دیوارهایی اطراف ما

(داستانهای کوتاه انگلیسی،قرن 21م،کتاب پرفروش نیویورک تایمز)
نویسنده: نوا رن سوما
مترجم: مهسار مشتاق
420,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 288
شابک 9789641703013
تاریخ ورود 1397/02/29
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1402
وزن (گرم) 235
قیمت پشت جلد 420,000 تومان
کد کالا 64601
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
«اوری به‌خاطر آنچه پشت تئاتر در تونلی از درختان اتفاق افتاد، مُرد. او مُرد زیرا او را به آنجا فرستادند و بعد با هیولاها تنهایش گذاشتند. او به‌خاطر من به آنجا رفت.» از بیرون ویولت، دختری که فاش‌شدن حقیقتی تلخ، آرامش و موفقیت‌های زندگی آینده‌اش را تهدید می‌کند. از درون در دیوارهای بازداشتگاه نوجوانان آروراهیلز، امبر به حبس محکوم شده؛ جرم او آن‌قدر سنگین است که حتی نمی‌تواند تصور کند که چه زمان از آنجا بیرون می‌آید.گره خوردن دو دنیادر این میان، اوریانا کلید آزادی همه‌ی دخترها را در دست دارد. «دیوارهایی اطراف ما» داستانی رمزآلود است که از دو زاویه تعریف می‌شود. یکی از زاویه‌ی دید فردی که هنوز زنده است و دیگری از دید فردی که مُرده. این کتاب، داستانی تخیلی و هیجان‌انگیز است که از دو دیدگاه، یکی زنده و دیگری مرده، روایت می‌شود. در دنیای بیرون، ویولت، یک بازیگر تئاتر که به‌زودی به رؤیای دیرینه‌ی خود دست پیدا می‌کند اما حقایقی ممکن است برملا شود که با فاش‌شدن این رازها تمام زندگی‌اش زیرورو شود. در دنیای داخلی، در دیوارهای یک مرکز تربیتی نوجوانان دخترانه، امبر یک زندانی است که مدت‌هاست به آزادی فکر نمی‌کند. اتصال‌دهنده‌ی این دو دنیا، اوریانا است که کلید بازکردن رازهای تاریک‌ترین دختران را در اختیار دارد: در شبی که اوریانا جلوی ویولت و دشمنان او ایستاد، واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ در دو شب عجیب در آورورا هیلز چه اتفاقی واقعاً افتاد؟ آیا امبر، ویولت و اوریانا هرگز به عدالتی که لایق آن هستند، دست پیدا خواهند کرد؟ در این زندگی یا زندگی بعدی؟
بخشی از کتاب
آن شب گرم، ما دیوانه شدیم؛ جیغ می‌زدیم، نعره می‌کشیدیم، فریاد می‌زدیم. همگی دختر بودیم؛ بعضی‌هایمان چهارده، پانزده ساله و بعضی دیگر شانزده، هفده ساله. اما وقتی قفل‌ در سلول‌های ما باز شدند و دیگر کسی نبود که مانع بیرون آمدن ما شود، مثل مردها نعره می‌کشیدیم و صدای حیوانات وحشی را از خودمان در می‌آوردیم. ما به راهروهای تاریک و مرطوب هجوم آوردیم. لباس‌های رنگی را که برایمان در نظر گرفته بودند، درآوردیم. لباس بیشتر ما سبز بود. آنهایی ‌که از نژاد برتر بودند لباس زرد پوشیده بودند و رنگ لباس تازه‌وارد‌های بیچاره، نارنجی بود. آن‌وقت تتوهای عجیب و غریب و ورم‌کرده‌مان نمایان شد. آن بیرون، وقتی آسمان می‌غرید همه‌ی ما به قسمت‌های ای و بی هجوم آوردیم. وقتی آسمان برقی زد، خودمان را به قسمت سی رساندیم. حتی شانس‌مان را امتحان کردیم و به قسمت دی هم رفتیم؛ بخش سلول‌های انفرادی.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است