یک مرد معمولی
(سرگذشتنامه نویسندگان فرانسوی،قرن 20م)درباره کتاب
ایو سیمون نویسندهی معاصر فرانسوی است که آثارش به هجده زبان زندهی دنیا ترجمه شده است اما یک مرد معمولی اولین کتابی است که از او به فارسی برگردانده میشود. وی که متولد ۱۹۴۴ است هماکنون در پاریس زندگی میکند و مشغول نوشتن خودزندگینامهاش است. سیمون با موسیقی به دنیای هنر وارد شد و تا سال ۱۹۷۷ ترانه مینوشت و خواننده بود، سپس بهطور جدی پا به دنیای نویسندگی گذاشت. او در این عرصه خوش درخشیده و جوایز بسیاری از جمله جایزهی ادبی مدیسی و بالاترین درجهی نشان ادب و هنر و لیاقت فرانسه و لژیون دونور را دریافت کرده است.
یک مرد معمولی واگویههای نویسنده است با پدرش. در تمام کتاب، راوی که پدرش را با ضمیر «تو» خطاب میکند، گاهی با غم و گاهی با شادی، با حرفزدن با وی لایههای درونی و ذهنی خود را به ما نشان میدهد. پدر که امروز دیگر نیست برای او یادآور کودکی است. لابهلای این زمزمهها گاهی پدر را ملامت میکند و گاه او را میبخشد یا حتی میستاید. در این کتاب، تمام خاطرات او از زندگی در زادگاهش با حرفزدن با پدرش زنده میشود و گویی دوباره آن روزها را زندگی میکند.
یک مرد معمولی واگویههای نویسنده است با پدرش. در تمام کتاب، راوی که پدرش را با ضمیر «تو» خطاب میکند، گاهی با غم و گاهی با شادی، با حرفزدن با وی لایههای درونی و ذهنی خود را به ما نشان میدهد. پدر که امروز دیگر نیست برای او یادآور کودکی است. لابهلای این زمزمهها گاهی پدر را ملامت میکند و گاه او را میبخشد یا حتی میستاید. در این کتاب، تمام خاطرات او از زندگی در زادگاهش با حرفزدن با پدرش زنده میشود و گویی دوباره آن روزها را زندگی میکند.
بخشی از کتاب
هرگز آرزو نکردهام که شبیه تو باشم؛ خیلی زود این را حدس زده بودی و بیتردید از آن عذاب میکشیدی. تو الگوی من نبودی، هرچند که جریانی نامرئی ما را یگانه میساخت و پیوند عاشقانهای پایدار ما را به هم وصل میکرد. عشقی عجیب است، اعتراف کن! از آنجا که بیشتر اوقات در حالت جنگ سرد به سر میبردیم، همیشه از خودم میپرسم کدام تصادفِ ژنتیکی ما را وادار کرده بود با یکدیگر روبهرو شویم؟ کدام تصادف زیستشناختی یا اجتماعی بود که مرا در لانه تو زندانی میکرد؟ اگرچه این وضع همیشگی نبود اما به هر حال در آنجا احساس میکردم به خودم زنجیر شدهام. بدان که رویاها و اوهامی داشتم و امیدهایی بیحدوحصر و خیالِ گریز از آن دام زیستشناختی- اجتماعی که تو در آن گیرم انداخته بودی، و برای خلاص کردن خودم از این پیوندهای خونی، عاجز از خلق دوباره ریشههایم، خود را در تنگنا مییافتم. تنگنای تغییر اصالت... در طی سالهای نوجوانی، همیشه سؤالم این بود: اکنون که در جهانی زاده شدهایم که برایمان خوشایند نیست چگونه آن را تغییر دهیم؟
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر