#
#

معرفی کتاب: هزارتوی ذهن داستایفسکی

3 هفته پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


مجموعه‌ی «هزارتوی ذهن داستایفسکی» در حوزه‌ی نقد ادبی که نشر چام آن را به چاپ رسانده، با تمرکز بر رمان‌نویسی است که اندیشه‌هایش از قرن 19 تا به امروز و به نظر می‌رسد تا آینده‌ی دور، مطرح و اثرگذار بوده و خواهد بود. 
فیودور میخایلوویچ داستایفسکی، در سال 1821، در مسکو به دنیا آمد. پدرش پزشک و مادرش زنی مؤمن بود که او را براساس آموزه‌های کلیسای ارتدکس روسیه تربیت کرد؛ اما وقتی فیودور فقط هفده سال داشت درگذشت. بین سال‌های 1838 تا 1843، پدرش او را در یک دانشکده‌ی مهندسی نظامی در سنت‌پترزبورگ ثبت‌نام کرد؛ جایی که در آن فیودور بیشتر از برنامه‌ی درسی مهندسی، به مطالعه‌ی علوم انسانی علاقه‌مند شد. پس از آنکه پدرش، در سال 1839، در املاک خانوادگی‌شان درگذشت، فیودور شروع به نوشتن نمایشنامه و انتشار ترجمه‌هایش کرد و درنهایت پس از فارغ‌التحصیلی در رشته‌ی مهندسی در سال 1843 از ارتش استعفا کرد. اولین رمان کوتاه او، «بیچارگان»، در سال 1844 با تحسین فراوان مردم و منتقد ادبی معروف، ویساریون بلینسکی، مواجه شد. در سال 1845، او رمان دیگری به نام «همزاد» را منتشر کرد. داستایفسکی در این رمان کاراکتری پریشان خلق می‌کند که در چندین رمان بزرگ او دوباره ظاهر می‌شود؛ شخصیتی که به‌رغم خودش مهم‌ترین مشارکت او در ژانر رمان بود و منتقدان آن را مشابه ویژگی‌های شخصیتی خودِ داستایفسکی می‌دانند.

 

ویرجینیا وولف


پس از سال 1845، داستایفسکی طی همکاری با یک گروه سیاسی و فرهنگی از شورشیان، به نام حلقه‌ی پتراشفسکی، تا حدودی از آداب ارتدکس خود دور شد. بااین‌حال، به نظر می‌رسد که او در طول زندگی خود ارادت خاصی به مسیح داشت. جناح رادیکال‌تر این گروه (از جمله داستایِفسکی) در سال 1849 دستگیر، زندانی و تهدید به مجازات اعدام شدند. داستایفسکی درحالی‌که به یکی از هم‌بندی‌های شکاکش می‌گفت: «ما با مسیح خواهیم بود» با جوخه‌ی آتش مواجه شد. داستایفسکی که مجازاتش در آخرین لحظه لغو شده بود، چهار سال را در اردوگاه کار در زندان اُمسک گذراند و سپس پنج‌سال را در ارتش در سیبری خدمت کرد. در این مدت، او با خواندن تنها کتابی که در زندان اجازه‌اش را داشت، یعنی عهد جدید، تعلق خاطرش به مذهب ارتدکس را بازیافت. او در سال 1857، با ماریا دمیتریونا ایسایوا، زن بیوه‌ای در کوزنتسک، ازدواج کرد؛ ازدواجی که به‌وضوح مشکل داشت و تا پیش از مرگ همسرش در سال 1864، به خیانت از جانب داستایفسکی نیز منجر شد.
برای درک زندگی و نوشته‌های داستایفسکی، در نظر داشتن چند عامل اهمیت دارد: اول اینکه برای پی بردن به اندیشه‌ی فلسفی و الهیاتی او باید سه دسته از منابع را واکاوی کنیم؛ یادداشت‌ها و مقالات او، رمان‌هایش و کنش او، دومین عاملی که باید بررسی شود، عوامل اثرگذار بر زندگی اوست؛ مانند آداب و باورهای ارتدکس روسی، افکار حلقه‌ی پتراشفسکی و بقیه‌ی خوانش‌ها، رقابت با تورگنیف و تالستوی، نبرد بین اندیشه‌ی روسی و متفکران روشنگری غرب و درگیری با سوسیالیسم و جنبش اسلاووفیل. هنگامی‌که منابع و عوامل تأثیرگذار بر او درک شود، آن‌گاه باید تلاش شود تا رگه‌های فلسفی و الهیاتی نهفته در بطن داستان‌های او استخراج شود.
همچنین در میان عوامل فراوان تأثیرگذار بر اندیشه‌ی داستایفسکی، مذهب ارتدکس خانواده و همسر دومش، صومعه‌ها و دهقانانی که دیده بود و فرهنگ روسی، بیشترین تأثیر را بر او داشتند. 

هزار توی ذهن داستایفسکی

هزار توی ذهن داستایفسکی

نشر چام
افزودن به سبد خرید 150,000 تومان


قسمتی از کتاب هزارتوی ذهن داستایفسکی:
درگیری‌های اصلی رمان بین چهار پسر و پدرشان، فیودور کارامازوف، است. پدر که از همه کمتر مذهبی است، یک لوده‌ی خشن، شهوانی و حریص است که پسرانش را به دنیا آورده و بعد تا حدودی همه‌ی آن‌ها را طرد کرده است. او توجه چندانی به دین ندارد و بدون روی آوردنی به خدا یا مراقبت کردن از دیگران ـ البته به جز گروشنکا و آلیوشا ـ می‌میرد. تنش اصلیِ رمان بین فیودور و پسر بزرگش، دمیتری است که بدون هیچ نشانی از درک عملی او، فقط تجسم هوس‌رانی و رمانتیسم پدرش است. بااین‌حال، دمیتری مرد احساساتی‌ای است که در تعارض بین دوست‌داشتن دو زن، کاترینا و گروشنکا و همچنین برادرانش به سر می‌برد؛ اما احساسات آشفته و ناتوانی مالی‌اش او را در مسیر درگیری با پدرش قرار می‌دهد. دمیتری پس از زخمی کردن پدرخوانده‌ی خود و فرار به قصد ازدواج با گروشنکا، با آغاز یک تحول معنوی بیدار می‌شود؛ تغییری که به او بینش و قدرتی می‌دهد تا از یک محاکمه‌ی فاجعه‌بار جان سالم به در ببرد و با معشوقه‌اش به تبعید برود. برادرش ایوان برعکس اوست. مردی خردمند که خود را در عشق ورزیدن به دیگران و اعتماد به خدا یا مسیحیت ناتوان می‌بیند و در نتیجه قصد دارد که تنها تا سی سالگی زندگی کند. متأسفانه یأس، شک و بدبینی او به دیگران سرایت می‌کند و او را در قتل پدرش شریک می‌کند. در جریان محاکمه دمیتری است که ایوان، زمانی که به نفع برادرش شهادت می‌دهد و نقشه‌ای برای فرار او می‌کشد، جرقه‌ی یک تحول احتمالی را نشان می‌دهد؛ اما این اتفاقات درحالی رخ می‌دهد که ذهن آشفته‌ی او به عقلش خیانت می‌کند. پسر سوم که داستایفسکی او را قهرمان خود می‌نامد، آلیوشاست که زیر نظر پدر زوسیما بزرگ شده است. راهبی مؤمن که «عشق کنشگر» به خدا و همه‌ی انسان‌ها را به او می‌آموزد. او در رمان ابتدا در نقش معتمد برای برادرانش و زنان آن‌ها عمل می‌کند و سپس در نقش شخصِ خودش که باید با چالش‌های تحقق ایمانش در دنیایی از تناقض و خشونت روبه‌رو شود. پسر چهارم، اسمردیاکوف، که ثابت می‌شود در مرگ پدرشان بیشترین تقصیر را دارد، تجسم نسخه‌ی منحرف خودویرانگر از فلسفه‌ی ایوان است که معتقد است اگر خدا یا جاودانگی شخصی وجود نداشته باشد، آن‌گاه «همه‌چیز مجاز است». این شخصیت‌های اصلی با اعمال و نگرش خود به خدا و همه‌ی انسان‌ها، الهیات ضمنی رمان را دراماتیک می‌کنند. زنان رمان با هر سه برادر بزرگ‌تر ارتباط برقرار می‌کنند و اشکال مختلف عشق و نفرت آن‌ها را به نمایش می‌گذارند.  
 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط