صدایت را بلند کن
(زندگینامه یورگن کلوپ،1967م)
موجود
ناشر | گلگشت |
---|---|
مولف | رافائل هونیگ اشتاین |
مترجم | آرمین زمانی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 288 |
شابک | 9789645948946 |
تاریخ ورود | 1398/01/20 |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1401 |
وزن (گرم) | 365 |
کد کالا | 76385 |
قیمت پشت جلد | 1,980,000﷼ |
قیمت برای شما
1,980,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
زندگینامهی یورگن کلوپ نوشتهی نویسندهی باواریایی آلمان، رافائل هونیگاشتین که از دوستان نزدیک کلوپ است، یکی از بهترین کتابهای ورزشی سال ۲۰۱۸ شناخته شد. این کتاب نگاهی دارد به زندگی مرد عجیب آلمانی که توانست نهتنها چند تیم را، که فوتبال را دستخوش تغییر کند. این کتاب توسط آرمین زمانی، مترجم خوب ادبیات ورزشی ترجمه شده است.
یورگن کلوپ فقط یک مربی فوتبال نیست. هیچکس فقط «یک چیز» نیست، اما کلوپ پا را فراتر از این واقعیت هم میگذارد. او نگاهی ساده و به قول خودش «کارگرزاده» به دنیا دارد؛ آنقدر تلاش کن تا موفق شوی.
این حرف در دنیای امروز شاید خیلی خریدار نداشته باشد، پول، شهرت، ارتباطات و رانت معمولا خلاف آن را ثابت میکنند، اما چه خوشمان بیاید و چه نه، کلوپ آن را اثبات کرده است. بازگشتهای شگفتانگیز در فوتبال، پیروزی با نبوغ و تلاش بر سرمایه و قدرت و یک خاصیت دیوانهکنندهی غیرقابل باور: هرگز تسلیمنشدن.
رافائل هونیگاشتاین نویسندهی قدری است در ادبیات ورزشی آلمان و این کتابش به چند زبان مختلف ترجمه شده است. کتاب روایتی خاص دارد، مدام بین زمانها، اکنون/کودکی/جوانی پرواز میکند و قصهی مردی از جنگلسیاه در ایالت بادن-ورتمبرگ را تعریف میکند. او تقریبا با هر کسی که میتوان صحبت کرده و چیزی جدید دربارهی یورگن بیان میکند؛ از عشق دیوانهوار پدرش به فوتبالیستشدن تا روزی که به آنفیلد میآید و کار شگفتانگیزی که انجام میدهد.
یورگن کلوپ فقط یک مربی فوتبال نیست. هیچکس فقط «یک چیز» نیست، اما کلوپ پا را فراتر از این واقعیت هم میگذارد. او نگاهی ساده و به قول خودش «کارگرزاده» به دنیا دارد؛ آنقدر تلاش کن تا موفق شوی.
این حرف در دنیای امروز شاید خیلی خریدار نداشته باشد، پول، شهرت، ارتباطات و رانت معمولا خلاف آن را ثابت میکنند، اما چه خوشمان بیاید و چه نه، کلوپ آن را اثبات کرده است. بازگشتهای شگفتانگیز در فوتبال، پیروزی با نبوغ و تلاش بر سرمایه و قدرت و یک خاصیت دیوانهکنندهی غیرقابل باور: هرگز تسلیمنشدن.
رافائل هونیگاشتاین نویسندهی قدری است در ادبیات ورزشی آلمان و این کتابش به چند زبان مختلف ترجمه شده است. کتاب روایتی خاص دارد، مدام بین زمانها، اکنون/کودکی/جوانی پرواز میکند و قصهی مردی از جنگلسیاه در ایالت بادن-ورتمبرگ را تعریف میکند. او تقریبا با هر کسی که میتوان صحبت کرده و چیزی جدید دربارهی یورگن بیان میکند؛ از عشق دیوانهوار پدرش به فوتبالیستشدن تا روزی که به آنفیلد میآید و کار شگفتانگیزی که انجام میدهد.
بخشی از کتاب
او نام تمام هشتاد کارمندی را که در مِلوود کار میکردند یاد گرفت، همهی آنها را در سالن غذاخوری به خط کرد و همگی به بازیکنان معرفی شدند. کلوپ توضیح داد بازیکنان و کارکنان باشگاه در قبال یکدیگر «مسئولند» تا به هم کمک کنند بهترین عملکرد را داشته باشند. کریستین هایدل به شدت به این داستان علاقهمند است. به قدری که آدم به این فکر میافتد که چقدر از آن واقعیت دارد. وی در حالی که خودش را برای تعریف کردن داستان آماده میکند، میگوید: "به عنوان یک شهروند اهل ماینتس۱۰، میتوانم بگویم این را از خودمان در آوردیم، اما باور کنید اتفاق واقعا افتاده است." میگوید آماده یک هیجان تمام عیار باشید:از دفتر نمورش در باشگاه شالکه تا شهری که در آن به رقص و آواز مشغولند و یک تیم کوچک تبعید شده به دسته دوم که استادیوم آن ۴۰ دقیقه با شهر فاصله دارد.
یک روز قبل و در تاریخ ۲۵ فوریه ۲۰۰۱، تیم ماینتس با تیم رقیب خود گرویترفورت۱۱ در ورزشگاه پلیموبیل بازی کرده و با نتیجه ۳-۱ شکست خورده است. هایدل میگوید: "کلوپ اندکی مصدومیت داشت و بدترین بازیکن زمین بود، مجبور شد ۲۰ دقیقه قبل از پایان از زمین بازی بیرون بیاید." این شکست، ماینتس را در منطقه سقوط قرار داد. مدیر کل سابق این تیم با لبخند میگوید: "افتضاح بودیم! به معنای واقعی کلمه در قعر جدول قرار داشتیم و هیچ کور سوی امیدی برای بهبود شرایط تیم دیده نمیشد. به طور متوسط در هر بازی ۳ هزار تماشاگر داشتیم، دیگر کسی به ما اهمیت نمیداد. همه مطمئن بودند سقوط میکنیم."
یک روز قبل و در تاریخ ۲۵ فوریه ۲۰۰۱، تیم ماینتس با تیم رقیب خود گرویترفورت۱۱ در ورزشگاه پلیموبیل بازی کرده و با نتیجه ۳-۱ شکست خورده است. هایدل میگوید: "کلوپ اندکی مصدومیت داشت و بدترین بازیکن زمین بود، مجبور شد ۲۰ دقیقه قبل از پایان از زمین بازی بیرون بیاید." این شکست، ماینتس را در منطقه سقوط قرار داد. مدیر کل سابق این تیم با لبخند میگوید: "افتضاح بودیم! به معنای واقعی کلمه در قعر جدول قرار داشتیم و هیچ کور سوی امیدی برای بهبود شرایط تیم دیده نمیشد. به طور متوسط در هر بازی ۳ هزار تماشاگر داشتیم، دیگر کسی به ما اهمیت نمیداد. همه مطمئن بودند سقوط میکنیم."
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر