دکتر آی کیو
(داستان های نوجوانان فارسی،قرن 14،تصویرگر:حمیده خسرویان)
موجود
ناشر | محراب قلم |
---|---|
مولف | فاطمه فروتن اصفهانی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 40 |
شابک | 9786223430428 |
تاریخ ورود | 1403/06/10 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 50 |
کد کالا | 136567 |
قیمت پشت جلد | 400,000﷼ |
قیمت برای شما
400,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
هنوز آملون وارد خانه نشده بود که علائم دردسر و دعوا را دید! اول کفشها را دید و بعد صدای پچپچهای مامان را از اتاق پذیرایی شنید. از تعجب چشمهایش مثل وزغ بیرون زد. چطور فریال توانسته بود زودتر از او به خانه برسد؟! این بار واقعا بوی توطئه میآمد. نکند مامان یکی از همان دستهای پشت پرده باشد که توی همهی فیلمها و سریالها از آن حرف میزنند! نکند او همان کسی است که نقشههایش را نقش بر آب میکند!!!
دکتر آملون سخت تلاش میکند تا محیط زیست را از وضع اسفناکش نجات بدهد، اما نه پروفسور به کارهای او ایمان دارد، نه نامزدش و نه حتی مادرش. همه فکر میکنند آملون یک تختهاش کم است. شاید اختراع جدیدش نظر همه را تغییر بدهد...
دکتر آملون سخت تلاش میکند تا محیط زیست را از وضع اسفناکش نجات بدهد، اما نه پروفسور به کارهای او ایمان دارد، نه نامزدش و نه حتی مادرش. همه فکر میکنند آملون یک تختهاش کم است. شاید اختراع جدیدش نظر همه را تغییر بدهد...
بخشی از کتاب
دکتر آملون در آزمایشگاه سخت مشغول کار بود. چشمهایش از خستگی و بیخوابی قرمز شده بود، انگار یک فیل گنده توی چشمهایش فوت کرده باشد. پاهای لاغرش مثل شاخههای لرزان بید میلرزیدند.
اگر قرار بود شیر اسب تکشاخ را با پودر دندان کوسهی آدمخوار و سه قطره و نیم روغن موی دماغ شیر آفریقایی و عرق سوسمار پوستکرگردنی قاتی کند، راحتتر و زودتر به نتیجه میرسید.
همانطور که دکتر آملون با دقت مواد را با هم قاتیپاتی میکرد...
ناگهان...
پروفسور مثل اجل معلق وارد آزمایشگاه شد!!
بوی گند چنان مشت محکمی به دماغش کوبید که نزدیک بود غش کند. پروفسور دماغش را گرفت و در حالی که از دهان نفس میکشید، با صدای تودماغی گفت: «وای، چه بوی گندی! معلوم هست چه غلطی میکنی، آملون؟! داری دوباره گند میزنی به آزمایشگاه!»
اگر قرار بود شیر اسب تکشاخ را با پودر دندان کوسهی آدمخوار و سه قطره و نیم روغن موی دماغ شیر آفریقایی و عرق سوسمار پوستکرگردنی قاتی کند، راحتتر و زودتر به نتیجه میرسید.
همانطور که دکتر آملون با دقت مواد را با هم قاتیپاتی میکرد...
ناگهان...
پروفسور مثل اجل معلق وارد آزمایشگاه شد!!
بوی گند چنان مشت محکمی به دماغش کوبید که نزدیک بود غش کند. پروفسور دماغش را گرفت و در حالی که از دهان نفس میکشید، با صدای تودماغی گفت: «وای، چه بوی گندی! معلوم هست چه غلطی میکنی، آملون؟! داری دوباره گند میزنی به آزمایشگاه!»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر