#
#
دسته بندی : رمان خارجی

جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود می برد

(داستانهای کردی،قرن 20م)
نویسنده: بختیار علی
260,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 184
شابک 9786003672000
تاریخ ورود 1395/07/07
نوبت چاپ 7
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 131
قیمت پشت جلد 260,000 تومان
کد کالا 53043
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
هر فصل از کتاب «جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود می‌برد» ماجرای قسمتی از زندگی جمشید است. سرفصل‌های این رمان عبارتند از: «سرآغاز جمشیدخان» «با جمشیدخان در میدان‌های جنگ»، «مخفیگاه‌های بارانوک»، «بازگشت به شهر»، «جمشیدخان و خدا»، «سفرهای جمشیدخان»، «خبرگزاری جمشیدخان» و «فرجام جمشیدخان». بختیار علی سال 1960 میلادی در سلیمانیه‌ی عراق به دنیا آمد و بیش از پانزده سال به‌خاطر سانسور شدید،‌ هیچ‌کدام از نوشته‌هایش چاپ نشدند. سال ۱۹۵۵ کردستان را ترک کرد و بعد از ۹ ماه زندگی در سوریه،‌به آلمان رفت. بیش از بیست‌وپنج سال است که در آلمان زندگی می‌کند. ده رمان و پنج مجموعه‌شعر و پانزده کتاب در زمینه‌ی نقد سیاسی، ‌اجتماعی، ‌فلسفی و ادبی دارد. او اکنون جهانی‌ترین چهره‌ی ادبی کرد است که آثارش به زبان‌های متعددی ازجمله آلمانی،‌فرانسوی،‌انگلیسی،‌ عربی،‌ترکی و فارسی ترجمه شده و جوایز مختلفی را کسب کرده‌اند. رمان حاضر اثری دیگر از بختیار علی است که به موفقیت‌های چشمگیری دست پیدا کرده است: جایزه‌ی موسسه‌ی فرهنگی هنری اندیشه جایزه‌ی زین احمد هردی جایزه‌ی وزارت فرهنگ کردستان جایزه‌ی شیرکو بیکس عنوان کتاب داستان رمان را به‌خوبی مشخص می‌کند. در این رمان سالارخان داستان زندگی عمویش یعنی جمشیدخان را روایت می‌کند. سالارخان کسی بود که در بیشتر مراحل زندگی جمشیدخان همراه او بود و به خوبی از سختی‌ها و خوشی‌های زندگی او آگاه بود. جمشیدخان اما، در ۱۷سالگی به‌دلیل داشتن افکار کمونیستی توسط بعثی‌ها دستگیر و راهی زندان می‌شود. در زندان او را بسیار شکنجه و آزار می‌دهند اما جمشیدخان هیچ چیزی را فاش نمی‌کند. بنابراین بعثی‌ها شکنجه‌را ادامه می‌دهند و در نتیجه آن توانایی جسمی جمشیدخان از بین می‌رود و او آن‎قدر وزن از دست می‌دهد که باد می‌تواند او را مانند یک تکه کاه جابه‌جا کند. هر بار هم که باد جمشیدخان را با خود می‌برد یک تحول و دگرگونی در جمشیدخان ایجاد می‌شود و او قسمتی از حافظه‌اش را از دست می‌دهد.
بخشی از کتاب
توی دنیا هیچ شغلی مطمئن‌تر از قاچاق انسان نیست تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، ‌مدام به فکر فرار از خاک خودشون می‌افتن. این‎که آدما خیال می‌کنن توی یه جای دیگه خوشبخت می‌شن، ‌یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است