای گذشته اندک اندک رنگ می‌بازد و به جایش شهری ظاهر می‌شود که بیشتر به توسعه‌ی اقتصادی و افتتاح شعبه‌های جدید شرکت‌های موفق امکان ظهور می‌دهد تا زندگی عاشقانه، خانواده و گسترش روابط بینافردی. نثر روان کتاب بازتابی از زبان ساده‌ی راوی دانای کل رمان است. راوی‌ای که روایتی خطی را از دوره‌ی جوانی تا میان‌سالی شخصیت‌هایش در بازه‌ای بیست‌ساله روایت می‌کند.
بخشی از کتاب
او آرام نمی‌گیرد. «آرام گرفتن» فعلی است که غالبا در شکل منفی به کار می‌رود. هرگز جایی نمی‌خوانید که کسی آرام و قرار دارد. چرا؟ چون که خشم با ارزش است: خشم حامی و حافظ یأس و نومیدی است. سه ساعت پیش‌تر، هیچ‌کس به خوشبختی این مرد نبود. ـ تو زیباترین زن عالم هستی. سایر زن‌ها همگی به‌خاطر وجود تو زشت هستند. نه. سایر زن‌ها به‌خاطر وجود تو وجود ندارند. ـ با این همه تو باید به این موضوع عادت کنی. ـ پنج سال است که به هم عشق می‌ورزیم و هیچ‌وقت تا این حد در اوج نبوده‌ایم. آیا تا به حال داستانی شبیه به داستان ما از زبان کسی شنیده‌ای؟ ـ نه. ـ نام تو رِن است. اول آشنایی‌مان، گفتن این اسم کوچک برایم وحشت‌آور بود. ولی الان، شاید نتوانم تحمل کنم که تو نامی غیر از این داشته باشی. رِن، خود تو هستی. عشق من، در کنارم بمان. ـ نمی‌توانم. ـ کجا داری می‌روی؟ ـ می‌روم عروسی کنم. ـ خیلی شوخ هستی! ـ اصلاً شوخی نمی‌کنم. پس‌فردا با ژان لویی عروسی می‌کنم. ـ معلوم هست چه می‌گویی؟ ـ ژان لویی. او را می‌شناسی. ـ اما منم که دوستت دارم. منم که می‌خواهم با تو ازدواج کنم. ـ وقتی پدر و مادرم با هم ازدواج کردند، دیوانه‌وار عاشق هم بودند. ولی بعد، زندگی معمولی داشتند. الان مادرم نقش کلفت پدرم را دارد. این طرز زندگی برای من خیلی حقارت‌بار است. ـ اگر با من باشی، زندگی معمولی نخواهی داشت. ـ پنج سال است که با هم هستیم. تو غیر از عشق‌ورزی، هیچ ‌کار دیگری نکرده‌ای. ـ تو هم هیچ‌شکایتی نداشتی. ـ کوته‌فکر نباش. ژان لویی نفر دوم یک شرکت عظیم صنایع الکترونیک است. مرا با خودش به پاریس می‌بَرد. ـ پاریس! ـ بله، پاریس. برتری، زندگی باشکوه. همان که همیشه در رؤیاهایم دیده‌ام. مگر قبلا چند بار به تو نگفتم که می‌خواهم اینجا را ترک کنم؟
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است