از دریچه تاریخ ایران؛ شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ ایران- شهاب‌الدین سهروردی

2 روز پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید، القاب و عناوینی است که شهاب‌الدین یحیی سهروردی به آن شهره شده است، فیلسوفی از دیار زنجان که از همان ابتدا استعداد ذاتی خودش را در کسب علوم و فضائل، آشکارا نمایان کرد و همین استعداد بود که پایش را به دربار گشود و در نهایت مرگ زودهنگامش را رقم زد. او فیلسوفی بود که در فقه علم بالایی داشت و شعر نیز می‌سرود. حکمت اشراق مکتبی فلسفی است که به نام سهروردی شناخته می‌شود.

یحیی سهروردی در نیمه‌ی قرن ششم هجری قمری در دهکده‌ی سهروردِ زنجان به دنیا آمد. شیخ برای کسب علم و دانش در ابتدا از حضور استادی در زادگاهش استفاده برد، اما او که مایل بود دانش خود را گسترش بدهد و تنها به حفظ‌کردن علوم رایج راضی نمی‌شد راهی مراغه و سپس اصفهان شد. این در حالی بود که حتی به سن جوانی نیز نرسیده بود.

شیخ در مراغه نزد مجدالدین جیلی علم آموخت و با فخرالدین رازی هم‌درس بود. او با حضور در اصفهان این فرصت را یافت تا از دانش استاد ظهیرالدین قاری بهره‌مند شود. تفاوت بزرگ میان یحیی و دیگر هم‌درسانش روحیه‌ی پرسش‌گری و جست‌وجوی او بود، مسئله‌ای که بارها دیگران درباره‌اش تذکر دادند تا مبادا زبان سرخ، سر سبزش را به باد بدهد! بااین‌حال واقعیت وجودی یحیی غیرقابل‌تغییر بود، او در پی تجربه‌ی حقیقت بود و نه فقط استدلال.

 

سردیس سهروردی


هنگامی که تحصیلات خود را در باب ادب، کلام، عقاید، تفسیر، منطق، ریاضیات، طبیعیات و الهیات در اصفهان به سر حد مقصود رساند، دریافت که نیاز دارد برای کسب علم راهی سرزمین‌های دیگر شود؛ بنابراین راه سفر در پیش گرفت و آرزوی مادر را برای دیدنش در رخت دامادی بی‌پاسخ گذاشت. یحیی بار سفر بست و در شهرهای مختلف مانند حلب و دمشق زندگی کرد. او در این سفرها همواره با صوفیان و عارفان نشست‌وبرخاست داشت و از آن‌ها «ذوق و شهود» را می‌آموخت. همین ترکیبِ فلسفه‌ی عقلی و عرفانِ شهودی بود که به اندیشه‌هایش رنگی تازه داد. در حلب بود که ملک ظاهر، پسر صلاح‌الدین ایوبی که به‌تازگی شهر حلب را فتح کرده بود، او را دید و به‌خاطر علاقه‌اش به صوفیان و دانشمندان مجذوب این جوان دانشمند شد و درخواست کرد تا در دربار بماند.

مهم‌ترین میراث سهروردی فلسفه‌ای است که خود آن را «حکمت‌الاشراق» نامید. در این دستگاه فکری، نور اصل بنیادین هستی است. او جهان را سلسله‌مراتبی از نورها می‌دانست: از نور محض و بی‌نهایت که خداست، تا نورهای ضعیف‌تر که به‌تدریج به تاریکی نزدیک می‌شوند و سرانجام به ماده و جهان محسوس می‌رسند. برخی نورها رقیق، برخی غلیظ، برخی حاصل از ذرات پراکنده و برخی دیگر ناشی از ذرات متراکم‌اند.
سهروردی می‌گفت هر موجودی به اندازه‌ی بهره‌مندی‌اش از نور، وجود دارد. یعنی هستی و روشنایی یک چیزند. او برای اینکه این معنا را ساده‌تر بیان کند، از استعاره‌های زیبا استفاده می‌کرد: مثل «خورشید حقیقت» که بر دل انسان می‌تابد، یا «چراغ عقل» که در تاریکی جهل روشن می‌شود.
در حکمت اشراق، شناخت هم تنها با استدلال‌های خشک عقلی به دست نمی‌آید. بلکه باید عقل و شهود، برهان و اشراق، دست در دست هم دهند. به همین دلیل است که اندیشه‌ی او پلی میان فلسفه و عرفان شد.

 

تندیس سهروردی

سهروردی برای رساندن پیام خود فقط به کتاب‌های فلسفی بسنده نکرد. او مجموعه‌ای از رساله‌ها و داستان‌های رمزی نوشت که با نثری شاعرانه، حقیقت‌های عمیق را در قالب قصه بیان می‌کنند.
آثاری مانند «عقل سرخ»، «صفیر سیمرغ»، «آواز پر جبرئیل» و «قصه‌ی غربت غربی» نمونه‌هایی از همین روش هستند. در این قصه‌ها، پرنده‌ها نماد روح انسان‌اند، غربت اشاره به دوری جان از عالم نور دارد، و سفر به سوی شرق یعنی بازگشت به اصل روشنایی.
این نوشته‌ها نه‌تنها برای فیلسوفان، بلکه برای خوانندگان عام نیز جذاب‌اند؛ زیرا با تصویر و خیال سخن می‌گویند، مثل شعر که معنا را از راه احساس به جان می‌نشاند.

امروزه، آثار او در دو قالب عمده شناخته می‌شوند:
۱. کتاب‌های فلسفی و جدی، مانند «حکمت‌الاشراق» و «تلویحات»، که بنیان نظری او را نشان می‌دهند.
۲. رساله‌ها و داستان‌های رمزی، که بیان شاعرانه و ذوقی او از حقیقت‌اند.


همان‌طور که پیش از این گفته شد، شیخ اشراق اهل پرسش بود و بی‌پرده صحبت می‌کرد. او به‌راحتی می‌توانست در بحث با هرکسی پیروز شود. اما در نهایت اظهاراتش و وجود دشمنان بسیاری از میان فقها و سخنوران باعث شد تا به شبهه‌فراکنی، دین‌ستیزی و حتی ادعای پیامبری متهم شود؛ سرانجام با شکایت گروهی از علما نزد صلاح‌الدین ایوبی و به‌دلیل برخی مسائل سیاسی و اعتقادی، باوجود تلاش و مخالفت ملک ظاهر راهی زندان شد و درحالی‌که سنش از سی‌و‌هشت تجاوز نمی‌کرد، در زندان جان سپرد. 

 

تندیس سهروردی


در حقیقت مرگ سهروردی مرگی طبیعی نبود، درباره‌ی آن گمانه‌زنی‌های متعددی می‌شود، اینکه در اثر گرسنگی و تشنگی جان سپرد، یا زخم شمشیر جانش را گرفت و یا در اثر خفگی دنیا را ترک کرد در هاله‌ای از ابهام است.‌
هرچه بود، مرگ او در جوانی، همانند افول ستاره‌ای درخشان بود. از آن پس لقب «شیخ مقتول» یا «شیخ شهید» بر او ماندگار شد.


هرچند سهروردی خیلی زود از زنده‌ماندن منع شد، اما مرگش مانع از فراگیر شدن نام و اندیشه‌ی فلسفی‌اش نه‌تنها در میان جوامع مسلمان، بلکه حتی در اروپا نشد. او به‌خوبی نشان داد که حقیقت را نمی‌توان تنها در میان کتاب‌ها و برهان‌های پیشنیان یافت و باید آن را همچون نوری به جان راه داد و با شهود کشف کرد. در واقع همراهی عقل و خرد ثمره‌ی زندگی اوست.

منابع:
سایت کتابراه 

سایت ویکی‌پدیا 

و با نگاهی بر کتاب قلندر و قلعه

 

گردآوری:

ریحانه کردی

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید