#
#

قهوه و سیگار/ از دریچه‌ی زندگی شخصی و کار روزانه

1 هفته پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


«قهوه و سیگار» نوشته‌ی فردیناند فون شیراخ را انتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسانده است. این اثر، در ظاهر مجموعه‌ای از مقالات، یادداشت‌ها و روایت‌های پراکنده است، اما در باطن نوعی خودزندگی‌نامه‌ی فکری و فلسفی به شمار می‌آید. فون شیراخ در این کتاب نه داستان کوتاه نوشته و نه رمان، بلکه متونی را گرد آورده که در مرز میان جستار فلسفی، یادداشت‌های روزانه و تأملات شخصی قرار می‌گیرند. او در این کتاب از دغدغه‌های فردی، تجربه‌های زیسته، دیدگاه‌های اجتماعی و پرسش‌های بنیادین درباره‌‎ی حقیقت، عدالت، آزادی، دوستی، هنر و سیاست سخن می‌گوید.
همان‌گونه که عنوانِ کتاب اشاره دارد، قهوه و سیگار در اینجا نماد مکث‌های کوتاه زندگی، لحظه‌های تأمل در میانه‌ی شلوغی روزمره و زمان‌هایی است که انسان به خود اجازه می‌دهد تا به دور از غوغا، با ذهن خویش گفت‌وگو کند. فون شیراخ در این اثر سعی دارد به جای روایت منسجم یک داستان، مجموعه‌ای از چنین لحظه‌ها و اندیشه‌ها را به مخاطب عرضه کند. در نتیجه، کتاب حال‌وهوای صمیمی و شخصی دارد؛ گویی خواننده در کنار نویسنده نشسته، فنجانی قهوه و نخ سیگاری در دست دارد و به زمزمه‌های درونی او گوش می‌سپارد. 

 

فردیناند فون شیراخ


برای درک بهتر این کتاب، باید به پیشینه‌ی نویسنده نیز توجه کنیم. فردیناند فون شیراخ متولد 1964 در مونیخ است و سال‌ها به‌عنوان وکیل جنایی فعالیت داشته است. او به واسطه‌ی شغلش با تاریک‌ترین و پیچیده‌ترین وجوه وجود انسان سروکار داشته است: قتل، جنایت، فساد، خیانت و دروغ. تجربه‌های حقوقی و برخوردهای مستقیم با پرونده‌های جنایی الهام‌بخش نخستین مجموعه‌های داستانی او مانند «جنایت» و «گناه» شدند؛ اما برخلاف آن آثار که به روایت جرم و مجازات می‌پرداختند، «قهوه و سیگار» اثری است بسیار شخصی‌تر، آرام‌تر و فلسفی‌تر. اینجا او کمتر به‌عنوان وکیل یا قصه‌گو ظاهر می‌شود و بیشتر نقش یک اندیشمند و مشاهده‌گر زندگی را دارد.
فون شیراخ به‌ویژه در این کتاب نشان می‌دهد که علاقه‌ی اصلی‌اش نه صرفاً جنایت، بلکه انسان به‌مثابه موجودی اندیشمند، خطاکار، شکننده و جست‌وجوگر است. او با زبانی ساده اما نافذ به موضوعاتی می‌پردازد که شاید هرکسی در خلوت خود به آن‌ها اندیشیده باشد: حقیقت چیست؟ چرا عدالت همیشه دست‌یافتنی نیست؟ زندگی چه معنا و ارزشی دارد؟ و چرا ما نیازمند هنر، موسیقی و دوستی هستیم؟
«قهوه و سیگار» ساختار روایی خطی و داستانی ندارد. کتاب متشکل از حدود 48 متن کوتاه است که هرکدام به یک موضوع مشخص اختصاص دارند. این متن‌ها ممکن است فقط یک یا دو صفحه باشند یا اندکی طولانی‌تر، اما همگی لحن جستاری و مراقبه‌ای دارند. برخی از آن‌ها خاطره‌ای شخصی هستند، برخی دیگر روایت برخوردی در زندگی روزمره و بعضی نیز تحلیل و نظر درباره‌ی موضوعی اجتماعی یا فلسفی.

 


این ساختار پراکنده در نگاه اول ممکن است آشفته به نظر برسد، اما به‌مرور انسجام درونی کتاب آشکار می‌شود: همه‌ی متون بر محور پرسش از چگونگی زیستن در جهان معاصر می‌چرخند. فون شیراخ به نوعی «هنر زیستن» را جست‌وجو می‌کند، اما نه به شیوه‌ی آموزه‌های خودیاری یا نصیحت‌های اخلاقی، بلکه در قالب بازتاب‌های صادقانه‌ی یک ذهن پر از تردید و پرسش.
از نظر سبک زبانی، کتاب بسیار موجز و مینیمال نوشته شده است. فون شیراخ از جملات کوتاه و دقیق استفاده می‌کند، از زیاده‌گویی پرهیز دارد و بیشتر به ایجاز علاقه‌مند است. او همچون یک حقوقدان یا فیلسوف، می‌کوشد حقیقت را در چند کلمه بیان کند. همین ویژگی باعث می‌شود متن حالتی شاعرانه پیدا کند؛ زیرا پشت هر جمله‌ی ساده، عمقی از معنا و سکوت وجود دارد.
«قهوه و سیگار» اثری برای تفکر و تأمل است. شیراخ در اینجا مخاطب را به سکوت، درنگ و اندیشیدن دعوت می‌کند. او نسخه‌ای برای خوشبختی یا راه‌حلی برای مشکلات ارائه نمی‌دهد، بلکه فقط می‌پرسد، مکث می‌کند و خواننده را نیز به همراهی فرا می‌خواند.
ویژگی مهم دیگر کتاب صداقت نویسنده است. او بی‌پرده از ناتوانی‌ها، تردیدها و حتی ضعف‌هایش سخن می‌گوید. در زمانه‌ای که بسیاری تلاش می‌کنند تصویری کامل و بی‌نقص از خود نشان دهند، فون شیراخ برعکس عمل می‌کند: او خود را انسانی پر از سؤال و خطا معرفی می‌کند. همین صراحت باعث می‌شود کتاب برای خواننده صمیمی و نزدیک جلوه کند.

قهوه و سیگار

قهوه و سیگار

کتابسرای میردشتی
افزودن به سبد خرید 290,000 تومان

قسمتی از کتاب قهوه و سیگار نوشته‌ی فردیناند فون شیراخ:
زمانی می‌رسد که آدم دیگر الگویی ندارد. آدم چیزهای زیادی می‌داند، هم درباره‌ی خودش، هم دیگران. میشاییل هانکه برای من یک استثناست. هنر یک روند دموکراتیک نیست، یک فرآیند اجتماعی نیست، بلکه برعکس. هنر باید سازش‌ناپذیر باشد و من هنرمند دیگری را سراغ ندارم که کمتر سازش کند. دقت، ماهیت دور از احساس و کلیشه‌ای نبودن کارهایش ـ هربار که می‌خواستم تسلیم شوم، مرا دلگرم می‌کرد.
آیومی از کیوتو آمده بود تا اینجا در دانشگاه هنر موسیقی بخواند. او به‌مدت سه سال تقریباً هر روز در یک اتاق تمرین کوچک پشت پیانو می‌نشست. در تابستان پنجراه را باز می‌گذاشت، چون هوا خیلی دم کرده بود. دفتر من نزدیک دانشگاه بود و گاهی موقع رد شدن از زیر پنجره‌اش، می‌ایستادم و به نواختنش به اندازه‌ی کشیدن یک سیگار گوش می‌دادم.
گهگاه همدیگر را در یک کافه می‌دیدیم، او کیک گلابی دوست داشت. درباره‌ی تمرین‌هایش، معلم‌ها و درباره‌ی هایکو، شعرهای کوتاه ژاپنی حرف می‌زدیم. می‌گفت هایکو بی‌واسطه است، مانند موسیقی، برای هرکسی بی‌درنگ قابل‌فهم است. علاقه‌ی خاصی داشت به هایکویی که راهب ریوکان کمی قبل از مرگش به یک راهبه دیکته کرده بود. آیومی آن را روی یک دستمال کاغذی به آلمانی و ژاپنی نوشت و به هر دو زبان برایم خواند:
«گاهی پشتش را نشان می‌دهد،
گاهی رویش را،
برگ افرا هنگام افتادن.»
بار چهارم یا پنجمی که او را دیدم، اتفاق عجیبی افتاد: وسط یک جمله ناگهان حرفش را قطع کرد، از پنجره بیرون را نگاه کرد و بی‌حرکت ماند. بعد از چند ثانیه حرفش را ادامه داد، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است. بعد از چند هفته وقفه‌ها طولانی‌تر شد، سرانجام از او پرسیدم، موضوع چیست؟
گفت: «می‌دانی، من به این زمان تعلق ندارم.» اول زبان ناپدید می‌شود، بعد کافه، درختان، پیاده‌روها و درنهایت خودم. در این لحظات همه جا را سکوت فرا می‌گیرد، زخم‌های هر روزه، تاریکی و سنگینی محو می‌شوند؛ و این دست‌کم یک شروع است. در این حین لبخند بر لب داشت. فکر می‌کردم او را درک می‌کنم. اشتباه می‌کردم.
قهوه و سیگار را زهرا معین‌الدینی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 222 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.   

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط