دسته بندی : نمایشنامه

نوعی داستان عاشقانه و یک نمایشنامه دیگر (مجموعه آثار میلر 6)

(نمایشنامه آمریکایی،قرن 20م)
نویسنده: آرتور میلر
مترجم: حسن ملکی
162,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 130
شابک 9786227554021
تاریخ ورود 1400/10/08
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1400
وزن (گرم) 135
قیمت پشت جلد 162,000 تومان
کد کالا 109643
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب نوعی داستان عاشقانه و یک نمایشنامه دیگر، مجموعه آثار میلر 6، اثر آرتور میلر است با ترجمه ی حسن ملکی و چاپ انتشارات بیدگل. در نخستین نمایشنامه کتاب حاضر یک داستان عاشقانه میان دو شخصیت به نام های «انجلا و تام اوتول» روایت می شود. داستان عاشقانه ای که در اتاق خوابی واقع در یکی از شهرهای آمریکا به وقوع می پیوندد. انجلا از تام می خواهد نزد او بیاید تا با هم در مورد پرونده ای که 5 سال وقت خود را روی آن گذاشته اند صحبت کنند. کتاب نمایشنامه ای دیگر به نام آخرین یانکی دارد که در دو صحنه اجرا می شود و 5 شخصیت دارد. این نمایشنامه در یک بیمارستان روانی دولتی به نمایش گذاشته می شود و ارائه دهنده گفت و گویی میان شخصیت های داستان در مورد بیماری و افسردگی است.
بخشی از کتاب
تام: (آهی از سر خستگی می کشد- البته خودش هم بدش نمی آید. سر پایین می اندازد و به انجلا می نگرد و احساس قدرت می کند…) جونم واسه ت بگه، اون موقع ها کلیسا خیلی تو اداره پلیس مهم بود. مثلا اگه پلیسی از فاحشه ها شیتیل می گرفت… یا از مواد مخدر… کشیشه پوست سرش رو می کند. انجلا: جدی؟ حتی مواد مخدر؟ تام: معلومه… اون موقع ها حتی مافیا هم طرف مواد مخدر نمی رفت… انجلا: (با ناباوری) وای خدا. تام: کلا دوره و زمونه فرق داشت. (پوزخند می زند.) مثلا یه دفعه من رو گذاشتن نگهبان پول ها تو دفتر استادیوم بانکی؛ این هوا پول روی میز بود. به یکی از کارمندها گفتم اگه می شه بگو یه هات داگ برام بیارن، چون حقوق بگیر دولت بودم، اونها چیزی از بابت کارم بهم نمی دادن. یارو گفت حتما، پنجاه سنت بده، بگم بیارن. فکرش رو بکن! نیم میلیون پول رو براشون محافظت می کردم یه هات داگ مجانی بهم ندادن. انجلا: می تونم تصور کنم چه حالی داشتی… اون همه پول اونجا باشه… اون وقت حتی یه هات داگ بهت ندن. (ترس به چهره اش برمی گردد و ناگهان دلش شور می زند.) وای، خدا، تام… تام: (صورت او را طرف خودش می چرخاند.) چی شده، عزیزم… یالا، به من بگو! صبر می کند تا ضعف او فرو بنشیند، سپس دستش را می گیرد. انجلا: توروخدا، تام- خواهش می کنم! التماست می کنم، تو تنها کسی هستی که من می خوام. دفعه آخر رو تا عمر دارم یادم نمی ره. تو فوق العاده ای، تام- توروخدا! تام سرپا می ایستد، از حرکت ناغافل خویش ناراحت است. زن به هق هق می افتد، ضجه مویه می کند که چرا زندگی، مردی مثل تام نصیب او نکرده است… تام خم می شود و موی او را نوازش می کند.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است