از دریچه‌ی تاریخ ایران؛ شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ ایران: عباس کیارستمی

8 ماه پیش زمان مطالعه 9 دقیقه

 

"تا پیش از دیدار با عباس کیارستمی، سهلِ ممتنع را تنها درباره‌ی شعر شنیده بودم. کیارستمی به‌دلایل بسیار یک انسان سهلِ ممتنع به معنی واقعی کلمه بود. هم در فیلم‌ها و نوشته‌هایی که از او به جا مانده و هم در حشرونشرها و گفت‌وگوهای روزمره. گاهی یک خاطره‌‌ی ساده را چنان با آب‌وتاب تعریف می‌کرد که اگر نمی‌گفت تصور می‌کردی موضوع یک رمان یا فیلم بی‌نظیر است.

به یاد دارم در یکی از دیدارهایی که با او داشتم خاطره‌ای ساده را چنان رنگ‌ولعاب بخشید که وقتی به او گفتم این خودش می‌تواند یک فیلم‌نامه‌ی بی‌نظیر باشد گفت: «اتفاقا برای چند نفر از دوستان که تعریف کردم همین عقیده‌ی شما را داشتند، به‌اضافه اینکه دوستی می‌گفت بهترین فیلمت خواهد شد.»

کیارستمی به همین سادگی فیلم می‌ساخت. موضوعات روزمره‌ی زندگی را که خیلی عادی به نظر می‌رسید چنان با دوربین می‌نگاشت که بیننده را به تحسین و اعجاب وامی‌داشت. تمام تلاش هنرمند این است که اثر یا آثاری از خود به یادگار بگذارد که ماندگاری‌اش بینجامد. اما وقتی یک بار همین مسئله را با او در میان گذاشته بودم به‌سادگی گفته بود «اگر بنا باشد خودم نمانم و آثارم بماند، ترجیح می‌دهم خودم بمانم و آثارم نماند.»"

کتاب عباس کیارستمی اثر مهدی مظفری ساوجی

 عباس کیارستمی، پرافتخارترین فیلم‌ساز ایرانی است که جهان سینمای ایران را با نام او می‌شناسد؛ کارگردان، فیلمنامه‌نویس، تدوین‌گر، عکاس، تهیه‌کننده، گرافیست، شاعر و نقاش معاصر که آثاری چون نان و کوچه، زنگ تفریح، تجربه، مسافر، دو راه‌حل برای یک مسئله، منم می‌تونم، رنگ‌ها، لباس برای عروسی، گزارش، راه‌حل یک، دندان درد، خانه‌ی دوست کجاست، طعم گیلاس، مشق شب و زیر درختان زیتون را کارگردانی کرده و جایزه‌ی سینمایی فراوانی و نخل طلای جشنواره‌ی کن را به خود اختصاص داده است. داوری در جشنواره‌های بین‌المللی همچون جشنواره‌ی فیلم کن، ونیز، لوکارنو، سن سباستین و سائوپائولو از فرصت‌هایی است که کیارستمی به آن دست یافت.

 

او در تیرماه سال 1319 در خانه‌ای در مولوی به دنیا آمد، خانه‌ی پدریِ مادرش، و چهل روز بعد خانواده‌اش به اختیاریه اثاث‌کشی کردند. پدرش برای بیرون‌آمدن از زیر سلطه‌ی پدربزرگ مادری‌اش که انسانی متعصب و خشک مذهب بود و با استخدام‌کردن دامادهایش در کارخانه‌ای که مدیرش بود و پرداخت حقوق آن‌ها به دخترانش در واقع آن‌ها را بیشتر تحت کنترل خود قرار داده بود، به خانه‌ای گریخت که تنها دو اتاق داشت و تا مدت‌ها از پتو به‎عنوان درِ آن استفاده می‌کردند. عباس سومین فرزند خانواده و اولین پسر بود، بعدها یک دختر و دو پسر دیگر به جمع خانواده‌ی آن‌ها اضافه شد، خانواده‌ای که در آن مادر اقتدار و کنترل امور را در دست داشت و همواره این مسئله در ذهن فرزندش تداعی می‌شد که پدرش مظلوم واقع شده است. زیرا مادرش همیشه خودش را در اولویت قرار می‌داد؛ این مسئله‌ای نبود که به‌ویژه در آن زمان که مادران با ایثارگری شناخته می‌شدند، مرسوم باشد. پس طبیعی است که عباس پدر را بیشتر از مادرش دوست داشته باشد، پدری که اهل تفکر بود و این‌گونه نبود که هرچیزی را با چشم بسته بپذیرد. هرچند بعدها که سنی از او گذشت دریافت مادرش شیوه‌ای صحیح را در زندگی برگزیده بود و به این باور رسید آرامشی که همواره در خانه‌شان حکم‌فرما بوده، ناشی از درایت و مدیریت مادرش بوده است. مادری که در دوران سالمندی فردی مستقل بود و به عقیده‌ی کیارستمی این استقلال از رسیدگی‌هایش به خودش در همان دوران حاصل شده است.

