دسته بندی : رمان خارجی

جاسوس

(داستانهای برزیلی،قرن 20م)
نویسنده: پائولو کوئیلو
160,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 168
شابک 9789644530661
تاریخ ورود 1396/10/06
نوبت چاپ 4
سال چاپ 1401
وزن (گرم) 159
قیمت پشت جلد 160,000 تومان
کد کالا 61974
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب جاسوس نوشته‌ی پائولو کوئلیو است که با ترجمه‌ی بهناز سلطانیه منتشر شده است. جاسوس داستان واقعی زنی است به نام ماتا هاری که متهم به جاسوسی شد. کوئیلو روایت زندگی این زن را برای خواننده در قالب یک داستان جذاب و گیرا تعریف می‌کند. ماتا هاری زن جوانی بود که به جاسوسی علیه فرانسه متهم شد، او را اعدام کردند و بدنش را در گوری نامعلوم دفن کردند و سرش را به نماینده‌ی دولت دادند. ماتا زن زیبایی که زندگی‌اش سراسر افسونگری و خشونت است. مادری که فرزندش را از او گرفتند، بارها در معرض خشونت خانگی بود و حقیقت وجودش را کسی نشناخت. او روزهایش را با روسپی‌گری می‌گذراند. نویسنده سعی کرده است در این کتاب به حقیقت زندگی ماتا هاری وفادار بماند، البته او ناگزیر به ایجاد تغییراتی در قسمت هایی از داستان نیز شده است. داستان پیش رو از زبان خود ماتا هاری روایت می شود. پرونده این زن رقصنده و رامشگر مدت‌ها محرمانه باقی ماند و سال‌ها پس از مرگش با بررسی‌های صورت گرفته این‌طور به نظر رسید که او جاسوس نبوده است؛ هرچند هم‌چنان حقیقت او و پرونده‌اش در هاله‌ای از ابهام پوشانده شده است. این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و آثار پائولو کوئیلو پیشنهاد می‌کنیم.
بخشی از کتاب
گاهی اوقات مجبور بودم مثل دختر بچه مظلوم و نجیبی باشم که در برابر تجاوز صبوری می‌کند. بعضی وقت‌ها هم می‌خواست با جیغ و فریاد از او بخواهم که خشونت بیش‌تری را بر من اعمال کند، انگار فاحشه‌ای بودم که از این خشونت لذت می‌برد. کم‌کم داشتم، از یاد می‌بردم چه کسی بودم و چه می‌خواستم. روزهایم را با نگهداری دخترم سپری می‌کردم، درحالی‌که در آن خانه‌ی بی‌روح، احساس بی‌قراری می‌کردم. جراحت و کبودی روی پوستم را با آرایش غلیظ می‌پوشاندم و می‌دانستم با این ظاهرسازی نمی‌توانم هیچ‌کس را فریب دهم. بار دیگر باردار شدم. برای مدت کوتاهی از خوشبختی توصیف‌ناپذیر نگهداری پسرم لذت بردم؛ اما دیری نپایید که یکی از پرستارانش او را مسموم کرد. آن زن، هرگز مجال نیافت که علت را توضیح دهد، چون خدمتکاران دیگر خانه همان روز که بچه مرا نیمه‌جان یافتند، او را کشتند. در نهایت اکثر آن‌ها گفتند که کار او یک عمل تلافی‌جویانه بوده است، چون آن زن پیوسته مورد ضرب وشتم و تعرض قرار گرفته و ساعت‌ها کار بی‌پایان و خارج از توانش به او تحمیل شده بود. **** طی دو روز مرخصی که برای استراحت و تجدید قوا داشتم، پوستر دختری را دیدم. بدون این‌که خودش را از نزدیک دیده باشم، فورا چیزی را در وجودم احساس کردم که هیچ مردی نباید آن را تجربه کند: عشق در نگاه اول. وقتی وارد شلوغی تماشاخانه شدم و بلیت را خریدم که هزینه‌اش بیش‌تر از درآمد یک هفته من بود، دیدم که همه چیز در درونم از کوک خارج شد، رابطه‌ام با والدینم، گُردانم، کشورم و دنیایم، ولی یک‌باره با تماشای رقص این دختر، هماهنگ شد. این امر ناشی از موسیقی عجیب‌وغریب و حرکات شهوانی روی صحنه و حس مخاطبانی که در سالن حضور داشتند نبود، بلکه به‌خاطر خود آن دختر بود. آن دختر تو بودی، ماتاهاری.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است