غریبه در آینه (به چه کسی می شود اعتماد کرد وقتی گذشته خود را به یاد نمی آوری...؟)

داستان درباره‌ی زنی به نام ادیسون است که دچار فراموشی شده و گذشته‌ی خود را به یاد نمی‌آورد. دو سال پیش، یک راننده کامیون او را در کنار بزرگراهی در نیوجرسی پیدا می‌کند و به فیلادلفیا می‌برد. اکنون، ادیسون با مردی به نام گابریل الیور نامزد شده است، اما هنوز هویت واقعی خود را نمی‌داند. در همین حال، جولیان هانتر در بوستون به‌دنبال همسر گمشده‌اش، کاساندرا، است که دو سال پیش ناپدید شده و دختر هفت‌ساله‌شان، والنتینا، نیز دلتنگ مادرش است. با تلاقی این دو زندگی، رازهای تاریک گذشته آشکار می‌شوند و داستان پیچیده‌تر می‌گردد.