
ساحره/ در میان وِردهای جادویی
رمان «ساحره» نوشتهی نویسندهی مکزیکی، برندا لوزانو را نشر عینک به چاپ رسانده است. این کتاب، یکی از آثار معاصر ادبیات امریکای لاتین است که با زبانی چندلایه و ساختاری روایی خاص، به مسائلی چون هویت زنانه، جنسیت، سنت و مدرنیته، جادو و شفا و همچنین خشونت علیه زنان میپردازد. این کتاب که در سالهای اخیر توجه منتقدان و خوانندگان بسیاری را جلب کرده، تصویری تازه از وضعیت زنان در جوامع مردسالار ارائه میدهد و با پرداختن به مفهوم سحر و جادو در بستری فرهنگی، آن را به استعارهای از مقاومت، روایتگری و بازتعریف خویشتن بدل میسازد.
برندا لوزانو متولد 1981 در مکزیکوسیتی است و از همان آغاز فعالیت ادبیاش با زبان پستمدرن و توجه به روایتهای چندصدایی شناخته شد. او با این رمان توانست نام خود را در سطح بینالمللی مطرح کند. لوزانو در نوشتن از سنتهای فرهنگی مکزیک، اسطورهها و مسائل روز زنان الهام میگیرد و آثارش اغلب بازتابی از تقابل میان گذشته و حال، سنت و مدرنیته و نیز فردیت و جمعیت است.
در رمان «ساحره»، او به سراغ موضوعی میرود که ریشهای عمیق در فرهنگ مکزیک دارد: زنانی که در نقش شفادهنده، جادوگر یا حکیم محلی ظاهر میشوند. این زنان در فرهنگ بومی همواره جایگاهی ویژه داشتهاند، اما با فشارهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی، نقششان بارها به حاشیه رانده شده است. لوزانو از این سنت بهعنوان بستری برای پرداختن به مفاهیم گستردهتر اجتماعی و فلسفی استفاده میکند.
برندا لوزانو
او در این رمان از شیوهای بهره میبرد که میتوان آن را تلفیقی از روایت اعترافی، مصاحبه و مونولوگ دانست. سبک چندصداییِ اثر باعث میشود که خواننده با تجربهای لایهلایه روبهرو شود؛ تجربهای که در آن مرز میان روایت شخصی، تاریخ جمعی و اسطوره محو میشود. زبانِ نویسنده ساده اما درعینحال شاعرانه است. او با استفاده از ریتمهای گفتاری، جملات کوتاه و تکرارهای موسیقایی، حس شفاهی بودن روایت را زنده میکند.
یکی از مهمترین درونمایههای رمان، بازتعریف زن بودن است. شخصیت فرنی بهعنوان زنی مدرن که در جامعهای مردسالار زندگی میکند، با واقعیت خشونت جنسیتی روبهرو است. خواهرش قربانی همین خشونت میشود و این فقدان او را به پرسشهای عمیق دربارهی هویت زنانه سوق میدهد.
در سوی دیگر پالما قرار دارد که تجربهای متفاوت اما همعرض را روایت میکند: او زنی است که با عبور از هویت مردانهاش به هویت زنانه دست یافته و در این مسیر، با فشارهای اجتماعی و فرهنگی مقابله کرده است. روایت او نشان میدهد که «زن بودن» نه یک وضعیت بیولوژیک ثابت، بلکه مفهومی سیال و در حال بازآفرینی است.
لوزانو با بیپردهگویی از واقعیت تلخ مکزیک سخن میگوید: کشوری که آمار قتل زنان در آن بسیار بالاست و پدیده قتلهای جنسیتی به یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی بدل شده است.
در رمان، تقابل میان جهان شهری و جهان روستایی به چشم میخورد. فرنی نماینده جامعه شهری، رسانهای و مدرن است، درحالیکه پالما به سنتهای بومی، شفادهندگی و جهان معنوی متصل است. بااینحال، رمان این دو را در تضاد مطلق قرار نمیدهد، بلکه نشان میدهد چگونه این دو جهان میتوانند مکمل هم باشند و روایتهای زنانه در هر دو بستر، راهی برای مقاومت فراهم کنند.
عنوان رمان، «ساحره» خود بهخوبی گویای جایگاه جادو و شفا در داستان است. در فرهنگ غربی، ساحرهها اغلب نمادی منفی داشتهاند، اما در سنتهای بومی مکزیک، شفادهندگان جایگاهی مقدس و محترم دارند. پالما بهعنوان یک ساحره، نمادی از این قدرت زنانه است که هم به معنویت و شفا متصل است و هم استعارهای از مقاومت فرهنگی در برابر سرکوب مردسالارانه محسوب میشود.
رمان «ساحره» با استقبال گستردهی منتقدان همراه شد و به زبانهای مختلفی ترجمه شد. بسیاری منتقدان آن را اثری جسورانه دانسته که توانسته است مسائل معاصر مکزیک را در بستری جهانی مطرح کند. منتقدان همچنین سبک چندصدایی و زبانی شاعرانه آن را ستودهاند.
البته برخی نیز نقدهایی مطرح کردهاند؛ مثلاً اینکه روایت در بخشهایی طولانی و تکراری میشود یا اینکه استفاده از دو راوی گاه به ایجاد فاصله میان خواننده و داستان منجر میشود. بااینحال، در مجموع، این رمان بهعنوان اثری مهم و تأثیرگذار در ادبیات فمینیستی و پستمدرن لاتین شناخته میشود.
قسمتی از کتاب ساحره نوشته برندا لوزانو:
از آن روزی که به پدربزرگ کازمه گفتم «این طریقت من است» و «همان طریق خداوند است»، دیگر با من حرف نزد. مردم برای مداوا به نزدم میآمدند و درمورد من با یکدیگر حرف میزدند. بهتدریج همهجا پیچید که من قادرم بیماریهای جسمی و روحی را شفا بخشم. کمکم مردم از شهرهای دیگر با اسب و قاطر به شهر کوچک ما سرازیر شدند، افرادی با زبان اسپانیایی و حتی زبانهای دیگر، بیگانههایی که در سنفیلیپه دنبال من میگشتند. آن زمانها جادهها خاکی و سنگلاخی بود اما فرماندار با دیدن سیل مردمان سرازیر شده به شهرمان، تصمیم گرفت برای راحتی مهمانان اقدامی بکند. پس به دیدن بانکداری رفت که فیلمی را در مورد من و خیل جمعیتی که به نزدم میآمدند دیده بود. مردمی که مجبور بودند برای رسیدن به منزل من از زمینهای سنگلاخی بگذرند و شاخوبرگهای سر راه را ببُرند. رفتهرفته تعداد مراجعین به قدری زیاد شد که گاهی مجبور میشدم از عدهای بخواهم که برگردند و روزی دیگر بیایند. اما تنها کسی که آرزو داشتم کارم را تأیید کند پدربزرگ کازمه بود، همان کسی که میگفت: «این کار، طریق مردان است، نه زنان.»
و بالاخره یک روز به دیدنم آمد، دم در ایستاد و گفت: «فلیسیانا، شنیدهام یک کوراندروی مشهور شدهای. حال کلام مقدس در اختیار توست. آمدهام بگویم که میپذیرمت.» و با این گفته باب وجودش را به رویم گشود. پدربزرگ این گونه بود: بسیار صبور. این دومین بار بود که مرا میپذیرفت.
ساحره را نسرین کوچهمشکیان ترجمه کرده و کتاب حاضر در 187 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.