
میزانسن: سفری طولانی از روز به شب
«سفری طولانی از روز به شب» نمایشنامهای است نوشتهی یوجین اونیل. اونیل پیش از هر نمایشنامهنویس دیگر امریکایی، واقعگراییِ نمایشی را که آنتوان چخوف، هنریک ایبسن و آگوست استریندبرگ پیشگامانش بودند به حوزهی ادبیاتِ نمایشیِ امریکا وارد کرد. شافنزی در کتاب دیدگاههای نقدِ مدرن مطرح میکند که در میان نمایشنامهنویسان جهان، شاید آثار هیچیک به اندازهی آثار اونیل بیانگر حدیث نفس نویسنده و شبیه به زندگی واقعی او نیست چراکه او از تجربیات شخصیاش بهطور مستقیم و غیر مستقیم در تمام آثارش استفاده کرده است. داستان سفری طولانی از روز به شب آشکارا مبتنی بر زندگی شخصی اونیل است چراکه پدر خانواده بازیگر تئاتر و مدام در سفر برای اجرای نمایش است و مادر معتاد و دچار حملههای عصبی است. یکی از برادران عیاش و الکُلی و برادر دیگر یادآور برادر کوچک اونیل به نام ادموند است که در دو سالگی مرده و اونیل در اینجا نام یوجین را بر او نهاده است.
علاوهبر واقعگرایی، به تصویر درآوردن کنشهای نشئتگرفته از پیچیدگیهای روان انسان از جنبههای دیگر آثار اونیل است، بنابراین بسیاری از نمایشنامههای او را میتوان از دیدی روانشناختی مورد بررسی قرار داد. تاکنون مقالات بسیاری در این زمینه نوشته شده اما اغلب آنها آثار اونیل را بر مبنای نظریههای فروید تعبیر و تفسیر کردهاند. دیوید کراسنر معتقد است: «نمایشنامههای اونیل حاوی مسائل عمیق روانشناسی است که قبل از وی بهندرت در نمایشنامههای امریکایی دیده میشد.» و جوئل فیستر اعتقاد دارد که «اونیل خانوادههایی با احساسات شدیداً سرکوبشده را همراه با مسائل و درگیریهای روانشناسانه به تصویر میکشد». تراویس بوگارد معتقد است: «بررسی آثار اونیل از منظر روانکاوی بسیار حائز اهمیت است و کارکرد رواندرمانی دارد.»
دیوید راجرز نمایشنامهی سفری طولانی از روز به شب را «تأثیرپذیرفته از عقاید فروید و نظریهی ناخودآگاه او میداند» و سوزان آبوتسون معتقد است که «این نمایشنامه حاوی مسائل روانشناسی مدرن ادبی است و مسائل و مشکلات پیشِ روی شخصیتها را تنها میتوان از منظر روانکاوی بررسی کرد و موضوعات مطرحشده در این نمایشنامه کارکرد رواندرمانی و تخلیهی هیجانی دارند.»
«سفری طولانی از روز به شب» برندهی جایزهی پولیتزر در سال 1957، یکی از آثار برجستهی اونیل است که با وجود گذشت چند دهه از نگارش آن، هنوز از دیدگاههای متفاوت مورد بررسی قرار میگیرد. اونیل در این نمایشنامه یک روز غمانگیز از ماه آگوست سال 1912 از ساعت هشت و نیم صبح تا نیمهشب را در خانوادهی تایرون به تصویر میکشد. چهار شخصیت اصلی نمایشنامه همگی بهنحوی با معضل اعتیاد درگیرند. سه شخصیتِ مذکر داستان مِیخوارهاند و مادرخانواده بهعلت عارضههای ناشی از زایمان و تجویز نامناسب مورفین از سوی پزشکی غیرحاذق به مصرف آن معتاد شده است. پدر خانواده نیز بهعلت وضع بد مالی که در گذشته داشته، بسیار مُمسک است و اعضای خانواده خساست وی را عامل اصلی اعتیاد مادر میدانند و او را ملامت میکنند.
والدین خانواده بیآنکه قلباً بخواهند، بهگونهای ناخودآگاه به فرزندانشان آسیب میرسانند. آنها با وجود علاقهی زیادی که به فرزندانشان دارند، بهدلیل کاستیهای شخصیتی نمیتوانند منشاء محبت و آرامش برای آنان شوند یا مشکلاتشان را حل کنند، در نتیجه اعضای خانواده هریک بهگونهای دچار مشکلات شخصیتی و اعتیاد میشوند. جیمز، پسر بزرگ خانواده، بهدلیل مسئولیتناپذیری، زنبارگی و اعتیاد به الکل نتوانسته است شغلی بیابد و دائماً بر سر این موضوع با پدر مجادله میکند. ادموند، پسر کوچکتر، مانند مادرش تندمزاج است، اوضاع جسمانی خوبی ندارد و به بیماری سل مبتلاست. همهی اعضای خانواده در چرخهای از مشکلات جسمی و روانی اسیرند و تنها راه گریز را در پنهانکاری و سرزنش کردن یکدیگر و پناه بردن به خاطرات گذشته، تخیلات و غرقشدن در الکل و مورفین میدانند. اونیل یک روز از زندگی این خانوادهی دچار مشکلات جسمی و روانی را به تصویر میکشد، بدون اینکه به ملامت هیچیک از شخصیتها در بهوجود مشکلات بپردازد. عنوان «سفری طولانی از روز به شب» میتواند بیانگر این مطلب باشد که تأثیر رویدادهای تلخی که در طول روز رخ میدهد و شبهنگام نیز آنها را رها نکرده، موجب اضطراب و آشفتگیشان میگردد.
قسمتی از نمایشنامه سفری طولانی از روز به شب:
کاتلین: اینم از نوشیدنی. داره موقع ناهار میشه. من آقای جیمی و پدرتونو صدا بزنم یا شما این کارو میکنید؟
ادموند: (بدون اینکه سرش را از روی کتاب بلند کند.) تو این کارو بکن.
کاتلین: عجیبه که پدرتون حتی یکبار هم به ساعتشون نگاه نمیکنن. همهاش تقصیر ایشونه که غذا دیر میشه اونوقت بریجت غرش رو به من میزنه انگار مقصر منم؛ اما پدرتون با اینکه سِنی ازش گذشته مرد خوشتیپ و محترمیه. نه شما و نه آقای جیمی هیچوقت به خوشتیپی ایشون نمیرسید. (زیر لبی میخندد.) شرط میبندم اگه آقای جیمی ساعت داشت هیچ موقع زمان رو واسه نوشیدن از دست نمیداد!
ادموند: (از تلاش برای نادیده گرفتن کاتلین دست برمیدارد) این دفعه رو حق با توئه.
کاتلین: توی یه چیزِ دیگه هم حق با منه، شما از من میخواهید اونا رو صدا بزنم که تا قبل از اینکه اونا بیان یه گیلاس کِش برید.
ادموند: بهش فکر نکرده بودم.
کاتلین: آره خُب، شما و این حرفا! این وصلهها اصلاً به شما نمیچسبه.
ادموند: اما حالا که تو میگی یه فکری راجع بهش میکنم.
کاتلین: (ناگهان با تقدسی ساختگی) من هیچوقت به هیچ زن یا مردی پیشنهاد نمیکنم که از این نوشیدنیها بخوره آقای ادموند. هیچ یادم نمیره که همین نوشیدنی یکی از عموهام رو تو وطنمون کُشت، (دوباره نرم میشود) اما حالا یه ذره نوشیدنی واسه موقعهایی که حالت گرفته است یا بدجوری سرما خوردی زیاد هم مضر نیست.
ادموند: ممنون از اینکه یه بهانهی خوب دستم دادی. (سپس با بیاعتنایی ساختگی) بهتره مادرمو هم صدا کنی.