عروسی (با نقدی از ویساریون بلینسکی)
(نمایشنامه روسی،قرن 20م)
نویسنده:
نیکالای گوگول
مترجم:
آبتین گلکار
ناموجود
مشخصات
تعداد صفحات
85
شابک
9789643636043
تاریخ ورود
1395/02/01
نوبت چاپ
7
سال چاپ
1403
وزن (گرم)
80
قیمت پشت جلد
96,000 تومان
کد کالا
48776
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
عروسی یک نمایشنامهی دو پردهای از نیکلای گوگول (۱۸۵۲ – ۱۸۰۹) نویسندهی شهیر روسی است که در سال ۱۸۳۲ نوشته شد و نخستینبار در سال ۱۸۴۲ منتشر شد. گوگول یکی از نوابغ ادبیات روسیه است و در بزرگی او همین بس که ایوان تورگنیف نویسندهی شهیر روس در وصف او گفته بود: «همهی ما از زیر شنل گوگول رد شدهایم.»
آنچه گوگول را تا این پایه مشهور و ماندنی کرده است، طنز درخشانی است که در اغلب آثار اولیهی او به چشم میخورد، و دستکم چند نویسندهی بسیار سرشناس روس ـ از جمله داستایفسکی ـ تحتتأثیر او بودهاند. در این نمایشنامه هم، همچنان طنز درخشان گوگول به چشم میخورد. داستان در مورد آقای پادکالیوسین است. یک کارمند دولتی که در صحنهی آغازین، در اتاقش نشسته و پیپ میکشد و به ازدواج فکر میکند. او یک دلال ازدواج (فیوکلا ایوانوفنا) را بهعنوان رسم در روسیهی آن زمان استخدام کرده است تا به او کمک کند که با یک نفر عروسی کند. بلینسکی منتقد سرشناس روس در توصیف شخصیت پادکالیوسین گفته بود: «پادکالیوسین فقط انسانی بیحال و متزلزل با ارادهی ضعیف نیست که هرکسی میتواند اختیار او را در دست بگیرد؛ او بیاندازه مایل به عروسی است ولی توان دستزدن به این کار را ندارد. تا زمانی که صحبت بر سر قصد و تصمیم است پادکالیوسین تا سرحد قهرمانی، ثابت قدم نشان میدهد، ولی تا کار به اجرای این مقاصد میرسد، دچار وحشت میشود. این گونهای بیماری است که بسیاری افراد عاقلتر و تحصیلکردهتر از پادکالیوسین نیز به آن مبتلا هستند. نویسنده در شخصیت پادکالیوسین خصوصیتی کلی و عمومی را یافته و به نمایش درآورده است و از اینرو میتوان آن را یک ایده و اندیشه دانست.»
بخشی از کتاب
کاچکاریوف [رو به بیرون صحنه]: لعنت بر شیطان! این احمق هم عاشق شده! ممکن است مزاحمت درست کند. [با صدای بلند] اصلا هم خوشگل نیست، به هیچ وجه.
نیمرو: دماغش بزرگ است.
ژیواکین: نه، متوجه دماغش نشدم خودش... همچین ترگل ورگل است.
آنوچکین: من هم با عقیده آقایان موافقم. نه، نه، منظورم در آن نیست... حتی فکر میکنم با آداب معاشرت اشرافی آشنا نیست. تازه نمیدانم فرانسوی بلد هست یا نه.
ژیواکین: اجازه میفرمایید بپرسم در این صورت چرا خودتان امتحان نکردید و با او فرانسوی حرف نزدید؟ شاید هم بلد باشد.
آنوچکین: خیال میکنید من فرانسوی بلدم؟ نه متأسفانه تربیت خوبی نداشتهام. پدرم آدم نفهم و بیشعوری بود. حتی به فکر آن نبود که به من فرانسوی یاد بدهد. آن موقع هنوز بچه بودم، راحت میتوانستم یاد بگیرم. کافی بود فقط حسابی کتک بخورم، آن وقت یاد میگرفتم، حتما یاد میگرفتم.
ژیواکین: خوب حالا که خودتان هم بلد نیستید پس چه فایده دارد که زنتان...
آنوچکین: نه، نه، در مورد زنها قضیه کاملا فرق میکند. زن حتما باید فرانسوی بلد باشد، وگرنه نه این، نه آن... [با ژستهایی منظورش را میرساند] هیچ کدامش به درد نمیخورد.
نظرات کاربران
افزودن نظر
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است
افزودن نظر
منتظر نظرات شما هستیم ...
کالاهای مرتبط