کیارستمی تا سال هفتم ابتدایی در مدرسه‌ای درس خواند که چندان محیط مطلوبی نداشت، جایی که به آن دانشگاه بهرام می‌گفتند، تنها مدرسه‌ای که در اطراف محل زندگیِ آن‌ها تاسیس شده بود و اغلب دانش‌آموزانش سال‌ها از عباس بزرگ‌تر بودند. شرایط نامناسب این مدرسه باعث شد که او با ورود به مدرسه‌ای نسبتا مرفه در قلهک که مدرسه‌ی جم نام داشت، خودش را ببازد. جایی که در آن با آیدین آغداشلو آشنا شد. آغداشلو الگوی جامعه‌ی کوچک اما متنوعی بود که کیارستمی در آن پا گذاشته بود. او بود که کیارستمی را با کتاب پیوند داد، هنگامی که بعد از غیبتی یک‌ساله به‌دلیل بیماری و فرصتی که برای کتاب‌خواندن پیدا کرده بود، به انسانی کاملا متفاوت تبدیل شده بود، آیدین کتاب‌هایی را به عباس معرفی کرد که تاثیر زیادی بر او گذاشت. زمانی که کیارستمی کتاب شور زندگی را که درباره‌ی ونگوگ نوشته شده، خواند و از زندگی دشوارش آگاه شد، فهمید که اگر او توانسته نقاش شود، پس خودش هم که در شرایطی خیلی بهتر از ونگوگ به سر می‌برد، می‌تواند به چنین جایگاهی برسد و این‌گونه با هنر نقاشی نیز همراه می‌شود تاآنجاکه حتی در دانشگاه هنرهای زیبا نیز رشته‌ی نقاشی را انتخاب می‌کند؛ نقاشی‌هایش اغلب از طبیعت الهام گرفته شده و عناصر و مناظر آن را تصویر می‌کند. گرچه او در این هنر ادعایی نداشت و در نهایت به حرفه‌ی اصلی‌اش یعنی فیلم‌سازی سوق داده شد. جرقه‌های فیلم‌سازی او از یازده‌دوازده‌سالگی و هنگامی که بر ژلاتین روی فیلم‌ها با قلم فرانسوی حک می‌کرد یا در خانه چیزی شبیه به پرده‌ی سینما ساخته بود، زده شد. شاید او از ازل فیلم‌ساز بوده است.

فیروز شیروانلو، یکی از مدیران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در سال 1349 از او دعوت کرد تا با کانون همکاری کند، در همان سال بود که کیارستمی نخستین فیلم کوتاه خود را با عنوان «نان و کوچه» در کانون ساخت؛ اولین تجربه‎ی سینمایی‌اش که با شرایطی دشوار به ثمر رسید. نام او با ساخت فیلم «مسافر» در سال 1353 مطرح شد، فیلمی که عناصر واقع‌گرایی، سادگی و سبک پیچیده و شیفتگی بین روح و جسم بشری را به نمایش گذاشت. در واقع این فیلم عناصری را در خود دارد که پس از آن در تمام ساخته‌های کیارستمی مشترک‌اند و آن سبک مستندگونه و ادغام دو ویژگی متضاد سادگی و پیچیدگی است.

فیلم 112دقیقه‌ای «گزارش» نخستین فیلم بلند کیارستمی است که در سال 1356 به نمایش درآمد. فیلم «مشق شب» که در سال 1368 ساخته شد، آخرین فیلمی بود که برای کانون ساخت، دلیل اصلی ساخت این فیلم مشکلی بود که بین او و فرزندش برای انجام تکالیف مدرسه به وجود آمده بود، بنابراین تصمیم گرفت تا به میان دانش‌آموزان برود و واقعیت و چالش «مشق شب» را از نزدیک مشاهده کند. کیارستمی در این فیلم نقش مصاحبه‌گری را که یک به یک با دانش‌آموزان گفت‌وگو می‌کند، بر عهده دارد.

کیارستمی در هنر عکاسی نیز فعالیت‌هایی داشت، او از سال 1357 به‌عنوان یک کارگردان شروع به عکاسی کرد و مجموعه‌های عکسی با عناوین «زمستان»، «دیوارها»، «تک درخت‌ها»، «کلاغ‌ها» و «پله‌ها» داشت. معمولا یک موضوع را مرکز توجه قرار می‌داد و تنها از همان سوژه عکس می‌گرفت. او با سفر به نقاط مختلف ایران در سکوت و سادگی از سوژه‌های خود عکس می‌گرفت و اغلب طبیعت و مناظر را برمی‌گزید همان‌طور که در نقاشی‌هایش به طبیعت متمایل بود. مجموعه‌ی عکاسی «عکس‌های بدون عنوان» بیش از سی عکس را از مناظر برفی در خود جا داده و مجموعه‌عکس «به من نگاه کن» که پس از مرگش نمایش داده شد از بازدیدهای متعددش از موزه لوور فرانسه حاصل شده است. ایتالیا، انگلیس، ژاپن، چین و موزه‌ی هنرهای معاصر تهران پذیرای نمایشگاه‌های عکس کیارستمی بوده‌اند. طراحی پوستر برای فیلم‌هایی همچون به همین سادگی، یک حبه قند، قیصر و رضا موتوری از دیگر تجربه‌های کاری این هنرمند است.

مجموعه‌شعر دوزبانه‌ای که بیش از 200 شعر را در خود جا داده و «همراه با باد» نام دارد در کارنامه‌ی فعالیت‌های او به چشم می‌خورد. او همچنین رهبری چند اجرای اپرا را در پاریس و لندن به عهده داشته است.

کیارستمی آن‌طور که خود بیان کرده انسانی مذهبی نبوده، اما فردی معتقد بوده، دلیل این امر را شاید بتوان برخورد با افرادی مانند پدربزرگش دانست که باعث می‌شوند اطرافیانشان از مذهب دور شوند. او هیچ‌گاه با سانسور کنار نیامد، اما آن را در خود حل کرد، مثلا در فیلم‌هایش در محیط خانه که زن‌وشوهر یا مادر و فرزندی حضور دارند، سر زنان روسری نکرد، اما خطوط قرمز را هم رد نکرد و همین سوژه‌هایش را محدود می‌کرد، چون عملا مجبور بود چنین صحنه‌هایی را در فیلم‌هایش نداشته باشد... در سیاست نیز خود را انسانی بی‌طرف می‌دانست و این بی‌طرفی و سیاسی نبودن را مدیون پدرش بود که اعتقاد داشت باید از مسائل سیاسی فاصله بگیرند، زیرا درگیری با آن‌ها تنها گریبان خودشان را خواهد گرفت. هرچند در پانزده‌سالگی و در دوران انقلاب سال 1357 فعالیت‌های سیاسی داشت.

 

عباس کیارستمی در روزهای پایانی زندگی‌اش با بیماری‌ها مختلفی دست‌به‌گریبان بود و تحت عمل‌های جراحی گوناگونی قرار گرفت. سپس با آمبولانسی هوایی راهی فرانسه شد، اما چند روز بعد به علت لخته‌شدن خون در سرش و در پی سکته‌ی مغزی از دنیا رفت. هنرمندان و سیاستمداران داخلی و خارجی و مطبوعات، نسبت به مرگ او واکنش نشان دادند؛ لس‌آنجلس تایمز، دیلی میل، بی‌بی‌سی، ورایتی، گلوب اند میل از جمله رسانه‌هایی بودند که مرگ او را سرتیتر خبری خود کردند و تسلیت گفتند.

 

منابع:

کتاب عباس کیارستمی نشر کتاب آبان

کتاب عباس کیارستمی نشر گویا

سایت Wikipedia.org

 

گردآوری:

ریحانه کردی

 

عباس کیارستمی (گفت و گو با عباس کیارستمی)

عباس کیارستمی (گفت و گو با عباس کیارستمی)

کتاب آبان
افزودن به سبد خرید 200,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط