دسته بندی : رمان خارجی

تمام خشم من

(داستانهای نوجوانان آمریکایی،قرن 21م)
نویسنده: صبا طاهر
مترجم: مینا آزادی
528,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 352
شابک 9789641704140
تاریخ ورود 1403/11/30
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 307
قیمت پشت جلد 528,000 تومان
کد کالا 142329
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب روایتی است از لاهور تا کالیفرنیا و در نوسان از گذشته تا زمان حال. لاهور، پاکستان، زمان گذشته مصباح زنی رؤیاپرداز و قصه‌گوست که به‌تازگی با مردی به ‌نام توفیق به‌صورت سنتی ازدواج کرده است. پس از اینکه زندگی نوپایشان با فاجعه‌ای دست‌خوش تغییر می‌شود به آمریکا مهاجرت می‌کنند و متل مهمان‌خانه‌ی کلاودزرست را با امید به شروعی تازه افتتاح می‌کنند. جونیپر، کالیفرنیا، زمان حال صلاح‌الدین و نور رابطه‌ای فراتر از دو دوست صمیمی دارند؛ آن‌ها خانواده‌ی یکدیگرند. همچون دو رانده‌شده در شهر کویری و کوچک جونیپر در کالیفرنیا بزرگ شده‌اند و چنان درک و فهمی از همدیگر دارند که هیچ‌کس دیگری این درک را ندارد. تااینکه دعوایی بینشان شکل می‌گیرد و این دعوا با خشمی آنی، همانند ستاره‌ای که از هم فرومی‌پاشد، پیوندشان را از هم می‌گسلد. حالا، صال، پس از اینکه اوضاع و احوال مادرش رو به وخامت می‌گذارد و پدر محزونش در غم ازدست‌دادن او خود را در مصرف نوشیدنی‌های الکلی غرق کرده است، خودش را جمع‌وجور می‌کند تا کسب‌وکار خانوادگی‌شان را دوباره راه بیاندازد. درعین‌حال، نور در شرایطی دشوار و روی لبه‌ی تیغ است: در مغازه‌ی عموی کینه‌توزش کار می‌کند و هم‌زمان این حقیقت را که برای دانشگاه‌های مختلف درخواست پذیرش فرستاده است، تا برای همیشه از شر عمو و ،صدالبته، جونیپر خلاص شود، کتمان می‌کند. وقتی تلاش‌های صال برای سرپا نگه‌داشتن متل از کنترلش خارج می‌شود، او و نور باید از خودشان بپرسند که ارزش و بهای دوستی چقدر است و چه کاری از دستشان بر می‌آید تا هیولاهایی را که از گذشته‌شان روی زندگی‌شان سایه انداخته است و هیولاهای درونشان را شکست بدهند. رمانی نفس‌گیر درباره‌ی عشق جوانی، افسوس‌ و پشیمانی‌های کهنه و بخشش که اثری است از یکی از محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین نویسندگان جوان معاصر. روایتی دل‌خراش و حزن‌انگیز که آمیخته‌ای است از سنگدلی و لطافت.
بخشی از کتاب
در دوران کودکی‌ام، زمان زیادی طول می‌کشید تا خودم را با اوضاع وفق بدهم. پیش از آنکه بدانم چی بر سرم آمده است، گویا بچه‌های دیگر شستشان خبردار شده بود. به‌واسطه‌ی اینکه سرم همیشه پایین بود، یا به نظر می‌رسید که گوشم به حرف‌های معلم بدهکار نیست و یا اینکه هر کاری را چند ثانیه دیرتر از بقیه انجام می‌دادم به این قضیه پی برده بودند. هیچ‌وقت باهام بیش از چیزی که باید حرف نمی‌زدند. پهلویم نمی‌نشستند. به آن بخش از وجودشان گوش می‌دادند که زمزمه می‌کرد: اون با ما فرق داره. غریبه‌س. این ماجرا ناراحتم می‌کرد. چون آنها از چیزهایی که می‌دانستم خبر نداشتند. چون می‌توانستند مهربان باشند، اما نمی‌دانستند چطوری. شاید همان ناراحتی تبدیل شد به چیزی بدتر. تلخی. یک‌عمرِ آزگار خشم. اما نیروی این خشم و تلخی را دختری ازم ربود و آن را به عقب راند، آن هم یک ماه پس از ورود به کلاس اول، که دیر و تنها آمد توی کلاس، بی‌آنکه والدینی نگرانش باشند. لباس‌هایش توی تنش زار می‌زدند و موهایش دو گیس بافت جورواجور شده بودند. بلد نبود انگلیسی حرف بزند. اگر آدمی مهربان نگاهش می‌کرد، دختری شش‌ساله می‌دید که نیازمند عشق است. معلممان، خانم بریدلاو ، نگاهش کرد و او را دردسری بیش ندید. خانم بریدلاو گفت: «این نور است. از پاکستان اومده. مثل صال!» دخترک را نشاند روی تنها صندلی خالیِ ته کلاس، بغل‌دست من. بچه‌های دیگر می‌گفتند و می‌خندیدند و بازی می‌کردند. من و دختر مانند دو سگ عبوس به هم خیره‌ شده بودیم؛ چشم‌های قهوه‌ایِ قفل در هم، دیداری شکسته با قلب‌هایی شکسته و صلاح‌الدین با نور آشنا شد. آن‌وقت‌ها نمی‌دانستم چشم‌هایش چه نقشی را در زندگی‌ام بازی می‌کنند، چقدر بهشان خیره می‌شوم و چقدر چشمم را ازشان می‌دزدم. چیزی نمی‌گفتیم و فقط به هم زل زده بودیم. به نظر نمی‌رسید این اوضاع برای هیچ‌کداممان عجیب‌وغریب باشد.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است